اسم پسر - صفحه 35
راه بین، راه شناس، ( = راه بین )، ( در قدیم ) ( به مجاز ) دانا، عارف، آگاه از حقایق امور، راه نما، ...
پسر
فارسی رهام الدین
بارانِ دین، ( به مجاز ) نعمت و بخشش دین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی رهامیر
ترکیبی از اسم های رهام و امیر
پسر
فارسی، عربی رهبان
محافظ راه، نگهبان راه، ( به مجاز ) راهنما، [اگر رهبان ( عربی ) باشد به معنی آن که در ترس از خدا مبا ...
پسر
فارسی رهنما
راه نما، بلد راه، دلیل
پسر
فارسی رهوا
آرام گرفتن
پسر
عربی رهور
راهوار، ( به مجاز ) چابک
پسر
فارسی رهیاب
راه یاب، آن که به جایی راه پیدا می کند، ( = راه یاب ) آن که به جایی یا مقصودی راه پیدا می کند
پسر
فارسی رهیار
راه شناس، راه نما، دارنده ی راه
پسر
فارسی ژیلمو
آتش زیر خاکستر
پسر
کردی ژیله
در گویش لرستان، ژاله تگرگ ریز
دختر، پسر
فارسی ژیلوان
کوهنورد
پسر
کردی ژینار
زندگی
پسر
کردی ژیویر
فریاد
پسر
گیلکی ژیکو
انسانی عاقل و هوشمند و زیرک
پسر
کردی سائب
روان، شتابان
پسر
عربی سابق
مربوط به گذشته، پیشین، مقدم، پیشی گیرنده، سبقت گیرنده، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی ...
پسر
عربی سابق الدین
پیشی گیرنده در دین
پسر
عربی سابین
سروکوهی
دختر، پسر
فرانسوی ساتگین
پیاله شراب، ( ترکی ) ساتکین، پیاله ی بزرگی که با آن شراب می خورده اند، ( به مجاز ) شراب، مطلوب، محب ...
دختر، پسر
ترکی ساتکین
ساتگین، پیاله بزرگی که با آن شراب می خورده اند، شراب، محبوب، مطلوب
پسر
ترکی ساتیار
یار صاف و ساده، ( اوستایی ) از نامهای زرتشتی که گونه ی دیگر آن به نظر می رسد سادیار باشد، ( در اعلا ...
پسر
فارسی سادن
چاکر و خدمتگزار بت خانه
پسر
عربی زاهر
درخشان، روشن، تابان، ( به مجاز ) دارای تشخیص، ممتاز، عربی درخشان
پسر
عربی زاوا
داماد
پسر
کردی زاور
دلیری و یارایی، جرئت، ظاهراً از برخاسته های فرقه آذر کیوان است و معنای متعددی برای آن آورده اند از ...
پسر
فارسی، کردی زاون
یاری دهنده
پسر
ارمنی زاویش
نام نیای مادری زرتشت
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زند
بزرگ، عظیم، ( = ژند ) شرح و بیان و گزارش، ( در ادیان ) مجموعه ی تفسیر اَوِستا به زبان فارسی میانه، ...
پسر
اوستایی زنگه
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی پسر شاوران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زنگو
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی، همچنین نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زهید
بسیار متقی، کسی که از دنیا گوشه گیری می کند برای رسیدن به آخرت، شکل افراطی آن ریاضت اسلات که از نظر ...
پسر
عربی زو
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند طهماسب و از نسل فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی زواره
زنده، دارای زندگی، از شخصیت های شاهنامه، نام برادر رستم پهلوان شاهنامه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زوبین
نوعی نیزه ی کوچک با سر دو شاخه و نوک تیز، نام پسر پیران و نام پسر کاووس
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زوپین
نام پسر کاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی زوران
نام نوعی کشتی باستانی
پسر
کردی زویین
زوپین
پسر
فارسی زکی
پاک، طاهر، پارسا
پسر
عربی زکی الدین
پارسا در دین
پسر
عربی زیا
زنده
پسر
فارسی زیار
نام نیای آل زیار، سلسله ای از پادشاهان و امرای ایرانی نژاد در گرگان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زیبامحمد
زیبا ( فارسی ) + محمد ( عربی )، مرکب از زیبا + محمد ( نام پیامبر اسلام ( ص )، نام روستایی در نزدیکی ...
پسر
فارسی، عربی زیدان
نام نویسنده ای عرب، او نخستین نویسنده عرب است که به سبک نویسندگان اروپایی مطالب علمی و تاریخی اسلام ...
پسر
عربی زیدعلی
نام شاخه ای از طایفه بیرانوند
پسر
عربی زینال
مخفف زین العابدین
پسر
عربی زیناوند
مسلح، لقب تهمورث پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی زینعلی
مرکب از زین ( آراستگی، زیبایی ) + علی
پسر
عربی ژابیز
دارویی گیاهی، نام گیاهی و دارویی گیاهی که به بومادران ( بوی مادران ) معروف است، اشک آتش
دختر، پسر
کردی
طبیعت ژافه
نام یکی از پسران نوح
پسر
فارسی
مذهبی و قرآنی دها
جودت رأی، زیرکی و کاردانی، تیزهوشی، هوشمندی، ( عربی ) ( در قدیم ) زیرکی
پسر
عربی دهناد
نظم و ترتیب
پسر
فارسی زراتشت
زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی زراره
نام یکی از اصحاب امام جعفر صادق ( ع )، ( اَعلام ) نام چند تن از صحابیان است و نیز نام یکی از اصحاب ...
پسر
عربی زراسپ
( در اعلام ) نام پسر طوس بن نوذر است و او داماد کیکاووس بوده، از شخصیتهای شاهنامه، نام سرداری ایران ...
پسر
فارسی زراوه
نام پهلوانی ایرانی
پسر
فارسی زربان
از نام های حضرت ابراهیم خلیل ( ع )، ا، مصحف زرمان، ن، ک، زروان
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی زرحیا
آن که خداوند باعث وجود او شد
پسر
عبری زرداده
نام پهلوانی ایرانی و عموزاده گرشاسپ پهلوان نامدار
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زرداشت
زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی زردهشت
زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
فارسی زرمهر
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سوفر، ( اَعلام ) ) نام سوخرای ( سوفرای )، وی از تخمه ی ( نژاد ) کارن ( ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زرنشان
زرنگار، نوعی صنعت در طلاکاری
پسر
فارسی زرنگار
دارای نقش هایی از طلا، آنچه در آن زر به کار رفته است
پسر
فارسی زرنوش
زر و طلای جاوید، ( زر، نوش = جاوید، جاویدان )، ( اَعلام ) نام شهری که دارا آن را بنا کرده است، ( زر ...
پسر، دختر
فارسی زروان
ایزدِ زمانِ بی پایان، ( اوستایی، zrvan )، در اوستا به معنی«زمان» و از آن فرشته ی زمانه ی بی کرانه ا ...
پسر
فارسی، عربی، اوستایی زروان داد
مرکب از زروان ( نام ایزدی ) + داد ( داده )، نام یکی از پسران مهرنرسی، وزیر بهرام گور پادشاه ساسانی، ...
پسر
فارسی زروانمهر
مرکب از زروان ( نام ایزدی ) + مهر ( خورشید )
پسر
فارسی زروند
دارنده ی زر و طلا، صاحب زر
پسر
فارسی زریاب
یابنده ی زر، زر، آب زر، زرباف، به تعبیری یابنده ی زر، ( اَعلام ) علی ابن نافع، زریاب: [قرن هجری] مو ...
پسر
فارسی زرین کلاه
زرین تاج
پسر
فارسی زریون
زرگون، به رنگ زر، طلایی، سبز و خرم
پسر
فارسی زعیم الدین
پیشوا و رهبر دین
پسر
عربی ساورا
امید
پسر
فارسی، آشوری ساورین
ارمغان
پسر
ترکی ساونگ
نام پدر باونگهه در فروردین یشت
پسر
فارسی ساوه
نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام دلاور تورانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی سایتال
بزرگ
پسر
ترکی ساید
مهتر، سرور
پسر
عربی سایر
سیرکننده، رونده
پسر
عربی سایراد
سایه بخشنده
پسر
فارسی سایروس
سیروس یا کوروش
پسر
لاتین، انگلیسی سایق
سوق دهنده، کسی که پیش می رود، بر انگیزاننده
پسر
عربی سایهان
خدای عدالت
پسر
فارسی ساییل
محترم
پسر
ترکی سباک
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سبحات
انوار پروردگار و جلالت او
پسر
عربی سبحان قلی
سبحان ( عربی ) + قلی ( ترکی ) بنده سبحان، بنده خداوند
پسر
عربی، ترکی سبوح
بسیار پاک، از نام های پروردگار
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی سبکتکین
سبک قدم، نیک قدم، سبکتگین، ( اَعلام ) نام پدر سلطان محمود غزنوی و مؤسس سلسله غزنویان
پسر
مغولی سبکتین
نام مؤسس سلسله غزنویان و پدر سلطان محمد غزنوی
پسر
ترکی سپانو
دانا و زیرک
پسر
کردی سپنتام
سپید و پاک، ( اَعلام ) جدّ هشتم زرتشت
پسر
اوستایی سپنتامن
نام سرداری ایرانی، مخفف سپیتامان، نام خانوادگی زرتشت
پسر
فارسی سپند
اسپند دانه سیاه و خوشبویی که برای دفع چشم زخم در آتش می ریزند، اسفند، اسپند، ( = اسفند
دختر، پسر
فارسی سپندان
خردل
پسر
فارسی سپنسار
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سپه ران
سپهر، آسمان، فلک، حرکت دهنده ی سپاه، فرمانده سپاه
پسر
فارسی سپهرار
کره آتش، برساخته فرقه آذرکیوان است
پسر
فارسی سپهرام
موجب آرام و قرار سپاه، آرامش لشکریان
پسر
فارسی