activism

/ˈæktɪˌvɪzəm//ˈæktɪvˌɪzəm/

معنی: فرضیهء فلسفهء، اعتقاد بلزوم عملیات حاد و شدید
معانی دیگر: کنش گرایی، عمل گرایی، اصالت عمل، فرضیه ءفلسفه ء عملی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the belief in or practice of trying to make social or political changes through active, militant, or demonstrative involvement, esp. in particular issues.

- She believed that activism could bring about change, and she spoke at and took part in many demonstrations.
[ترجمه گوگل] او معتقد بود که فعالیت می تواند تغییر ایجاد کند، و در تظاهرات های زیادی سخنرانی کرد و در آن شرکت کرد
[ترجمه ترگمان] او باور داشت که فعالیت ها می تواند تغییراتی ایجاد کند و او در بسیاری از تظاهرات شرکت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The levels of trade union and political activism in this country have greatly declined in the past fifteen years.
[ترجمه گوگل]سطح فعالیت های صنفی و سیاسی در این کشور در پانزده سال گذشته به شدت کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]سطح اتحادیه تجاری و فعالیت سیاسی در این کشور در ۱۵ سال گذشته به شدت کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I hadn't a clue to the meaning of "activism"
[ترجمه گوگل]من سرنخی از معنی "فعالیت" نداشتم
[ترجمه ترگمان]من هیچ اطلاعی در مورد معنای \"عمل گرایی\" نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Neier is the dean of American human rights activism.
[ترجمه گوگل]نیر رئیس بخش حقوق بشر آمریکاست
[ترجمه ترگمان]Neier رئیس جنبش حقوق بشر آمریکایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It seems that the '60s era of social activism is all but a dim memory.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که دوران کنشگری اجتماعی دهه 60 فقط یک خاطره کم رنگ است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که عصر ۶۰ ساله فعالیت های اجتماعی فقط خاطره مبهمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My first tepid foray into activism was the Pillbox Hat Incident.
[ترجمه گوگل]اولین حمله تلخ من به کنشگری، حادثه کلاه Pillbox بود
[ترجمه ترگمان]اولین تاخت و تاز tepid من به فعالیت ها، حادثه pillbox Hat بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Radical activism was no hindrance to Chidley's treading the path to prosperity during the 1650s.
[ترجمه گوگل]کنشگری رادیکال مانعی برای قدم گذاشتن چیدلی در مسیر شکوفایی در طول دهه 1650 نبود
[ترجمه ترگمان]فعالیت رادیکال مانع از آن نبود که Chidley در طی سال ۱۶۵۰ از راه ترقی گام بردارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But fiery activism or evasive quiescence are the poles of choice and the poles are notoriously uninhabitable.
[ترجمه گوگل]اما کنشگری آتشین یا سکوت طفره‌آمیز قطب‌های انتخابی هستند و قطب‌ها به‌طور بدنامی غیرقابل سکونت هستند
[ترجمه ترگمان]اما تحرک و سکون آتشین قطب های انتخاب هستند و قطب ها آشکارا غیرقابل سکونت هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Now, gay activism vies with acting for his attention.
[ترجمه گوگل]اکنون، کنشگری همجنس گرایان برای جلب توجه او با بازیگری رقابت می کند
[ترجمه ترگمان]امروزه فعالیت های همجنس گرا برای جلب توجه او مبارزه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And it is intriguing that their activism followed such divergent paths, despite notable similarities in personal characteristics.
[ترجمه گوگل]و جالب است که فعالیت آنها با وجود شباهت های قابل توجه در ویژگی های شخصی، چنین مسیرهای متفاوتی را دنبال کرد
[ترجمه ترگمان]و این جالب است که فعالیت آن ها با وجود شباهت های قابل توجهی در ویژگی های فردی، چنین مسیرهای متفاوتی را دنبال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Political activism of party members also varies over time.
[ترجمه گوگل]فعالیت سیاسی اعضای حزب نیز در طول زمان متفاوت است
[ترجمه ترگمان]فعالیت های سیاسی اعضای حزب نیز در طول زمان متغیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Absent, too, is the zealous activism of a huge freshman class that entered Washington two years ago brimming with enthusiasm.
[ترجمه گوگل]همچنین، فعالیت غیرتمندانه یک کلاس بزرگ دانشجوی سال اول که دو سال پیش پر از شور و شوق وارد واشنگتن شد، وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]غایب، فعالیت پرشور یک کلاس تازه وارد است که دو سال پیش با شور و شوق وارد واشنگتن شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Activism by itself fails to bring salvation.
[ترجمه گوگل]کنشگری به خودی خود نمی تواند رستگاری بیاورد
[ترجمه ترگمان]به تنهایی نمی تواند رستگاری را به ارمغان بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Schneider is known for his tireless political activism in deed and in word.
[ترجمه گوگل]اشنایدر به خاطر فعالیت سیاسی خستگی ناپذیرش در عمل و در کلام شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]اشنایدر به خاطر فعالیت سیاسی خستگی ناپذیر وی در عمل و در عمل مشهور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The advent of policy activism implied an adherence to policy rules radically different from those which had been applied previously.
[ترجمه گوگل]ظهور کنشگری سیاست متضمن پایبندی به قوانین سیاست کاملاً متفاوت با قوانینی بود که قبلاً اعمال می شد
[ترجمه ترگمان]ظهور عمل گرایی سیاست نشان دهنده پایبندی به قوانین سیاست به طور اساسی متفاوت از آن هایی است که قبلا اعمال شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فرضیهء فلسفهء (اسم)
activism

اعتقاد به لزوم عملیات حاد و شدید (اسم)
activism

انگلیسی به انگلیسی

• doctrine or policy which advocates active involvement as a means to achieve political or other goals

پیشنهاد کاربران

عمل گرایی، سیاستِ کار و عمل ( سیاسی )
the use of direct and public methods to try to bring about esp. social and political changes that you and others want
استفاده از روش های مستقیم و عمومی برای تلاش برای به وجود آوردن بویژه تغییرات اجتماعی و سیاسی مورد نظر شما و دیگران
...
[مشاهده متن کامل]

کنشگری یا اکتیویسم به فعالیت های متشکل و مختلف در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، محیط زیستی گفته می شود که با هدف ایجاد تعادل یا جلوگیری از تغییر در این زمینه ها با میل بهبود در جامعه شکل می گیرد. فعالیت های مرتبط با کنشگری گستره وسیعی دارند و از نوشتن نامه های سرگشاده به روزنامه ها و سیاست مداران تا برگزاری کارزارهای سیاسی، بایکوت اقتصادی، راهپیمایی خیابانی، اعتصاب، تحصن و اعتصاب غذا را شامل می شود. کنشگری می تواند فردی یا گروهی سازمان یافته یا غیر سازمان یافته باشد.
political/social activism

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/activism• https://en.wikipedia.org/wiki/Activism
پویایی
اقدام عملی
جنبش
student activism :جنبش دانشجویی
• کنش گرایی
( سیاست یا اقدام استفاده از مبارزات انتخاباتی برای ایجاد تغییرات سیاسی یا اجتماعی. )
• عملگرایی
( اعتقاد به تلاش برای تحقق اهداف )
کُنش مندی، کنشگری
اعتراض و تظاهرات
فعالیت

بپرس