پیشنهادهای جلیل جعفری (١,٦٢٩)
ارایه توضیح
احیای مصنوعی ( مجموعه کارهایی از کمک های اولیه برای نجات جان یک فرد ) تنفس مصنوعی تنفس دهان به دهان
بدون اشکال، بدون عیب و ایراد، بی کم و کاست.
دفتر ثبت وقایع روزانه
چشم یاری حافظ: ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
سند مکتوب، گزارش، شرح ماوقع.
نشان مخصوص نیروهای انتظامی
دست خودتو می بوسه.
حالی کردن
Someone or something that makes people join together to support a person, cause, etc. or that rouses people to action ایضا: عامل تحریک مردم
ردپا، رد و نشان.
فریبکاری و حقه بازی با مردم.
مارموز، موزمار.
اداره، محل کار.
ولگردی، علافی، هرزه گردی .
بگذریم، به هر حال.
باری، القصه، خلاصه.
بزرگی از نظر اندازه، رتبه و مقدار.
حفظ جایگاه، حفظ کرامت.
سئوال های زیرکانه
به صراحت، رک و راست.
غیر از آن، الا.
در میان گذاشتن، رو کردن، اذعان کردن.
اندیشناک، اندیشمندانه ( اشتباه نکنید. اندیشمند به معنای دانشمند نیست بلکه به معنی فرد نگران و فکری است ) .
یک آن، لمحه ای. 1_ در جملات منفی به معنی اصلا و ابدا و محال است. مانند: I don't for a moment think there'll be a divorce ترجمه پیشنهادی: محال است ف ...
از مترادف های این کلمه pleasurable diversion است که معنی تحت اللفظی آن می شود: انحراف لذت بخش. یعنی کسی که از سرخوشی ( به علت استعمال دودکی یا مصرف آ ...
خانه خراب کن، تاثیرگذار ( مثل چشمک، لبخند، قمیش یا حالتی از دلبر که دل را هُری بریزد ) .
لبخند پت و پهن یا به پهنای صورت، نیشی تا بناگوش.
حتی یک درصد احتمال، فرض محال، اتفاقی هم که شده.
صحبت دوستانه غیررسمی
آدم بی مصرف، آدم بی خاصیت. این کلمه بار منفی دارد و اصطلاحا dirty word است و در مکالمات روزمره باید بااحتیاط مورد استفاده قرار گیرد.
قهوه مصنوعی: نوعی قهوه جایگزین که اغلب از هسته خرما یا دانه بلوط و مانند این ها تهیه می شود.
مامور قانون
صفت: به سیم آخر زد.
زد و خورد.
به هیچ گرفتن، به تخم گرفتن.
در ابتدای جمله و با حرف اول بزرگ: همان وقت، بی درنگ.
Someone or something has arrived here late as usual فلانی بالاخره آمد/رسید و طبق معمول دیر آمد/رسید.
اثر بدی روی کسی گذاشتن
Bugger یا buggar در جنوب و ایالت های غرب میانه آمریکا: بی سر و پا، هر حیوان کوچکی. در انگلستان: فرد ناراضی، آدم ناراحتی که رفتاری خاص خود دارد، آرای ...
سبد یا سطل کاغذهای باطله و زباله های بازیافتی
پیرو نظر دکتر محمدرضا ایوبی صانع بنده نیز مثالی می آورم که در آن and را می شود ولی، اما، لکن و. . . ترجمه کرد: He reached for a cigarette and rememb ...
دود چیزی به چشم خود رفتن
آدم حواس جمع، آدم دقیق، کسی که مو را از ماست بیرون می کشد.
Someone who is thorough is always very careful in their work, so that nothing is forgotten. آدم حواس جمع، آدم دقیق، کسی که مو را از ماست بیرون می کش ...
با تحقیق و جستجو: معلوم کردن، پیدا کردن، دریافتن، پی بردن، مشخص کردن.
مترادف با: have none of; not or won't or wouldn't hear of نشنیده گرفتن، اجازه ندان، تاب نیاوردن، قبول نکردن، تحمل نکردن.
استعاره ای است از شرایط مصیبت بار در سنگرهای جنگ جهانی اول.
جذاب، بامزه، بامسما، به یاد ماندنی، دهان پر کن.
ولایت، زادگاه.