پیشنهادهای جلیل جعفری (١,٧٩٠)
Bugger یا buggar در جنوب و ایالت های غرب میانه آمریکا: بی سر و پا، هر حیوان کوچکی. در انگلستان: فرد ناراضی، آدم ناراحتی که رفتاری خاص خود دارد، آرای ...
سبد یا سطل کاغذهای باطله و زباله های بازیافتی
پیرو نظر دکتر محمدرضا ایوبی صانع بنده نیز مثالی می آورم که در آن and را می شود ولی، اما، لکن و. . . ترجمه کرد: He reached for a cigarette and rememb ...
دود چیزی به چشم خود رفتن
آدم حواس جمع، آدم دقیق، کسی که مو را از ماست بیرون می کشد.
Someone who is thorough is always very careful in their work, so that nothing is forgotten. آدم حواس جمع، آدم دقیق، کسی که مو را از ماست بیرون می کش ...
با تحقیق و جستجو: معلوم کردن، پیدا کردن، دریافتن، پی بردن، مشخص کردن.
مترادف با: have none of; not or won't or wouldn't hear of نشنیده گرفتن، اجازه ندان، تاب نیاوردن، قبول نکردن، تحمل نکردن.
استعاره ای است از شرایط مصیبت بار در سنگرهای جنگ جهانی اول.
جذاب، بامزه، بامسما، به یاد ماندنی، دهان پر کن.
ولایت، زادگاه.
واژه آلمانی قابل شمارش و مذکر ( با تلفظ باکس بویتل ) به معنی شیشه شراب شکم دار.
وظیفه همسری، وظیفه شوهرداری.
به خاطر کسی، به خاطر خشنودی کسی.
حقوق بخور و نمیر، آب باریکه.
سُر و مُر و گُنده، لُپ های گل انداخته.
کنار آمدن، تن دادن، به هر سازی رقصیدن.
یک بام و چند هوایی، هُرهُری مسلکی.
آشنا شده با، خو کرده با، انس گرفته با.
British English old - fashioned to start behaving badly by refusing to accept any control or rules. پشت پا زدن به روال یا روند چیزی، سر باز زدن، امت ...
جوان، پسر. توسط یک فرد مسن به عنوان خطاب برای پسر یا مرد جوان استفاده می شود
دیرندل یا دریندل: نام لباس سنتی زنانه اتریشی است. دامن مزبور در آلمان و سوئیس نیز مرسوم است. پوشش دامنی بلند با سینه بندی محکم، یقه باز با آستین کوتا ...
لباس ملی
بی اعصاب
امکان، امید.
کامله زن، زن کامل ( از نظر رفتار و موقعیت و جلب احترام دیگران ) .
ابنای بشر، انسان،
طبق انتظار، همانطور که انتظار می رود/می رفت. ( این واژه قید است و بار مثبت داره و معمولا بعدش اتفاق خوبی می افتد )
کثیف، دل به هم زن، چرک، چندش انگیز،
جدی، مهم، چشمگیر، نظرگیر، درخور توجه، دیدنی.
مزه یا بوی گوشت
مطابق معمول، طبق عادت مالوف.
بگویی نگویی، بگی نگی، بفهمی نفهمی، ای همچین.
ویراستار نسخه نهایی
ریشه شناسی: عبارت no man's land در زبان انگلیسی میانه ( از ۱۱۰۰ تا ۱۴۵۰ یا ۱۵۰۰ ) نام زمینی در شمال لندن بوده که در آنجا حکم اعدام به اجرا درمی آمده ...
خشک و انعطاف ناپذیر، خشک مغز.
اُمُل، دُگم، دارای مغز زنگ زده، بَدچُس، سگ اخلاق، متحجر، بَدسِگال.
به لینک زیر در آبادیس مراجعه کنید:
You can use it when you are referring to a situation that will only occur after a certain condition is met.
شتر دیدی ندیدی، کوچه علی چپ، خود را به آن راه زدن.
بر کسی سلطه یا تسلط داشتن.
عمومی: دلسوز، باعاطفه.
چِکا یا کمیسیون بایستار سرنام کمیسیون فوق العاده مبارزه با ضدانقلاب و خرابکاری، نخستین سازمان امنیتی روسیه بود که در ۵ دسامبر ۱۹۱۷ به دستور ولادیمیر ...
وقوع اتفاقی در احتمال خیلی نزدیک، چیزی نمانده که . . . ، کم مانده که بگویند. . . ،
پرداختن به چیزی یا موضوعی
Ability to make decisions and take action توانایی تصمیم گیری و اقدام عملی
رسمی: خلاصه، القصه، مخلص کلام، کوتاه اینکه. غیررسمی: درد سرت ندم، جونم برات بگه.
A person who insists on exactness or completeness in the observance of something. پا پِی، پی جو. مترداف با: disciplinarian, enforcer, fanatic, nitp ...
غیر منطقی، بی معنی و غیر منطقی این عبارت را می توان در مواقعی به کار برد که پذیرش پیشنهاد یا تاییدیه موضوعی پوچ یا حتی خنده دار به نظر آید.
ریشه این کلمه در لاتین trivialis است. از معانی دیگر آن به بی نتیجه، بی تاثیر، بی فایده، غیرضروری، بی خود و. . . اشاره می توان کرد.