پیشنهادهای جلیل جعفری (١,٨٤٥)
نیروی زمینی حاضر در عملیات
مورد انتقادشدید قرار گرفتن
مراقب حمله دشمن بودن اعضای نظامی معمولاً جهت گیری را با استفاده از شماره های یک ساعت توصیف می کنند. هر جهتی که وسیله نقلیه، واحد یا فرد حرکت می کند، ...
هنگامی که از چیزی می پرید و فریاد می کشید استفاده می شود. “Geronimo” توسط جهنده هایی که از ارتفاع زیادی می پرند فریاد زده می شود، اما ریشه نظامی دار ...
زمین بین نیروی خودی و دشمن
سریع، سریع تر
نخ نما شده
Used to bring a marching band or group of soldiers to attention. خبردار!
To move ( things, for example ) from one place or position to another. فاصله گذاری بین دو مکان یا موقعیت
A young child who is poorly or raggedly dressed بچه ژنده پوش
دلسوزانه، همدلانه.
ولگرد، آواره، سرگردان.
برای لباس: امروزی، خوش دوخت،
کلاه خدمت سربازی
قدم رو
قدرت اجرایی، تشکیلات.
محال است، امکان ندارد.
حساسیت بی جا
قلچماق قلچماق . [ ق ُ چ ُ ] ( ترکی ، ص مرکب ) مرد شهوت پرست و اوباش . ( آنندراج از سفرنامه ٔ شاه ایران ) . این کلمه مرکب از قل به معنی بازو و چماق اس ...
عجالتا
شوخیش هم قشنگ نیست، حرفشو نزن.
گاو پیشونی سفیده، همه کس و در همه جا او را می شناسند.
you can't miss it/him/her ect.
A member of a group having common characteristics عضوی از یک گروه با مشخصات مشترک
جلب توجه کردن، شهرت پیدا کردن، مشهور بودن.
ضرب و شتم، کتک کاری.
از تو چه پنهان.
کسی را به امان خدا رها کردن. مترداف با: leave someone to his or her own devices
عوضی، مزخرف.
بازوبند، سربند.
تته پته کردن، به لکنت افتادن.
شرم زده، شرم آگین، خجالت زده.
بی نظیر، معرکه، محشر، همه چیز تمام.
"The very man" is a strange little expression meaning, "that man in particular". آدم مشخص، آدم خاص.
To have an often immoral sexual relationship with ( someone ) . با کسی روی هم ریختن، با کسی رابطه جنسی داشتن
بازار ( به معنی شهرت ) ، بازار گرمی کردن.
بعید نبودن، دور از انتظار نبودن.
قانونی کردن، رسمی کردن.
توی کف رابطه جنسی بودن
کشش جنسی مترداف با: Sexual attraction جاذبه جنسی
Idiomatic expression for sexual intercourse with a member of the opposite sex. رابطه شهوانی با جنس مخالف
معقول، دلگرم، بی پروا، رازدار.
برگ برنده
British English spoken used to tell someone rudely or angrily to go away. برو رد کارت، گورتو گم کن.
راز سر به مهر، سر مگو.
حق به جانب
حق به جانب
جمع آوری اطلاعات برای یافتن کسی یا چیزی
ته و توی چیزی را درآوردن.
آره دیگه، پس چی.