پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)
● sled: سورتمه یا وسیله قابل کشیدن یا هل دادن ● sledge: همون sled هست ولی sledge بریتیشه و sled امریکن ● sleigh : سورتمه یا چیزی که برای حمل توسط حیو ...
حائز اهمیت بودن
دانه ( جو ، گندم، برنج، . . . )
سیاست اجرایی
● اداری بازی ( درگیر روندهای اداری و کاغذبازی شدن )
● شن ریزه، سنگ ریزه ● سرسختی ● دندان بهم فشردن ( معمولا از روی تحمل یه شرایط سخت )
● دارای ناهمواری ملایم مثل سطح دریا به خاطر جزر و مد
● خوردن به چیزی و برگشت کردن مثل ضربه های زیر قایق موتوری به آب یا توپ بسکتبال هنگام دریبل زنی
● معمولا برای مهمانی و مراسم میگن: cater for we have catered for 35 people.
● واضح، کانونی ( برای عکس ) ، غیرتار The photos aren't in focus. عکسا تار هستن.
● تفاوت دو یا چند چیز ( جوری که قابل تشخیص بشه این تفاوت و به چشم بیاد ) مثلا وقتی رنگ ها توی یک عکس کنتراست خوبی دارن یعنی کیفیت رنگا و تفاوت قسمت ...
ostracize از چشم عموم و دیگران انداختن، بایکوت کردن
hassle
● طنین انداختن His voice resonated in the empty church ● درست به نظر رسیدن The thing that I resonated with as a kid was that you always had special ...
hawk
● آخه قربونتون برم، این ترجمه سایت کمبریج از این واژه هست: having good moral qualities and behaviour کجای این نوشته "با تقوا"، " پرهیزکار"، . . . چر ...
talon: ناخنِ چنگال clutch: چنگال ( به طور کلی )
talon: ناخنِ چنگال clutch: چنگال ( به طور کلی )
● put off sth : به تاخیر انداختن چیزی . we put off the celebration ● to be put off: تو ذوق خوردن، زده شدن I was really put off when he explained th ...
● قابل ارزیابی ○ اکثر دوستان عزیزم " ارزیاب کننده" ترجمه کردند که برای این ما واژه evaluator رو داریم، البته حق میدم به عزیزان چون پسوند ive در انته ...
● ( بهترین ) راه پیش رو
precipitously
retention
از روی بی توجهی
toward: امریکن towards: بریتیش هیچ فرقی هم با هم ندارن، اما معنی ها: ● به سوی she stood up and walked toward/towards him. ● نسبت به He is usually v ...
● شست کسی خبردار شدن از چیزی، باخبر شدن از چیزی یا کسی که کار نادرستی داره انجام میده
دوستان عزیزم، برای جعبه ابزار، لغت tool box رو داریم که مناسب تره، برای tool kit بهتره بگیم "کیف ابزار" یا از این کاور های برزنتی که ابزار ها توش ...
● با مثال بهتره: You don't happen to have a cookery workshop, do you? جسارتا ( احیانا ) کارگاه آموزش آشپزی ندارید که، دارید؟
most often
commuting commute : رفت و آمد کردن به جایی
sort out
حالا چرا اقوام محترم و بعضا نامحترم که همسایه هم هستن اینقدر تلاش میکنن که گیل و گیلک رو بچسبونن به خودشون، عجب پس گیل طبریه؟؟؟!! یا لره!! اون موقع ک ...
● در واقع همون onshore میشه دوستان لازم به ذکر هستش که بر مبنای دیکشنری کمبریج، این لغت به معنی منطقه ای داخل دریا اما نزدیک به ساحل هست ( نه توی خشک ...
● مکمل ● اضافه، اضاف ( مبلغ یا برگه روزنامه )
پویا
دویدن اداره کردن
پیمان، معاهده
لبه بلندی یا پل یا هر سازه ای در ارتفاع را بالا می آورند ( با نرده یا میله ) برای محافظت و جلوگیری از پرت شدن
سکویی که روش می ایستن و کار انجام میدن
● اگر اسم باشد: دسیسه، توطئه ● اگر فعل باشد: شیفته و مجذوب چیزی بودن، هنیشه دنبال چیزی بودن، معمولا هم این شکلی میاد: be intrigued by something/some ...
● اگر منظورتون "درگیر بودن، پر از مشغله بودن" هست: I'm tied up I'm rushed off my feet I have a lot on my plate ● اگر میخواید بگید " وقتم تمومه، دیگه ...
I'm tied up I'm rushed of my feet I have a lot on my plate
be a matter of opinion نسبی و سلیقه ای هست، بسته به نظر هر شخص متفاوته
● نوع آشپزی، روش پخت مثلا: japanese cuisine Iranian cuisine تلفظ: کُزیین تکیه: بر روی " ز"
preservative
کار شاقی بودن
tempting وسوسه انگیز , اغواکننده irresistable مقاومت ناپذیر
بزرگترین بخش چیزی
املای درست: pomegranate تلفظ: پُمِگرانِت تکیه بر روی: پ
extremely کاملا، شدیدا، به طور نهایی و کامل