پیشنهاد‌های مهدی نمازیان (٣,٦٥٥)

بازدید
٣,٧٧١
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ذخیره؛ توده، انبوه، تَل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عاید شدن، به دست آمدن، حاصل شدن؛ تعلق گرفتن؛ منتج گردیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. رشد و نمو، بزرگ شدن 2. به هم چسبیدن، جوش خوردن 3. افزایش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مجاز ( شخص ) ؛ رسمی، دارای اعتبارنامه ( نماینده ) ؛ مجاز، دارای امتیاز ( مدرسه ) ؛ معتبر، قابل قبول، پذیرفته ( عقیده، فکر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. مأموریتِ رسمی دادن به ( رسمی ) ؛ با استوارنامه فرستادن ( سفیر ) 2. به حساب آوردن، محسوب کردن، شمردن، دانستن، نسبت دادن به ( شخص ) 3. به حسابِ . ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تجهیزات، ساز و برگ ( نظامی ) ؛ لوازم، اسباب ( مجازی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حسابدارِ قسم خورده، حسابدارِ خبره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صورتحسابِ پرداختی ( مالی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مسئول، پاسخگو، جوابگو، جواب ده be held accountable مسئول به شمار آمدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. دلیلِ . . . بودن؛ توجیه کردن ( برای ) ، توضیح دادن ( برای ) 2. انتظارِ . . . را داشتن، در نظر گرفتن، فکرِ . . . را کردن 3. پیدا کردن، محلِ . . . ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مسئولیت، پاسخ گویی، جواب گویی، جواب دهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. زایمان 2. دراز کشیدن، استراحت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخاطب ساختن؛ تماس گرفتن با؛ رویاروی شدن با، مواجه شدن با؛ بلند کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. آکوردئون 2. چین دار، کرکره ای، چین چین؛ آکاردئونی ( صفت گونه ) accordion pleats in a skirt پلیسۀ دامن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. به عقیدۀ، به گفتۀ، به زعمِ 2. بر طبقِ، به فراخورِ، به نسبتِ، مطابق با

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. بنابراین، از این رو 2. بر همان قرار، طبقِ آن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برحسبِ اینکه، بر طبقِ اینکه، بنابراین که ( رسمی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

طبقِ، بنابر، بر حسبِ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. با هم سازگار بودن، با هم جور آمدن، با هم خواندن ( رسمی ) 2. اعطا کردن، دادن ( رسمی ) He accorded him permission to go abroad در حالت اسم: 1. پی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

1. تحقق 2. مهارت؛ هنر، کمال، فضیلت 3. موفقیت، دستاورد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ورزیده، قابل، تربیت شده، ماهر ( شخص ) 2. کمال یافته، تمام شده ( کار ) an accomplished fact عملِ انجام شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

1. تحقق بخشیدن به ( آرزو ) 2. توفیق یافتن در، نایل شدن به، دست یافتن به

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همدست، شریکِ جرم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. همراهی کردن 2. همراهِ . . . بودن، ملازمِ . . . بودن، هم زمانِ . . . بودن، توأم بودن با 3. همراهی کردن ( موسیقی ) accompanied by همراه با، به اتفا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. ملازم، همراه، همپا 2. همراهی ( موسیقی ) 3. همراهی کننده ( موسیقی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همراهی کننده ( موسیقی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نردبانِ کشتی ( دریانوردی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. جا، منزل، اتاق 2. سازش، موافقت، تطبیق ( رسمی ) 3. همسازی، انطباق ( رسمی ) 4. مسکن؛ جا و غذا ( آمریکا، در جمع )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. همراه، آماده به خدمت، مددکار 2. خوش محضر، خوش برخورد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. در خود جا دادن، جای . . . را داشتن، ظرفیتِ . . . را داشتن؛ منزل دادن This hotel can accommodate 600 guests 2. کمک کردن به، یاری کردن 3. وفق دادن، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. تشریف، اعطای لقب ( شوالیه ) 2. تمجید، تکریم؛ تأیید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سربالایی، فراز ( رسمی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوگیری به محیط، اُنس یافتن با محیط؛ اُنس دادن به محیط

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

1. کف زدن برای، هورا کشیدن برای، تشویق کردن، ابرازِ احساسات کردن برای؛ با شادی استقبال کردن از 2. با هلهله اعلام کردن 3. هورا، هلهله، تحسین، تشویق، آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدشانس، که مرتب تصادف می کند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. فرعی 2. عَرضی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عَرَض ( فلسفه ) Accidents will happen با قضا کارزار نتوان کرد. meet with/have an accident دچارِ حادثه شدن، دچارِ سانحه شدن، گرفتارِ بلا شدن withou ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صَرف ( دستور )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زمانِ دستیابی، زمانِ دسترسی ( کامپیوتر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ورودی، خروجی ( بزرگراه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. شریکِ جرم ( حقوق ) 2. ضمائم، افزوده ها، لوازم فرعی ( در جمع ) 3. فرعی، کمکی accessory before/after the fact شریکِ جرم پیش/پس از ارتکاب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. دستیابی، رسیدن؛ به قدرت رسیدن 2. الحاق، انضمام، پیوستن؛ افزایش accession to the throne جلوس، بر تخت نشستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. پذیرا، تأثیر پذیر 2. قابل فهم، آسان فهم ( کتاب، اثرِ هنری و غیره )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قابلیتِ فهم

پیشنهاد
٠

شریکِ جرم پیش - پس از ارتکاب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مراجعه کردن به، واردِ . . . شدن ( کامپیوتر ) to deny somebody access to مانعِ نزدیک شدنِ کسی به . . . ، مانعِ تماسِ کسی شدن با . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معنیِ مصطلح، معنیِ متداول

پیشنهاد
٠

قبولِ عام یافتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

براتِ قبول شده، حواله قبول شده ( بازرگانی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. رضا دادن به، تحمل کردن 2. پرداختِ . . . را تقبل کردن 3. استقبال کردن از، پذیرای . . . شدن