پیشنهادهای مهدی نمازیان (٣,٦٥٥)
advertisement آگهی، اعلان ( محاوره ) - با حروف کوچک نوشته می شود.
1. شدت، حدّت ( بیماری، درد ) 2. حاده بودن، حدّت ( زاویه ) 3. تیزهوشی، تیزی، هوش، ذکاوت
1. به شدت، سخت، عمیقاً 2. با تیزهوشی، با دقت، با نازک بینی
زاویه حاده ( ریاضی )
آکسان اِگو، تکیه سبُک ( زبان شناسی ) ( علامت حرکت گذاری که در بالای حروف قرار می گیرد )
1. تیزهوش، تیز ( شخص ) ؛ وقاد ( ذهن ) ؛ قوی ( حواس ) 2. حاد، وخیم، بحرانی ( پزشکی ) 3. شدید ( درد، اضطراب و غیره ) 4. تیز، زیر ( صدا )
متخصص طبِ سوزنی
طبِ سوزنی ( پزشکی )
تیزهوشی، ذکاوت، فراست، تیز فهمی
1. به کار واداشتن، برانگیختن ( رسمی ) 2. به کار انداختن، راه انداختن
حدّت، شدت، تندی، تیزی ( رسمی )
1. آمارگر، محاسب، مأمورِ احصا 2. کارشناس بیمه ( جمع actuaries )
1. مربوط به آمارگیری، مربوط به احصا 2. آماری
1. بالفعل؛ در واقع، عملاً، در عمل 2. راستی راستی، به راستی، واقعاً
1. واقعیت 2. واقعیات، امورِ واقعی ( در جمع actualities ) in actuality در حقیقت، در واقع
واقعی؛ فعلی in actual fact در واقعِ امر your actual خودِ خودِ . . . ( محاوره )
فعالیت، کار؛ عمل، کنش؛ وظیفه، شغل، مشغله
هوادارِ فلسفۀ عمل؛ طرفدارِ فعال، حامیِ فعال ( سیاسی ) ؛ اهلِ مبارزه؛ مبارزان ( در جمع )
عمل گرایی، سیاستِ کار و عمل ( سیاسی )
به طورِ فعالی، فعالانه؛ به طورِ جدی، با جدیت؛ عملاً، در عمل
1. فعال، کاری، پرکار، زرنگ ( شخص ) ؛ پر جنب و جوش ( زندگی ) ؛ فعال، وقاد ( ذهن ) ؛ جاری، در جریان ( امور ) 2. فعل معلوم ( دستور زبان ) 3. وجهِ معلو ...
1. راه اندازی، به کار انداختن 2. فعال سازی، فعال کردن ( شیمی، فیزیک )
1. فعال کردن 2. واکنش در . . . را تسریع کردن ( شیمی ) 3. رادیواکتیو کردن، پرتوزا کردن ( فیزیک ) The burglar alarm was activated by mistake دزدگیر ا ...
مواضع، جایگاه ها ( نظامی )
پر حادثه، پر ماجرا
تکرارِ صحنه ( تلویزیون )
گروه ضربت
قابل تعقیب، قابل پیگیری ( حقوق )
به عمل کار برآید به سخندانی نیست؛ دو صد گفته چون نیم کردار نیست.
1. کار، عمل؛ کنش؛ فعالیت؛ اقدام؛ تأثیر، اثر 2. طرزِ کار، ساز و کار، مکانیسم؛ شیوۀ حرکات، شیوۀ رفتار 3. دعوای حقوقی ( حقوق ) 4. عملیات ( نظامی ) ؛ در ...
تشعشع شیمیایی ( فیزیک ) ، تشعشعِ آکتینیک ( خاصیتِ تشعشعاتِ پرتوزا که موجب تغییرات شیمیایی می شود )
مربوط به تشعشعاتِ شیمیایی ( فیزیک )
متن ( تئاتر ) ؛ بیاض
1. موقت، جانشین ( مدیر و غیره ) 2. بازی، اجرای نقش ( تئاتر، سینما ) ؛ بازیگری the acting manager/headmaster سرپرست، کفیل، قائم مقام
در حالت اسم: 1. کار، عمل، فعل؛ امر 2. روندِ کار، جریانِ عمل 3. قانون؛ حکم؛ مصوبه؛ سند ( حقوق ) 4. پرده ( تئاتر ) 5. برنامه ( سیرک، تماشاخانه ) 6. ...
در حالت فعل: 1. عمل کردن، اقدام کردن، دست به کار شدن 2. رفتار کردن 3. کار کردن ( ماشین، ابزار ) 4. بازی کردن ( تئاتر، سینما ) ؛ فیلم بازی کردن، ادا ...
1. مربوط به اَکریل، آکریلی ( بازرگانی ) 2. در جمع موادِ آکریلیک acrylic fibre الیافِ آکریل
توشیح، موشّح ( ادبیات )
در حالت قید: 1. از این سر به آن سر، از این سو به آن سو؛ از عرض across from مقابلِ، رو به روی ( در آمریکا ) در حالت حرف اضافه: 1. از وسطِ؛ از این طر ...
( در یونان باستان ) دژ، قلعه، اَرگ
واژه اختصاری، سرْنام ( واژه ای که از ترکیبِ حروفِ اول واژه های یک عبارت ساخته می شود )
1. بندباز؛ آکروبات باز 2. سیاست بازِ کهنه کار، سیّاس ( سیاسی )
تلخی، تندی؛ کج خلقی ( رفتار، خوی، زبان )
تند، گزنده، تلخ ( بحث، سخن )
مساحت ( به آکر )
1. تند ( بو ) ؛ تلخ ( مزه ) ؛ تند 2. تند، زننده ( رفتار، خو )
آکر، جریبِ فرنگی ( واحدِ اندازه گیریِ زمین، برابر با 4050 مترِ مربع ) God's Acre صحنِ کلیسا، گورستان
تبرئه، برائت؛ برائت ذمه ( حقوق )
تبرئه کردن شخص ( حقوق ) acquit oneself 1. رفتار کردن 2. از عهده بر آمدن acquit oneself in حقِ . . . را ادا کردن، از پسِ . . . بر آمدن
آزمندی، طمع کاری، حرص، طمع؛ زیاده طلبی، مال اندوزی