پیشنهادهای مهدی نمازیان (٣,٦٥٥)
ذخیره؛ توده، انبوه، تَل
عاید شدن، به دست آمدن، حاصل شدن؛ تعلق گرفتن؛ منتج گردیدن
1. رشد و نمو، بزرگ شدن 2. به هم چسبیدن، جوش خوردن 3. افزایش
مجاز ( شخص ) ؛ رسمی، دارای اعتبارنامه ( نماینده ) ؛ مجاز، دارای امتیاز ( مدرسه ) ؛ معتبر، قابل قبول، پذیرفته ( عقیده، فکر )
1. مأموریتِ رسمی دادن به ( رسمی ) ؛ با استوارنامه فرستادن ( سفیر ) 2. به حساب آوردن، محسوب کردن، شمردن، دانستن، نسبت دادن به ( شخص ) 3. به حسابِ . ...
تجهیزات، ساز و برگ ( نظامی ) ؛ لوازم، اسباب ( مجازی )
حسابدارِ قسم خورده، حسابدارِ خبره
صورتحسابِ پرداختی ( مالی )
مسئول، پاسخگو، جوابگو، جواب ده be held accountable مسئول به شمار آمدن
1. دلیلِ . . . بودن؛ توجیه کردن ( برای ) ، توضیح دادن ( برای ) 2. انتظارِ . . . را داشتن، در نظر گرفتن، فکرِ . . . را کردن 3. پیدا کردن، محلِ . . . ...
مسئولیت، پاسخ گویی، جواب گویی، جواب دهی
1. زایمان 2. دراز کشیدن، استراحت
مخاطب ساختن؛ تماس گرفتن با؛ رویاروی شدن با، مواجه شدن با؛ بلند کردن
1. آکوردئون 2. چین دار، کرکره ای، چین چین؛ آکاردئونی ( صفت گونه ) accordion pleats in a skirt پلیسۀ دامن
1. به عقیدۀ، به گفتۀ، به زعمِ 2. بر طبقِ، به فراخورِ، به نسبتِ، مطابق با
1. بنابراین، از این رو 2. بر همان قرار، طبقِ آن
برحسبِ اینکه، بر طبقِ اینکه، بنابراین که ( رسمی )
طبقِ، بنابر، بر حسبِ
1. با هم سازگار بودن، با هم جور آمدن، با هم خواندن ( رسمی ) 2. اعطا کردن، دادن ( رسمی ) He accorded him permission to go abroad در حالت اسم: 1. پی ...
1. تحقق 2. مهارت؛ هنر، کمال، فضیلت 3. موفقیت، دستاورد
1. ورزیده، قابل، تربیت شده، ماهر ( شخص ) 2. کمال یافته، تمام شده ( کار ) an accomplished fact عملِ انجام شده
1. تحقق بخشیدن به ( آرزو ) 2. توفیق یافتن در، نایل شدن به، دست یافتن به
همدست، شریکِ جرم
1. همراهی کردن 2. همراهِ . . . بودن، ملازمِ . . . بودن، هم زمانِ . . . بودن، توأم بودن با 3. همراهی کردن ( موسیقی ) accompanied by همراه با، به اتفا ...
1. ملازم، همراه، همپا 2. همراهی ( موسیقی ) 3. همراهی کننده ( موسیقی )
همراهی کننده ( موسیقی )
نردبانِ کشتی ( دریانوردی )
1. جا، منزل، اتاق 2. سازش، موافقت، تطبیق ( رسمی ) 3. همسازی، انطباق ( رسمی ) 4. مسکن؛ جا و غذا ( آمریکا، در جمع )
1. همراه، آماده به خدمت، مددکار 2. خوش محضر، خوش برخورد
1. در خود جا دادن، جای . . . را داشتن، ظرفیتِ . . . را داشتن؛ منزل دادن This hotel can accommodate 600 guests 2. کمک کردن به، یاری کردن 3. وفق دادن، ...
1. تشریف، اعطای لقب ( شوالیه ) 2. تمجید، تکریم؛ تأیید
سربالایی، فراز ( رسمی )
خوگیری به محیط، اُنس یافتن با محیط؛ اُنس دادن به محیط
1. کف زدن برای، هورا کشیدن برای، تشویق کردن، ابرازِ احساسات کردن برای؛ با شادی استقبال کردن از 2. با هلهله اعلام کردن 3. هورا، هلهله، تحسین، تشویق، آ ...
بدشانس، که مرتب تصادف می کند
1. فرعی 2. عَرضی
عَرَض ( فلسفه ) Accidents will happen با قضا کارزار نتوان کرد. meet with/have an accident دچارِ حادثه شدن، دچارِ سانحه شدن، گرفتارِ بلا شدن withou ...
صَرف ( دستور )
زمانِ دستیابی، زمانِ دسترسی ( کامپیوتر )
ورودی، خروجی ( بزرگراه )
1. شریکِ جرم ( حقوق ) 2. ضمائم، افزوده ها، لوازم فرعی ( در جمع ) 3. فرعی، کمکی accessory before/after the fact شریکِ جرم پیش/پس از ارتکاب
1. دستیابی، رسیدن؛ به قدرت رسیدن 2. الحاق، انضمام، پیوستن؛ افزایش accession to the throne جلوس، بر تخت نشستن
1. پذیرا، تأثیر پذیر 2. قابل فهم، آسان فهم ( کتاب، اثرِ هنری و غیره )
قابلیتِ فهم
شریکِ جرم پیش - پس از ارتکاب
مراجعه کردن به، واردِ . . . شدن ( کامپیوتر ) to deny somebody access to مانعِ نزدیک شدنِ کسی به . . . ، مانعِ تماسِ کسی شدن با . . .
معنیِ مصطلح، معنیِ متداول
قبولِ عام یافتن
براتِ قبول شده، حواله قبول شده ( بازرگانی )
1. رضا دادن به، تحمل کردن 2. پرداختِ . . . را تقبل کردن 3. استقبال کردن از، پذیرای . . . شدن