tug

/ˈtəɡ//tʌɡ/

معنی: تقلا، کوشش، کشش، زحمت، یدک کش، بزحمت کشیدن، بازور کشیدن، تقلا کردن، کوشیدن
معانی دیگر: (معمولا با: at - محکم) کشیدن، وا زدن، (با کشتی یا قایق یدک کش) یدک کشیدن، به دنبال خود کشیدن، عمل کشیدن، فشار، تکاپو کردن، تلاش کردن، سخت کوشیدن، (برای مسابقه ی طناب کشی) طناب، زنجیر، (اسب) افسار

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tugs, tugging, tugged
(1) تعریف: to pull at strongly or forcibly.
مترادف: pull
مشابه: jerk, pluck, twitch, wrench, wrest, yank

(2) تعریف: to move by pulling strongly or forcibly; drag; haul.
مترادف: drag, haul
مشابه: draw, lug, pull, struggle, tow, wrestle

(3) تعریف: to tow (a larger boat) with a tugboat.
مترادف: tow
مشابه: drag, trail
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to pull strongly or forcibly.
مترادف: haul
مشابه: pluck, pull, strain, twitch, wrench, yank

(2) تعریف: to labor, struggle, or strain.
مترادف: labor, strain, toil
مشابه: contend, strive, struggle, sweat, wrestle
اسم ( noun )
مشتقات: tugger (n.)
(1) تعریف: a strong or vigorous pull or pulling force.
مترادف: haul, pull
مشابه: attraction, drag, draw, hitch, jerk, pluck, strain, twitch, wrench, yank

- the tug of the fast-moving current
[ترجمه گوگل] کشش جریان سریع
[ترجمه ترگمان] کشیده شدن جریان سریع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a struggle or contest between two opposing persons, groups, or forces.
مترادف: contest, struggle
مشابه: battle, fight, tug of war

- a tug between conscience and greed
[ترجمه گوگل] کشش بین وجدان و طمع
[ترجمه ترگمان] یه کشش بین عذاب وجدان و حرص
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a tugboat.
مترادف: tugboat

(4) تعریف: a rope, strap, chain, or the like, used to tug or haul, esp. a harness trace.
مترادف: trace

جمله های نمونه

1. i gave the rope a tug and the branch broke
طناب را یکباره کشیدم و شاخه ی درخت شکست.

2. When Greek meets Greek, then comes the tug of war.
[ترجمه گوگل]وقتی یونانی با یونانی ملاقات می کند، پس از آن طناب کشی فرا می رسد
[ترجمه ترگمان]وقتی یونانی به یونانی می رسد، جنگ آغاز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. When Greek meet Greek, then comes the tug of war.
[ترجمه گوگل]هنگامی که یونانی با یونانی ملاقات می کند، پس از آن طناب کشی فرا می رسد
[ترجمه ترگمان]وقتی یونانی به یونانی می رسد، جنگ آغاز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. When Greeks joined Greeks, then was the tug of war.
[ترجمه گوگل]زمانی که یونانیان به یونانیان پیوستند، پس از آن طناب کشی آغاز شد
[ترجمه ترگمان]وقتی یونانیان به یونانی ها پیوستند، پس از آن، جنگ آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The tug eased into the narrow docking space.
[ترجمه گوگل]یدک کش در فضای باریک اسکله راحت شد
[ترجمه ترگمان]کشش در فضای اتصال باریک فرو رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The tug is towing three barges.
[ترجمه گوگل]یدک کش سه لنج را می کشد
[ترجمه ترگمان]کشش دارد سه قایق را می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. All it needed was a good tug.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که نیاز داشت یک کشش خوب بود
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که نیاز داشت یک کشش خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The ship steamed athwart the tug.
[ترجمه گوگل]کشتی بخار شد و یدک کش را متوقف کرد
[ترجمه ترگمان]کشتی در خلال the بخار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She gave a little tug on the rope.
[ترجمه گوگل]او کمی طناب را کشید
[ترجمه ترگمان]او طناب را کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She started the engine with one tug of the starter rope.
[ترجمه گوگل]او موتور را با یک بار کشیدن طناب استارت روشن کرد
[ترجمه ترگمان]موتور را با یک کشیدن طناب آغاز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I gave the loose tooth a tug.
[ترجمه فاطمه عبدی] دندون لق رو کشیدم.
|
[ترجمه گوگل]دندون لق رو کشیدم
[ترجمه ترگمان]دندان شل به دندان گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Kate felt a tug of jealousy.
[ترجمه گوگل]کیت احساس حسادت کرد
[ترجمه ترگمان]کیت احساس حسادت می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She felt a sharp tug at her sleeve.
[ترجمه گوگل]او یک کشش تند را در آستین خود احساس کرد
[ترجمه ترگمان]تریسی دستش را به طرف او دراز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Children often become caught up in a tug of love between warring parents.
[ترجمه گوگل]کودکان اغلب درگیر یک کشش عشق بین والدین متخاصم می شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان اغلب در کشش عشق میان والدین درگیر گرفتار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She removed the bandage with a sharp tug.
[ترجمه گوگل]او بانداژ را با یک کشش تیز برداشت
[ترجمه ترگمان]بانداژ را با یک دست باندپیچی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

کوشش (اسم)
labor, scramble, tug, effort, assay, stretch, attempt, trial, try, endeavor, strain, bustle, fist, muss

کشش (اسم)
attraction, tract, reach, extension, tension, tug, magnetism, draw, haul, gravitation, traction, pull, strain, twitch, inducement, haulage, towage, twitch grass

زحمت (اسم)
pain, work, labor, difficulty, trouble, discomfort, torment, tug, inconvenience, discomfiture, discommodity

یدک کش (اسم)
tug, tow

بزحمت کشیدن (فعل)
tug

بازور کشیدن (فعل)
tug

تقلا کردن (فعل)
labor, heave, agonize, slog, tussle, scramble, struggle, tug, attempt, wrestle, put out, flounce, lay to

کوشیدن (فعل)
tug, try, endeavor, strive, endeavour

انگلیسی به انگلیسی

• act of tugging, instance of dragging or pulling; struggle; device for tugging or pulling; tugboat
pull, drag, tow
if you tug something or tug at it, you give it a quick pull. verb here but can also be used as a count noun. e.g. tom felt a tug at his sleeve.
a tug or a tug boat is a small, powerful boat used to pull large ships.

پیشنهاد کاربران

لباس یا چادر روی خود کشیدن. . خود را پوشاندن
give something a tug or tug something:
ناگهانی و با قدرت کشیدن چیزی ( مثلا زیپ چمدان )
male masturbation or a hand job.
حامل ماهواره
مثال:
Iran says it launched test 'tug' into suborbital space
منابع• https://apnews.com/article/space-launches-iran-technology-middle-east-omar-khayyam-fca02f84c72dd3cee5dbc0f075b74975
Tug the rope
زور بزن
در دریا به یدک کش ها هم tug گفته میشود
tug ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: یدک‏کش
تعریف: شناوری پرقدرت برای کشیدن و یدک کردن کشتی ها یا کمک به حرکت و جابه جایی آنها در محدودۀ بندر، به ویژه در زمان پهلوگیری یا جدا شدن از اسکله
کندن و درآوردن چیزی. مثلا دلم میخاد سبیل مصنوعیم رو بکنم.
کشش ناگهانی
A hard or sudden pull
به زور و به سختی کشیدن یا هل دادن ( معمولا با at )
To forcefully pull or drag
He began to tug at a pumpkin the size of a soccer ball

تکاپو
حمل کردن
زورآزمایی کردن ( در ورزش کشتی )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس