پیشنهادهای مهدی نمازیان (٣,٥٧٧)
به عمل کار برآید به سخندانی نیست؛ دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
1. کار، عمل؛ کنش؛ فعالیت؛ اقدام؛ تأثیر، اثر 2. طرزِ کار، ساز و کار، مکانیسم؛ شیوۀ حرکات، شیوۀ رفتار 3. دعوای حقوقی ( حقوق ) 4. عملیات ( نظامی ) ؛ در ...
تشعشع شیمیایی ( فیزیک ) ، تشعشعِ آکتینیک ( خاصیتِ تشعشعاتِ پرتوزا که موجب تغییرات شیمیایی می شود )
مربوط به تشعشعاتِ شیمیایی ( فیزیک )
متن ( تئاتر ) ؛ بیاض
1. موقت، جانشین ( مدیر و غیره ) 2. بازی، اجرای نقش ( تئاتر، سینما ) ؛ بازیگری the acting manager/headmaster سرپرست، کفیل، قائم مقام
در حالت اسم: 1. کار، عمل، فعل؛ امر 2. روندِ کار، جریانِ عمل 3. قانون؛ حکم؛ مصوبه؛ سند ( حقوق ) 4. پرده ( تئاتر ) 5. برنامه ( سیرک، تماشاخانه ) 6. ...
در حالت فعل: 1. عمل کردن، اقدام کردن، دست به کار شدن 2. رفتار کردن 3. کار کردن ( ماشین، ابزار ) 4. بازی کردن ( تئاتر، سینما ) ؛ فیلم بازی کردن، ادا ...
1. مربوط به اَکریل، آکریلی ( بازرگانی ) 2. در جمع موادِ آکریلیک acrylic fibre الیافِ آکریل
توشیح، موشّح ( ادبیات )
در حالت قید: 1. از این سر به آن سر، از این سو به آن سو؛ از عرض across from مقابلِ، رو به روی ( در آمریکا ) در حالت حرف اضافه: 1. از وسطِ؛ از این طر ...
( در یونان باستان ) دژ، قلعه، اَرگ
واژه اختصاری، سرْنام ( واژه ای که از ترکیبِ حروفِ اول واژه های یک عبارت ساخته می شود )
1. بندباز؛ آکروبات باز 2. سیاست بازِ کهنه کار، سیّاس ( سیاسی )
تلخی، تندی؛ کج خلقی ( رفتار، خوی، زبان )
تند، گزنده، تلخ ( بحث، سخن )
مساحت ( به آکر )
1. تند ( بو ) ؛ تلخ ( مزه ) ؛ تند 2. تند، زننده ( رفتار، خو )
آکر، جریبِ فرنگی ( واحدِ اندازه گیریِ زمین، برابر با 4050 مترِ مربع ) God's Acre صحنِ کلیسا، گورستان
تبرئه، برائت؛ برائت ذمه ( حقوق )
تبرئه کردن شخص ( حقوق ) acquit oneself 1. رفتار کردن 2. از عهده بر آمدن acquit oneself in حقِ . . . را ادا کردن، از پسِ . . . بر آمدن
آزمندی، طمع کاری، حرص، طمع؛ زیاده طلبی، مال اندوزی
جویان، خواهان؛ حریص، آزمند، زیاده طلب the acquisitive society جامعۀ آزمند، جامعۀ زیاده طلب
بدست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن ( تجربه، عادت، شهرت، پول ) ؛ فرا گرفتن ( زبان ) ؛ آموختن، اندوختن ( دانش ) acquire a taste for به مزۀ . . . عادت کرد ...
پذیرا، مطیع، رام؛ راضی
رضایت، عدمِ مخالفت؛ تسلیم
تن در دادن، تسلیم شدن، رضایت دادن، پذیرفتن، قبول کردن acquiesce in something چیزی را قبول کردن، چیزی را پذیرفتن
آشنایی، سلام و علیک
1. آشنایی، اطلاع؛ سابقه 2. آشنا 3. آشنایان He has a wide acquaintance have a nodding acquaintance with دورادور آشنا بودن با ( شخص ) ؛ آشناییِ مختصری ...
acquaint with آشنا کردن با، آگاه کردن از، در جریانِ . . . گذاشتن، مطلع کردن از ( شخص ) acquaint oneself with آشنا شدن با، آگاهی یافتن از، در جریانِ ...
1. صوت شناسی، آکوستیک، مبحثِ صوت 2. وضعیتِ صوتی، آکوستیک ( تالار، اتاق )
1. صوتی، مربوط به صوت ( فیزیک ) 2. صوت شناختی، مربوط به صوت شناسی 3. غیر برقی ( موسیقی ) 4. آکوستیک، وضعیتِ صوتی ( تالار، اتاق و غیره ) acoustic p ...
دانه بلوط؛ میوه بلوط
گیاه تاج الملوک، اقونیطون؛ ریشه تاج الملوک ( پزشکی )
1. خادمِ کلیسا، خدمتکارِ کلیسا؛ دستیارِ کشیش 2. مرید، شاگرد، نوچه؛ دستیار، کمک ( رسمی، به شوخی )
جوشِ صورت، غرور ( جوانی )
اوجِ کمال؛ اوج، قله، ذروه
1. اذعان کردن، قبول کردن؛ اقرار کردن به، اعتراف کردن به 2. اعلامِ وصول کردن؛ پاسخ دادن، جواب دادن ( سلام ) 3. قدردانی کردن برای، تشکر کردن برای، سپا ...
1. لب ترش، میخوش، مَلَس ( رسمی ) 2. ترشرو، عبوس، کج خلق ( مجازی )
acid - proof
ضدِ اسید
بارانِ اسیدی
آزمایشِ تعیین کننده، آزمایشِ نهایی ( مجازی )
با طعنه، با لحنِ نیش داری، به طورِ گزنده ای، با تمسخر، با کنایه؛ با دلخوری، با تلخی
ترشی، خاصیتِ اسیدی ( شیمی ) ؛ ترشیدگی؛ ترش کردگی ( معده )
اسیدی کردن، اسید سازی؛ اسید شدگی
1. اسید کردن، ترشانیدن ( شیمی ) 2. اسید شدن، ترشیدن
اسیدراک ( موسیقی )
اسیدی، ترش
در حالت صفت: 1. ترش 2. سخن گزنده، نیش دار، شخص ترشرو، بد عُنُق ( مجازی ) 3. اسیدی ( شیمی ) در حالت اسم: 1. اسید، جوهر ( شیمی ) 2. اِل اِس دی ( عا ...