پیشنهاد‌های مهدی نمازیان (٣,٥٧٧)

بازدید
٢,٨١٥
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. مخلوط کردن، آمیختن، ترکیب کردن 2. اضافه کردن، افزودن 3. مخلوط شدن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. مسلماً، یقیناً، قطعاً، علی التحقیق 2. باید اذعان کرد که، باید اعتراف کرد که، اذعان می کنم که

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. ورود؛ حقِ ورود، اجازه ورود 2. ضریبِ هدایت ( برق )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. پذیرفتن، اجازه ورود دادن به، راه دادن به ( شخص ) ؛ وارد کردن؛ عبور دادن، رد کردن، گذر دادن، از خود گذراندن ( نور، هوا ) 2. در خود جا دادن، پذیرا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ورود؛ پذیرش، پذیرفته شدن؛ اجازه ورود 2. ورودی، ورودیه، حقِ ورود 3. پذیرش، گزینش؛ پذیرفته شدگان ( در مراکزِ آموزشی و غیره، در جمع ) 4. اقرارنامه، ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقبولیت، پسندیدگی، پذیرفتاری، جایز بودن؛ روایی؛ محکمه پسندی، قابلیتِ قبول

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

عاشق، دلباخته ( کهنه )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فرماندهیِ نیروی دریایی، دریاسالاری، دریاداری 2. اداره نیروی دریایی، اداره دریاداری

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دریا بُد ( نظامی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. فرمانده نیروی دریایی؛ فرمانده ناوگان؛ امیر البحر 2. دریاسالار ( مخفف: Adm )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

قیّم؛ سرپرست؛ مباشر ( حقوق )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اداره امور، سرپرستی؛ رسیدگی؛ سرکشی؛ حکومت 2. وزارتخانه؛ اداره 3. اجرا ( عدالت ) ؛ دادن، تلقین ( سوگند ) 4. سرپرستی، قیمومت ( حقوق )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. اداره کردن، سرپرستی کردن ( شرکت و غیره ) ؛ سرکشی کردن به، سر و سامان دادن به ( اموال ) ؛ رسیدگی کردن به ( امورِ عمومی ) ؛ فرمان راندن بر، حکومت کر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسائلِ اجرایی، مسائلِ اداری

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توده، توده مصرفی، توده آگهی زده ( بریتانیا، کهنه )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

طراحِ آگهیِ تجاری، تبلیغات چی ( محاوره ) ( جمع: admen )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دلخواه، آزاد، بطورِ دلخواه، بطورِ آزاد ( موسیقی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالت فعل: 1. بدیهه گویی کردن ( تئاتر ) 2. فی البداهه گفتن در حالت اسم: بدیهه ( تئاتر ) در حالت صفت: فی البداهه ( سخن ) ؛ خود به خود ( عمل ) ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ژنرال آجودان

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لک لکِ هندی ( پرنده )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. آجودان ( نظامی ) ( مخفف: Adj ) 2. دستیار، معین 3. لک لکِ هندی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

1. تنظیم، میزان کردن ( فنی ) ؛ تعدیل، تسویه ( دستمزدها، قیمت ها ) 2. انطباق، سازش، سازگاری ( شخص ) 3. وسیله تنظیم

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. سازش پذیر، انطباق پذیر، تطبیق دادنی؛ تعدیل شدنی 2. قابل تنظیم، تنظیم کردنی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. تطبیق دادن، منطبق کردن، انطباق دادن، سازگار کردن، سازش دادن 2. تنظیم کردن، میزان کردن ( فنی ) ؛ تعدیل کردن ( تفاوت ها ) ؛ میزان کردن ( قطب نما، سا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سازگار، دمساز، موافق ( روان شناسی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

درخواست کردن، خواستن، تقاضا کردن؛ سوگند دادن؛ دستور دادن ( رسمی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استدعا، التماس، درخواست

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. ضمیمه، افزوده، ملحقه، فرع 2. کمک، کمک کار، یاور، معاون 3. قید، عبارتِ قیدی، گروهِ قیدی ( دستور )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

قاضی؛ داور؛ عضوِ هیئتِ داوری

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حکم، رأی، تصمیم، نظر؛ فتوا 2. داوری، قضاوت 3. اعلام ( حقوق )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حکم صادر کردن در موردِ، رأی دادن در موردِ 2. اعلام کردن 3. رأی دادن، تصمیم گرفتن 4 داوری کردن ( ورزش )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. حکم صادر کردن که، فتوی دادن که، رأی دادن که؛ اعلام کردن ( حقوق ) 2. اعطا کردن، مقرر داشتن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. تعلیق؛ اختتام؛ تعطیلِ موقت ( جلسه و غیره ) 2. دوره فترت، دوره تعطیلی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. تعطیل کردن، به وقتِ دیگر موکول کردن، به وقتِ دیگر انداختن، به تعویق انداختن ( جلسه و غیره ) 2. تعطیل شدن، به وقتِ دیگر موکول شدن، به وقتِ دیگر اف ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. هم جوارِ . . . بودن، مجاورِ . . . بودن، همسایه . . . بودن، دیوار به دیوارِ . . . بودن، نزدیکِ . . . بودن 2. هم جوارِ هم بودن، مجاورِ هم بودن، نزدی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زوایای مجانب، زوایای مجاور

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخففِ adjective به معنی صفت ( دستور )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

1. چرب، پیه دار، پُر چربی 2. مربوط به چربی adipose tissue بافتِ چر بی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالت قید: در این میان، در این بین، تا آن موقع در حالت صفت: موقت

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا بینهایت، جاودانه، همواره، تا ابد

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

بدرود، وداع ( کهنه ) ( جمع:adieus, adieux ) make one's adieu/adieus خداحافظی کردن، وداع کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

در حالت صفت: موقت؛ غیر رسمی؛ خلق الساعه، ارتجالی؛ ویژه an ad hoc committee meeting در حالت قید: موقتاً، بطورِ موقت؛ بطورِ غیر رسمی؛ خلق الساعه، ارت ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. چسبنده، چسب دار ( در حالت صفت ) 2. چسب ( در حالت اسم )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. التصاق؛ پیوستگی، پیوند 2. هواداری، حمایت؛ کمک 3. چسبیدن؛ چسبیدگی ( پزشکی )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هواخواه، طرفدار، مُرید

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

هواخواهی، طرفداری؛ تبعیت، پیروی؛ وفاداری

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

چسبیدن، الصاق شدن ( رسمی ) adhere to something 1. وفادار بودن به؛ هوادارِ . . . بودن، مریدِ . . . بودن؛ پیوستن به 2. چسبیدن به

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

1. افزودن، اضافه کردن 2. جمع بستن، با هم جمع بستن 3. گفتن، اضافه کردن، ادامه دادن add fuel to the flames آتش را دامن زدن add insult to injury بد را ب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

کافی، بسنده، تکافو کننده ( مقدار، موجودی ) ؛ قانع کننده، رضایت بخش ( اجرا، عمل و غیره ) ؛ مناسب ( ابزار و غیره )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

1. زبردست، ماهر، استاد، کار کشته، کارآمد، خُبره 2. خُبره، متخصص، کارشناس