پیشنهادهای مهدی نمازیان (٣,٦٥٥)
1. سازش پذیر، انطباق پذیر، تطبیق دادنی؛ تعدیل شدنی 2. قابل تنظیم، تنظیم کردنی
سازگار، دمساز، موافق ( روان شناسی )
1. تطبیق دادن، منطبق کردن، انطباق دادن، سازگار کردن، سازش دادن 2. تنظیم کردن، میزان کردن ( فنی ) ؛ تعدیل کردن ( تفاوت ها ) ؛ میزان کردن ( قطب نما، سا ...
درخواست کردن، خواستن، تقاضا کردن؛ سوگند دادن؛ دستور دادن ( رسمی )
استدعا، التماس، درخواست
1. ضمیمه، افزوده، ملحقه، فرع 2. کمک، کمک کار، یاور، معاون 3. قید، عبارتِ قیدی، گروهِ قیدی ( دستور )
قاضی؛ داور؛ عضوِ هیئتِ داوری
1. حکم، رأی، تصمیم، نظر؛ فتوا 2. داوری، قضاوت 3. اعلام ( حقوق )
1. حکم صادر کردن در موردِ، رأی دادن در موردِ 2. اعلام کردن 3. رأی دادن، تصمیم گرفتن 4 داوری کردن ( ورزش )
1. حکم صادر کردن که، فتوی دادن که، رأی دادن که؛ اعلام کردن ( حقوق ) 2. اعطا کردن، مقرر داشتن
1. تعلیق؛ اختتام؛ تعطیلِ موقت ( جلسه و غیره ) 2. دوره فترت، دوره تعطیلی
1. تعطیل کردن، به وقتِ دیگر موکول کردن، به وقتِ دیگر انداختن، به تعویق انداختن ( جلسه و غیره ) 2. تعطیل شدن، به وقتِ دیگر موکول شدن، به وقتِ دیگر اف ...
1. هم جوارِ . . . بودن، مجاورِ . . . بودن، همسایه . . . بودن، دیوار به دیوارِ . . . بودن، نزدیکِ . . . بودن 2. هم جوارِ هم بودن، مجاورِ هم بودن، نزدی ...
زوایای مجانب، زوایای مجاور
مخففِ adjective به معنی صفت ( دستور )
1. چرب، پیه دار، پُر چربی 2. مربوط به چربی adipose tissue بافتِ چر بی
در حالت قید: در این میان، در این بین، تا آن موقع در حالت صفت: موقت
تا بینهایت، جاودانه، همواره، تا ابد
بدرود، وداع ( کهنه ) ( جمع:adieus, adieux ) make one's adieu/adieus خداحافظی کردن، وداع کردن
در حالت صفت: موقت؛ غیر رسمی؛ خلق الساعه، ارتجالی؛ ویژه an ad hoc committee meeting در حالت قید: موقتاً، بطورِ موقت؛ بطورِ غیر رسمی؛ خلق الساعه، ارت ...
1. چسبنده، چسب دار ( در حالت صفت ) 2. چسب ( در حالت اسم )
1. التصاق؛ پیوستگی، پیوند 2. هواداری، حمایت؛ کمک 3. چسبیدن؛ چسبیدگی ( پزشکی )
هواخواه، طرفدار، مُرید
هواخواهی، طرفداری؛ تبعیت، پیروی؛ وفاداری
چسبیدن، الصاق شدن ( رسمی ) adhere to something 1. وفادار بودن به؛ هوادارِ . . . بودن، مریدِ . . . بودن؛ پیوستن به 2. چسبیدن به
1. افزودن، اضافه کردن 2. جمع بستن، با هم جمع بستن 3. گفتن، اضافه کردن، ادامه دادن add fuel to the flames آتش را دامن زدن add insult to injury بد را ب ...
کافی، بسنده، تکافو کننده ( مقدار، موجودی ) ؛ قانع کننده، رضایت بخش ( اجرا، عمل و غیره ) ؛ مناسب ( ابزار و غیره )
1. زبردست، ماهر، استاد، کار کشته، کارآمد، خُبره 2. خُبره، متخصص، کارشناس
لوزه سوم، لوزه حلقی ( پزشکی )
1. مربوط به لوزه سوم ( پزشکی ) 2. مبتلا به لوزه سوم
1. اقامه کردن، ارائه کردن، به دست دادن، آوردن ( دلیل، گواه ) 2. شاهد گرفتن، گواه گرفتن، استناد کردن به ( صاحب نظر و غیره )
در حالت فعل: 1. مخاطب قرار دادن، طرفِ صحبت قرار دادن، خطاب کردن به 2. عنوان نوشتن روی، نشانی نوشتن روی ( نامه، بسته ) 3. ارسال کردن، فرستادن ( درخوا ...
آدمِ گیج، آدمِ پریشان
گیج، پریشان، پریشان خاطر، شوریده، قاطی مترادف با addle - pated
گیج، پریشان، پریشان خاطر، شوریده، قاطی مترادف با addle - brained
در حالت فعل: 1. پریشان کردن، گیج کردن، آشفتن، مغشوش کردن 2. فاسد کردن ( تخم مرغ ) 3. قاطی شدن، پریشان شدن، آشفته شدن، مغشوش شدن 4. فاسد شدن، گندیدن ...
افزودنی، داخلی ( در مواد غذایی و غیره )
1. جمع، افزایش، اضافه، الحاق 2. دنباله ( نام، لقب ) 3. چیزِ اضافه شده؛ عضوِ جدید with the addition of همراهِ با، با اضافه کردنِ in addition ( to ) ...
مارِ جعفری، افعی
ضمیمه، پیوست ( جمع: addenda )
1. سازگار کننده، وفق دهنده، تنظیم کننده ( شخص ) 2. تبدیل، مبدّل ( ابزار ) ؛ قطعۀ میانی 3. آداپتور ( برق )
اقتباس، تنظیم
سیبِ آدم ( کالبد شناسی ) ، جوزک
قاطعانه، مصرّانه، سر سختانه، با سر سختی
آشتی ناپذیر، انعطاف ناپذیر، سرسخت
1. قاطع، ثابت قدم، مصرّ؛ یک رأی، سر سخت، انعطاف ناپذیر؛ تزلزل ناپذیر؛ سر سختانه، قاطعانه، مصرّانه ( رفتار ) 2. صخره صمّا؛ سنگ خارا
the old Adam نفس امّاره not know somebody from Adam به جا نیاوردن، نشناختن ( مجازی )
نفس امّاره
آداجیو، آرام ( موسیقی ) ( جمع adagios )
اندرز، حکمت؛ ضرب المثل، مَثَل؛ کلماتِ قصار