پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٦١)
● صدا زدن ( حتی در ذهن، مثلا فلانی ، بهمانی رو دوست صمیمی خودش میدونه، این "میدونه' اینجا با call میاد ) ، نامیدن ● فراخوان چیزی رو دادن، تصمیم به ش ...
گونه هایی که چال دارن
slim: لاغر، نحیف slender: باریک اندام، لاغر ( که جذاب است )
جثه، بدن ( از لحاظ ترکیب و ماهیچه )
wear his/her hair up: موهاشو بالا میده، موهاشو بالا میبنده
● مشکوک مرجع سایت کمبریج ( جالبه که یکی از دوستان میگه معنی مشکوک نمیتونه درست باشه، واقعا نمیدونم چی بگم! ) making you feel that something illega ...
پستونک: pacifier شیشه شیر: baby bottle
پستونک: pacifier شیشه شیر: baby bottle
● سرکیسه کردن، کلاه گذاشتن سر کسی ● یه دفعه کندن ( یا کشیدن ) چیزی
to ( feel ) paranoid ● داشتن این حس که دیگران میخوان به شما آسیب بزنن ( یه جور بیماری ذهنی هم هست ) ● بدگمان بودن و اعتماد نداشتن در مورد چیزی
عاصی کننده
عاصی کردن
● املای صحیح: pilgrim زائران: pilgrims سفر زیارتی: pilgrimage به زیارت رفتن:do a pilgrimage
cheerful, happy and doesn't worries even if he or she gets in trouble آدم همیشه خنده رو و شاد، انسان سرخوش
● وبال گردن، باعث دردسر، اعصاب خورد کن
به بطالت گذراندن
very different from= in marked contrast to/with خیلی متفاوت از ، دارای تفاوت زیاد
خیلی جور بودن با هم
عاقل
دوستان brainly نداریم، بلکه brainy هستش، به معنی "عاقل"
تو ذات من نیست
اگر بخواد حرف اضافه بگیره، از with استفاده میکنیم. . Her teachers seem satisfied with her progress
یکی از معانی: فهمیده، با درک
spectacular
● historic: مهم ( قابل ثبت در تاریخ از لحاظ اهمیت ) ، با اهمیت ( کم سابقه یا بی سابقه ) مثلا: a historic day: یک روز تاریخی ( با اهمیت ) a histori ...
● historic: مهم ( قابل ثبت در تاریخ از لحاظ اهمیت ) ، با اهمیت ( کم سابقه یا بی سابقه ) مثلا: a historic day: یک روز تاریخی ( با اهمیت ) a histori ...
roofed بازار سرپوشیده: roofed bazaar
belong to
middle ages قرون وسطی
middle ages
● در مورد افراد مسن: hale and hearty as fit as a fiddle ● در مورد سایر افراد: invigorated
nimble
● جا این "جا" میتونه یه محفظه، مادگی ( مثلا سر پیچ لامپ یا پریز ) ، ظرف و هر چیزی باشه، در کل اون چیزی که تو فارسی بهش میگم یه "جا" برای چیزی
● مورد استفاده قرار دادن ( به طور خیلی موثر ) ● تجهیزات و سرباز ها رو به جایی که نیازه بردن
● خراب کردن، از بین بردن ( معنوی یا مادی ) he wrecked his chance of promotion. the hurricane wrecked our old house. ● کشتی یا وسیله نقلیه که به شد ...
treasure: گنج treasure trove: گنجینه
a group of animals that includes cows, buffalo, and bison, that are often kept for their milk or meat: گاو، بوفالو، گاومیش و . . . که برای تولید گو ...
● قبلی ، پیشین ● زودتر، پیش تر
● used to sth: کاری یا چیزی که قبلا انجام میشده و به جور عادت قبلی He used to see visit his grandma قبلنا میرفت به دیدن مادر بزرگش ● be used to: عادت ...
● try
be central to: محوریت چیزی بودن
توضیح فرقش با ethical یکم پیچیدست، اما یکم شسته رفتش اینجوری میشه: moral: وجدانی، از نظر وجدان و فطرت انسانی ethical: اخلاقی، وابسته به اصول اخلاقی ...
توضیح فرقش با ethical یکم پیچیدست، اما یکم شسته رفتش اینجوری میشه: moral: وجدانی، از نظر وجدان و فطرت انسانی ethical: اخلاقی، وابسته به اصول اخلاقی
●factual : حقیقی ( اما نه صرفا واقعی ) actual=real : یعنی واقعی در واقع، حقیقی چیزی هست که استنباط میشه و درست هم هست، اما واقعی یعنی به وقوع پیوسته ...
● نامحتمل ● ناجور، برخلاف اون چیزی که انتظار داری
● بازیگران ( یک مجموعه یا فیلم یا نمایش ) ● قالب ( البته دوستان توجه کنند که منظور خود محفظه قالب نیست، بلکه اون چیزی هست که حالت دهی شده در ادن قال ...
آبتنی کردن
معنی "اصطبل بان" هم ممکنه بده، در واقع مسئول یک ایستگاه که اون ایستگاه میتونه یه کاروان سرا، اصطبل یا ایستگاه قطار باشه
this is not the case with. . . در مورد . . . صدق نمی کند
کُپُّن، بن