اسم پسر - صفحه 36
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در زمان کیکاووس، ( اَعلام ) نام یکی از پهلوانان توران است از ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سپهرین
آسمانی، فلکی
پسر
فارسی سپهیار
یار سپاه و گروه
پسر
فارسی سپیتام
نام هشتمین نیای زرتشت، سپنتام
پسر
فارسی سپیتمان
فرد سفید روی
پسر
فارسی، پهلوی ژاماسب
جاماسب، جاماسپ
پسر
فارسی ژاماسپ
جاماسب، دارای اسب درخشان، ( = جاماسب )
پسر
اوستایی ژان
نام روستایی در نزدیکی سنندج
دختر، پسر
کردی ژاو
خالص و چکیده هر چیز
پسر
فارسی ژاویا
جوینده
پسر
کردی ژاییز
ژاییژ
پسر
فارسی ژم
نام پسر قباد برادر انوشیروان پادشاه ساسانی
پسر
فارسی ژنگ
ارژنگ
پسر
فارسی ژنوا
شنوا
پسر
کردی ژوپین
ژوبین
پسر
فارسی ژورک
ژولک، سُرخاب، نام پرنده ای سرخ رنگ به بزرگی گنجشک، پرنده ای سرخ رنگ به اندازه گنجشک
پسر
فارسی ژکان
کسی که با خود دمدمه کند از دلتنگی
پسر
فارسی ژیران
باهوش
پسر
کردی ژیرو
دانا و عاقل
پسر
کردی ژیگس
نام پدر میرسوس سردار پارسی در زمان داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سرحان
اسد، شیر
پسر
فارسی سرخه
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر افراسیاب تورانی
پسر
فارسی سردین
سمارسیس، ساردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی
دختر، پسر
فرانسوی، یونانی سرشار
پر، لبریز، ( به مجاز ) مالامال و آکنده، فراوان، بسیار
پسر
فارسی سرواد
سروا، سرواده، سروده، افسانه، چکامه، چامه، ( در قدیم ) کلام منظوم، شعر
پسر
فارسی سرود
هر نوع آواز آهنگین، ( در موسیقی ) نوعی شعر که در یک آهنگ مشخص به آواز خوانده شود، ( در موسیقی بلوچس ...
پسر
فارسی سروشان
نام جد بایزید بسطامی، ( سروش، ان ( جمع ) )، جمع سروش، ( اعلام ) نام جدّ بایزید بسطامی که به دستور ا ...
پسر
فارسی روزبهان
روزبه، نام شیخ شطاح عارف بزرگ قرن ششم، ( اَعلام ) روزبهان بقلی: ( = ابومحمّد ) از عارفان [قرن و هجر ...
پسر
فارسی روزگار
ایام، زمان
پسر
فارسی روزمهر
خورشید روز، درخشان، ( به مجاز ) مهر تابناک، مهر و عشق روشن و تابنده
پسر
فارسی روزک
روز کوتاه، لقب یکی از پسران شاه عباس پادشاه صفوی
پسر
فارسی روشام
برازنده، شایسته، لایق
پسر
فارسی روشاک
نام یکی از سرداران ایرانی در جنگ اسکندر مقدونی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن روشن مهر
خورشید درخشان، خورشیدِ درخشان
پسر، دختر
فارسی روما
آسمان
دختر، پسر
فارسی، آشوری روماک
صادق و درست کردار، در گویش مازندران راست و منظم
پسر
مازندرانی، فارسی روهام
نام یکی از پهلوانان ایرانی در شاهنامه فردوسی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن روهان
نیک سیرت و پارسا، زاهدان دین زرتشت را گویند، مرکب از روه به معنای سیرت نیک + پسوند نسبت
پسر
فارسی سعدون
خوشبخت
پسر
عربی سغدیان
هفتمین شاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سفندارمذ
نام یکی از امشاسپندان در دین زرتشتی
پسر
فارسی سلام
درود، آرزوی خیر و تندرستی، از نام های پروردگار
پسر
عربی
تاریخی و کهن، مذهبی و قرآنی سلامان
منظومه ای از جامی، ( اعلام ) ) نام بطنی [کوچک تر از قبیله] از قبیله طی، در سال دهم هجرت هیأتی از سو ...
پسر
یونانی
تاریخی و کهن سلجوق
نام جد خاندان سلجوقیان
پسر
ترکی سادیار
ساتیار، ( = ساتیار )
پسر
اوستایی سارپ
سر سخت
پسر
ترکی ساردین
سمارسیس، سردین، نوعی ماهی شبیه به شاه ماهی
دختر، پسر
یونانی، فرانسوی سارگن
شاه عادل
پسر
فارسی سارمان
قوی هیکل، تنومند
پسر
ترکی سارمین
باحیا و محجوب
پسر
ترکی ساروین
تحفه و هدیه
پسر
ترکی سارویه
نام قدیم همدان، ( اَعلام ) ) ابن فرخان بزرگ، از فرمانداران آل دابویه در طبرستان
پسر
مازندرانی سارکو
کوه سرد، کوه بلند
پسر
فارسی ساشا
مدافع و محافظ مردان، ریشه اصلی نام ساشا یونانی است اما در زبانهای روسی و فرانسه و انگلیسی بکاربرده ...
دختر، پسر
یونانی ساعی
کوشش کننده، کوشا، ( در قدیم ) گرد آورنده ی زکات
پسر
عربی ساغمان
مقاوم، دارای استقامت
پسر
ترکی ساغون
پیمانه، وسیله اندازه گیری
پسر
ترکی سالارمهدی
ترکیب دو اسم سالار و مهدی ( رهبر و هدایت شده )، از نام های مرکب، سالار و مهدی
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی سالداش
صخره
پسر
ترکی سالک
رونده، راه رو، آن که راهی را طی کند، ( در تصوف ) آن که مراحل سلوک عرفانی را معمولاً با ارشاد پیری م ...
پسر
عربی ساما
سام، سیاه، منسوب به سام، ( = سام )
دختر، پسر
اوستایی، پهلوی سامران
سربلند و شاهانه
پسر
کردی سامرند
نام کوهی است
پسر
کردی سامع
شنونده
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی سامیان
نام روستایی در نزدیکی اردبیل
پسر
فارسی ستایان
ستایش کننده
پسر
فارسی سترگ
بزرگ، عظیم، با اهمیت، مهم ( شخص )، بزرگوار، ( به مجاز ) بی آزرم و شرم
پسر
پهلوی، هندی سحبان
شمشیر کش، کسی که با تبختر راه می رود و با کبر و غرور راه می رود، کسی که چیزی یا شخصی را روی زمین می ...
پسر
عربی سخا
سخاوت، ( = سخاوت )
پسر
عربی سخنور
صاحب سخن، ادیب، سخن ران، ناطق، خطیب، ( به مجاز ) شاعر، نویسنده
پسر
فارسی سدانت
پرده داری و دربانی و خدمت کعبه
پسر
عربی سدرا
نام درختی در آسمان هفتم بهشت
پسر
فارسی سدید
درستکار و مطمئن، قابل اعتماد، استوار و راست، درست، محکم و استوار، ( اَعلام ) لقب منصور ابن نوح ساما ...
پسر
عربی سدیدالدین
محکم و استوار در دین
پسر
عربی سدیس
به معنی شش میباشد که نام قبیله ای بوده است
پسر
عربی سرافیل
مخفف اسرافیل
پسر
عبری سرایش
عمل سرودن، ( اسم مصدر از سرودن و سراییدن )، سرایندگی
پسر
فارسی سنجه
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران مازندرانی در سپاه مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، مر ...
پسر
فارسی سندباد
نام پسر گشتاسب پسر لهراسب، ( اَعلام )، نام حکیمی هندی واضع «سندباد نامه» سندباد بحری قهرمان افسانه ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سندل
نام نوعی درخت، نوعی سبزی
پسر
فارسی سهران
بیدار
پسر
عربی سهره
از شخصیتهای شاهنامه، سرخه، نام پسر افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سهل
مرد نرم خوی، مرد نیک خوی، ( اَعلام ) ) سهل ابن هارون: [قرن و هجری] ادیب و حکیم ایرانی، از مردم دشت ...
پسر
عربی سهیراد
جوانمرد راست و بلند، ( سَهی = راست و بلند، راد = جوانمرد، آزاده، بخشنده )، جوانمرد آزاده ی راست قام ...
پسر
فارسی سوادا
سیاه
پسر
ارمنی سوان
نام دریاچه ای در ارمنستان
دختر، پسر
ارمنی سوبار
سدّ آب
پسر
ترکی سوبیتای
نام پسر تولی پسر چنگیزخان پادشاه مغول
پسر
مغولی چهرآزاد
نام جد اسپهبد بختیار پسر پادشاه فیروز ساسانی
دختر، پسر
فارسی چهربرزین
دارنده نژاد برتر
پسر
فارسی چوبینه
لقب بهرام سردار دوره ساسانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن چکاد
جلو سر، پیش سر، میان سر، تارک، بالای پیشانی، سرچکاد، سرکوه، بالای کوه، قله، بالای سر، سپر
پسر
فارسی
طبیعت چیا
کوهستان بلند، کوهستان، کوه
دختر، پسر
کردی
طبیعت چیاوا
نگهبان کوه
پسر
کردی چیاکو
کوه کوچک
پسر
کردی چیره
غالب، مسلط، مستولی، ماهر، پیروز، دارای مهارت
پسر
فارسی چیلان
عناب
پسر
فارسی حادید
تند و تیز، نام روستایی بوده است
پسر
عبری حاذق
زیرک و دانا در کاری، ماهر، استاد، مجرب، ( عربی )، کارآزموده و دارای تجربه ی کافی در دانش یا فنی، چی ...
پسر
عربی حارس
حفظ کننده، نگه دارنده، نگهبان، پاسبان، محافظ
پسر
عربی