sagacity

/səˈɡæsɪti//səˈɡæsɪti/

معنی: فراست، زیرکی، ذکاوت، هوش، ژرفی، دانایی، هوشمندی
معانی دیگر: عقل، خرد، فرزانگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the quality of having keen judgment and common sense; wisdom.
مشابه: acumen, discretion, discrimination, intelligence, policy, wisdom

- Her learnedness and sagacity made her a fine judge.
[ترجمه گوگل] دانش و خردمندی او از او یک قاضی خوب ساخت
[ترجمه ترگمان] learnedness و فراست او را قاضی خوبی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Sagacity, unlike cleverness, may increase with age.
[ترجمه گوگل]هشیاری، بر خلاف زیرکی، ممکن است با افزایش سن افزایش یابد
[ترجمه ترگمان]sagacity، برخلاف هوش، ممکن است با گذشت زمان افزایش یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It required a statesman's foresight and sagacity to make the decision.
[ترجمه گوگل]برای تصمیم گیری نیاز به آینده نگری و درایت یک دولتمرد بود
[ترجمه ترگمان]این کار مستلزم پیش بینی یک سیاست مدار و زیرکی بود تا این تصمیم را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Jane was cheered by his sagacity and quick eye for the ridiculous - a welcome change from pompous people like the Pyglings.
[ترجمه گوگل]جین از خردمندی و چشمان سریع او به چیزهای مضحک تشویق شد - یک تغییر خوشایند از سوی افراد باشکوهی مانند پیگلینگ ها
[ترجمه ترگمان]جین از زیرکی و چشمان تیزبین خود برای تغییر قیافه مسخره مانند the خوشحال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He was a man of great political sagacity and formidable resolution.
[ترجمه گوگل]او مردی با تدبیر سیاسی و قدرت تصمیم گیری مهیب بود
[ترجمه ترگمان]او مردی بود از زیرکی سیاسی و عزم راسخ
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Not that he was unconscious of his sagacity.
[ترجمه گوگل]نه اینکه از خردمندی خود بی خبر بود
[ترجمه ترگمان]نه اینکه از زیرکی خود آگاه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. When we were in difficulties his sagacity and sangfroid were beyond doubt, as was his kindliness to his colleagues.
[ترجمه گوگل]زمانی که ما در سختی ها بودیم، خردمندی و سخاوت او و مهربانی او با همکارانش بی تردید بود
[ترجمه ترگمان]وقتی با مشکلات او مواجه شده بودیم، زیرکی و خونسردی او فراتر از شک و تردید بود، همان گونه که مهربانی و مهربانی او برای همکارانش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It needs no great sagacity to see that the writer is a novice at his task.
[ترجمه گوگل]برای اینکه ببینیم نویسنده در کارش مبتدی است نیازی به تدبیر زیادی ندارد
[ترجمه ترگمان]او از این که نویسنده تازه کار باشد به زیرکی نیاز ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Sagacity, unlike cleverness, usually increases with age.
[ترجمه گوگل]هشیاری، بر خلاف زیرکی، معمولا با افزایش سن افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]sagacity، برخلاف هوش، معمولا با سن زیاد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had a reputation for business sagacity.
[ترجمه گوگل]او به خردمندی تجاری شهرت داشت
[ترجمه ترگمان]اون شهرت زیادی برای کسب و کار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A spot of sagacity is also advisable.
[ترجمه گوگل]یک نقطه هشیاری نیز توصیه می شود
[ترجمه ترگمان]یک نقطه از عقل نیز توصیه می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Charity knows no adversary; sagacity breeds no worry.
[ترجمه گوگل]صدقه هیچ دشمنی نمی شناسد خردمندی باعث نگرانی نیست
[ترجمه ترگمان]صدقه چیز دیگری نمی داند، sagacity، نگران نباش
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The sapient man used his sagacity in the perpendicular commercial device.
[ترجمه گوگل]مرد خردمند از خرد خود در دستگاه تجاری عمود استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]مرد sapient از زیرکی خود در دستگاه تجارت عمود استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I admire your foresight and sagacity.
[ترجمه گوگل]آینده نگری و خردمندی شما را تحسین می کنم
[ترجمه ترگمان]من پیش بینی تو و زیرکی تو رو تحسین می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All his sagacity seemed to desert him.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که تمام خردمندی‌اش او را رها کرده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید تمام sagacity او را رها کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Deborah sagacity in conjecturing which of the two girls was likely to have the best place.
[ترجمه گوگل]دبورا در حدس زدن اینکه کدام یک از این دو دختر احتمالاً بهترین مکان را خواهد داشت، خردمند بود
[ترجمه ترگمان]به فراست زیرکانه حدس می زد که کدام یک از این دو دختر بهترین مکان را خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فراست (اسم)
intelligence, acumen, physiognomy, sagacity, intuition, insight, flair, penetration, perspicacity

زیرکی (اسم)
intelligence, agility, sagacity, acuteness, brilliance, cunning, subtlety, astuteness, penetration, perspicuity, cogency, insinuation, perspicacity

ذکاوت (اسم)
intelligence, sagacity, acuteness, brain, esprit, witting

هوش (اسم)
sense, understanding, intelligence, sagacity, brain, esprit, witting, ingenuity, headpiece, intellect, wit, mother wit

ژرفی (اسم)
sagacity, depth, precaution, circumspection

دانایی (اسم)
knowledge, sagacity, wisdom, sapience

هوشمندی (اسم)
sagacity

انگلیسی به انگلیسی

• wisdom, shrewdness, judiciousness, cleverness

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : sagacity / sagaciousness
✅️ صفت ( adjective ) : sagacious
✅️ قید ( adverb ) : sagaciously
فراست، کیاست، دانایی، خردمندی، تصمیم گیری بر اساس بررسی و ارزیابی قبلی
A person who evaluates information before making a decision
the trait of solid judgment and intelligent choices.
It lacks the sagacity and depth required to deal with such cloying material.
هوش ذکاوت

بپرس