پیشنهادهای مهدی نمازیان (٣,٦٥٥)
در حالت فعل: 1. پیش رفتن، جلو رفتن؛ پیشروی کردن ( نظامی ) 2. پیشرفت کردن، پیشرفت داشتن ( کار، تمدن ) ؛ ارتقا یافتن، ترفیع گرفتن ( شخص ) 3. بالا رفت ...
جا گرفتن، رزروِ جا، جا ذخیره کردن
از روی قیمت، به نسبتِ بها
1. اشارت؛ پیشگویی، بشارت 2. دورنما، طرحِ کلی
( رسمی ) 1. اشاره داشتن به، گویای . . . بودن، حاکی بودن از؛ خطوطِ کلی . . . را نشان دادن 2. پیشگویی کردن؛ بشارت دادن 3. سایه افکندن بر؛ مبهم کردن، د ...
زنای محصن؛ زنای محصنه ( شرع، حقوق )
زناکار؛ بی عفت
زنِ زناکار، زنِ زانیه
مردِ زناکار، مردِ زانی
تقلب، جا زدن
در حالت فعل: آلودن، آغشتن، با چیزِ پست تر آمیختن؛ تقلب کردن در ( اجناس، اغذیه ) ؛ آب قاطیِ . . . کردن در حالت صفت: 1. تقلبی، ناسره، آلوده، آغشته ( ا ...
1. بالغ، بزرگسال 2. بالغ، کبیر ( حقوق ) 3. مربوط به بزرگسالان 4. عاقلانه، مثل آدم های بالغ 5. فردِ بالغ، فردِ بزرگسال 6. حیوانِ بالغ be adult about ...
تملّقِ . . . را گفتن، چاپلوسیِ . . . را کردن، مجیزِ . . . را گفتن، مدحِ . . . را گفتن
زرنگ، زیرک؛ ماهر، زبردست؛ کاربُر، چاره جو
1. شناور، دستخوشِ امواج ( دریانوردی ) 2. دستخوشِ حوادث، آواره، سرگردان ( مجازی ) 3. شُل، لَق ( بریتانیا، محاوره ) turn somebody adrift به امانِ خ ...
غددِ فوقِ کلیوی
فوقِ کلیوی ( کالبد شناسی ) adrenal glands غددِ فوقِ کلیوی
1. اختیاری، انتخابی 2. . . . خوانده ( فرزند، پدر، مادر ) his adoptive father
1. قبولِ فرزند 2. فرزند خواندگی 3. اختیار، انتخاب، گزینش؛ اقتباس
1. به فرزندی پذیرفتن ( کودک ) 2. اختیار کردن، اتخاذ کردن، اقتباس کردن، برگزیدن 3. تصویب کردن ( سیاسی ) ؛ انتخاب کردن ( کاندید ) adopted son پسر خوا ...
آدونیس ( در اساطیرِ یونان ) ؛ جوانِ زیبا ( مجازی )
1. خِشت، خشتِ خام 2. خاکِ رُس 3. خِشتی ( صفت گونه )
هیاهو، هنگامه، غوغا ( کهنه ) make much ado ( about something ) هیاهو به راه انداختن درباره چیزی without further/more ado بدونِ معطلی، بدونِ فوتِ وقت
به حدِ انزجار، به حدِ تهوع He talked ad nauseam about it آنقدر راجع به آن حرف زد که حالم به هم خورد. دو ساعت راجع بهش حرف زد. ( محاوره )
توبیخ آمیز، هشدار دهنده؛ ملامت بار، سرزنش بار ( رفتار، گفتار و غیره )
1. سرزنش کردن، نکوهش کردن، ملامت کردن ( رسمی ) 2. تذکر دادن، هشدار دادن، اخطار کردن؛ بر حذر داشتن
مخلوط، ترکیب، آمیزه ( رسمی )
1. مخلوط کردن، آمیختن، ترکیب کردن 2. اضافه کردن، افزودن 3. مخلوط شدن
1. مسلماً، یقیناً، قطعاً، علی التحقیق 2. باید اذعان کرد که، باید اعتراف کرد که، اذعان می کنم که
1. ورود؛ حقِ ورود، اجازه ورود 2. ضریبِ هدایت ( برق )
1. پذیرفتن، اجازه ورود دادن به، راه دادن به ( شخص ) ؛ وارد کردن؛ عبور دادن، رد کردن، گذر دادن، از خود گذراندن ( نور، هوا ) 2. در خود جا دادن، پذیرا ...
1. ورود؛ پذیرش، پذیرفته شدن؛ اجازه ورود 2. ورودی، ورودیه، حقِ ورود 3. پذیرش، گزینش؛ پذیرفته شدگان ( در مراکزِ آموزشی و غیره، در جمع ) 4. اقرارنامه، ...
مقبولیت، پسندیدگی، پذیرفتاری، جایز بودن؛ روایی؛ محکمه پسندی، قابلیتِ قبول
عاشق، دلباخته ( کهنه )
1. فرماندهیِ نیروی دریایی، دریاسالاری، دریاداری 2. اداره نیروی دریایی، اداره دریاداری
دریا بُد ( نظامی )
1. فرمانده نیروی دریایی؛ فرمانده ناوگان؛ امیر البحر 2. دریاسالار ( مخفف: Adm )
قیّم؛ سرپرست؛ مباشر ( حقوق )
1. اداره امور، سرپرستی؛ رسیدگی؛ سرکشی؛ حکومت 2. وزارتخانه؛ اداره 3. اجرا ( عدالت ) ؛ دادن، تلقین ( سوگند ) 4. سرپرستی، قیمومت ( حقوق )
1. اداره کردن، سرپرستی کردن ( شرکت و غیره ) ؛ سرکشی کردن به، سر و سامان دادن به ( اموال ) ؛ رسیدگی کردن به ( امورِ عمومی ) ؛ فرمان راندن بر، حکومت کر ...
مسائلِ اجرایی، مسائلِ اداری
توده، توده مصرفی، توده آگهی زده ( بریتانیا، کهنه )
طراحِ آگهیِ تجاری، تبلیغات چی ( محاوره ) ( جمع: admen )
به دلخواه، آزاد، بطورِ دلخواه، بطورِ آزاد ( موسیقی )
در حالت فعل: 1. بدیهه گویی کردن ( تئاتر ) 2. فی البداهه گفتن در حالت اسم: بدیهه ( تئاتر ) در حالت صفت: فی البداهه ( سخن ) ؛ خود به خود ( عمل ) ...
ژنرال آجودان
لک لکِ هندی ( پرنده )
1. آجودان ( نظامی ) ( مخفف: Adj ) 2. دستیار، معین 3. لک لکِ هندی
1. تنظیم، میزان کردن ( فنی ) ؛ تعدیل، تسویه ( دستمزدها، قیمت ها ) 2. انطباق، سازش، سازگاری ( شخص ) 3. وسیله تنظیم