اسم پسر - صفحه 32
به خاطر آورنده
پسر
ترکی انتظار
چشم به راه بودن، امید، نگرانی
پسر
عربی اندرز
نصیحت، پند
پسر
فارسی اهورامزدا
اهورامزد، هرمزد، اورمزد، هرمز، معنی اصلی این کلمه سرور دانا است و در متون زردشتیان به معنی خدای بزر ...
پسر
فارسی آجار
مهاجم، غیور، زبردست و ماهر
پسر
ترکی احرار
آزادگان، آنان که از وابستگی ها و تعلقات، به ویژه وابستگی های مادی آزادند
پسر
عربی آریارمنه
نیای داریوش بزرگ از شاهان هخامنشی است
پسر
فارسی امید بخش
امیدوار کننده، امید بخشنده، کسی یا چیزی که امیدواری کند، کنایه از حق سبحانه و تعالی
پسر
فارسی بخت اور
بخت آور، خوش بخت
پسر
فارسی بستام
گشوده و منتشر شده، این نام به معنی لفظی «گشوده و منتشر شده» معنا شده است، صورت دیگری از بسطام و گست ...
پسر
پهلوی بهره ور
بهره مند، کامیاب، ( بهره، ور ( پسوند دارندگی ) )
پسر
فارسی پاساد
محافظت
پسر
فارسی جاودان
همیشگی، جاویدان، ابدی، پایدار، ( = جاویدان )
پسر
فارسی حاذق
زیرک و دانا در کاری، ماهر، استاد، مجرب، ( عربی )، کارآزموده و دارای تجربه ی کافی در دانش یا فنی، چی ...
پسر
عربی حارس
حفظ کننده، نگه دارنده، نگهبان، پاسبان، محافظ
پسر
عربی خستو
کسی که به امری اقرار و اعتراف می کند، مقر، معترف، اقرارکننده
پسر
فارسی دوستار
یار، رفیق، دوستدار، دارای علاقه، علاقه مند
پسر
فارسی دوستدار
دوستار، خیرخواه، یار مهربان، خواهان، ( = دوستار )، ← دوستار
پسر
فارسی دین دار
کسی که دارای دین و آیینی باشد، متدین، متدین بدین اسلام، متقی، با تقوی، آن که به مبانی دینی اعتقاد د ...
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی ذوالنون
صاحب ماهی، لقب حضرت یونس ( ص ) به خاطر رفتن در شکم ماهی، خداوند ماهی، همدم ماهی، ( اَعلام ) ) لقب ح ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی رائ ف
بسیار مهربان
پسر
عربی رافد
یاری گر، اعانت کننده، عطاکننده، دهنده، کسی که در غیاب ملک جانشین و قائم مقام وی گردد، ( اسم فاعل رَ ...
پسر
عربی رخام
سنگ سپید، سنگ سپید و نرم
پسر
فارسی
طبیعت رزم آرا
جنگجویِ زبردست، ( در قدیم ) جنگجویی که در جنگ هنرنمایی می کند
پسر
فارسی
تاریخی و کهن رویین تن
دارای بدنی که سلاح بر آن کارگر نباشد، ( در قدیم ) دارای بدنه ای از روی، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سارگن
شاه عادل
پسر
فارسی سترگ
بزرگ، عظیم، با اهمیت، مهم ( شخص )، بزرگوار، ( به مجاز ) بی آزرم و شرم
پسر
پهلوی، هندی سخنور
صاحب سخن، ادیب، سخن ران، ناطق، خطیب، ( به مجاز ) شاعر، نویسنده
پسر
فارسی سرایش
عمل سرودن، ( اسم مصدر از سرودن و سراییدن )، سرایندگی
پسر
فارسی سغدیان
هفتمین شاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن سندل
نام نوعی درخت، نوعی سبزی
پسر
فارسی شگرف
نادر، کمیاب
پسر
فارسی صراط
راه، طریق، ( به مجاز ) پل صراط
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فخر
نازیدن، مباهات کردن، سربلندی، سرافرازی، افتخار، ( در قدیم ) مایه ی سربلندی، مایه ی نازش، ( در قدیم ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی فرازین
بالایی، فرازی، اعلی
پسر
فارسی فرهی
فرّ و شأن و شکوت و شکوه و عظمت، فره، فر، خوره
پسر
فارسی ارجا
امیدوار کردن، امید بخشی، به تأخیر انداختن
پسر
عربی آلپر
دلیر، جسور
پسر
ترکی بایام
جدی، درست
پسر
ترکی پاک نام
نیکنام، خوشنام، دارای شهرت نیک
پسر
فارسی رهوا
آرام گرفتن
پسر
عربی ماتیا
چشم ماه
پسر
فارسی نوحا
راحتی و راهنما
پسر
عبری کلالی
کوزه گری، سفال گری
پسر
فارسی صفار
رویگر، نام سلسله ای در ایران که سر سلسله آن یعقوب پسر لیث است
پسر
عربی صفاعلی
آن که خلوص و پاکی ای چون علی ( ع دارد، لقب ظهیرالدوله مؤسس
پسر
عربی صفرعلی
ترکیب دو اسم صفر و علی ( ماه دوم قمری و بلند قدر )
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی صفیعلی
برگزیده علی ( ع )
پسر
عربی صمدالله
خداوند بی نیاز
پسر
عربی صنم بر
خوش اندام، دلدار، صنم ( عربی ) + بر ( فارسی ) مرکب از صنم ( بت ) + ( آغوش )
دختر، پسر
فارسی، عربی صولتعلی
ترکیب دو اسم صولت و علی ( ابهت و بلندر قدر )
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی طاها رضا
ترکیب دو اسم طاها و رضا ( نام پیامبر اسلام و خشنود )، از نام های مرکب، طاها ( طه ) و رضا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی طاها مصطفی
ترکیب دو اسم طاها و مصطفی ( نام پیامبر اسلام و برگزیده )، از نام های مرکب، طاها ( طه ) و مصطفی
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی طاهاسپنتا
ترکیب دو اسم طاها و سپنتا ( نام پیامبر اسلام و مقدس )
پسر
عربی، اوستایی طاهاعماد
ترکیب دو اسم طاها و عماد ( نام پیامبر اسلام و تکیه گاه )
پسر
عربی طاهر محمد
ترکیب دو اسم طاهر و محمد ( پاکیزه و ستوده )، از نام های مرکب، طاهر و محمّد
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی طایر، طائر
پروازکننده، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاه غسانیان در زمان حکومت ساسانیان
پسر
عربی طرخان
از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار چینی در سپاه افراسیاب تورانی
پسر
ترکی طغرل
پرنده شکاری از خانواده باز
پسر
ترکی
پرنده طلب علی
خواسته شده از ( علی )
پسر
عربی طهماسپ
دارنده اسب نیرومند، از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه پیشدادی ایران، پدر
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ظفرداد
ظفر ( عربی ) + داد ( فارسی ) نتیجه و حاصل
پسر
عربی، فارسی ظهیرالدین
یار و یاور دین، پشتیبان دین، پشتیبانِ کیش و آئین، ( اَعلام ) ) ظهیرالدین سمرقندی: [حدود هجری] شاعر ...
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی عاد
نام قومی که هود ( ع ) به پیامبری آنان برگزیده شد
پسر
عبری عارف پاشا
عارف ( عربی ) + پاشا ( فارسی )، پادشاه دانا و آگاه
پسر
عربی، فارسی عارف حسین
ترکیب دو اسم عارف و حسین ( دانا و نیکو )، از نام های مرکب، ( عارف و حسین
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی عباس مهدی
ترکیب دو اسم عباس و مهدی ( بسیار شجاع و هدایت شده )، از نام های مرکب، عباس و مهدی
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی عبدالامین
بنده امین و درستکار، بنده پروردگار که مورد اعتماد و امانت دار است
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی عبدالرحمن
بنده پروردگار بخشاینده، نام نویسنده و شاعر نامدار قرن نهم، عبدالرحمن جامی
پسر
عربی عبدالرسول
بنده پیامبر
پسر
عربی عبدالرفیع
بنده پروردگار بلندمرتبه
پسر
عربی عبدالزهرا
پیرو حضرت زهرا ( س )
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی عبدالستار
بنده پروردگار عیب پوشاننده
پسر
عربی اوان
خداوند خوب و بخشنده
پسر
عبری اولاد
از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوانی در مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آوند
حجت، دلیل، برهان، آونگ، ( در قدیم ) ظرف، ( در گیاهی ) لوله ی باریک ساقه گیاهان
پسر
فارسی
طبیعت آکو
قله بلند، قله کوه، مکان بلند، انسان با عظمت و مقتدر
پسر
کردی اکو
انعکاس، بوم
پسر
فارسی آی بک
بت، صنم
پسر
ترکی ایبک
ماه بزرگ، یا آن که ماه او را بزرگ ساخته است
پسر
ترکی
کهکشانی ایثار
از خود گذشتگی، فداکاری، برگزیدن، بخشش، عطا، کرامت کردن، نفع دیگری با دیگران را بر نفع خود ترجیح داد ...
دختر، پسر
عربی ایزد
در فرهنگ ایران باستان، هر یک از فرشتگانی که اهمیت آنها پس از امشاسپندان است، خداوند
پسر
اوستایی، پهلوی آیقان
( آی + قان ) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل، نجیب
پسر
ترکی ایقان
یقین، ایمان، به یقین دانستن، بی گمان شدن، بارور شدن، حالت ذهن که امری را کاملاً درست می داند
پسر
عربی آیکان
نجیب، اصیل، آیکان = آیقان ( آی + قان ) کسی که خونش مثل ماه شفاف و تمیز است اصیل
پسر
ترکی بابا
با احترام اسم از پدر بردن، پدر بزرگ، تخلص شاعرکرد «حسین کرم الله»، نام شاعرو عارف کرد «بابا طاهر عر ...
پسر
کردی بارش
بارش باران، نازل شدن نعمت الهی از آسمان، ( اسم مصدر از باریدن ) عملِ باریدنِ باران، برف و تگرگ، ( ا ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت بازیار
بازدارنده، ( در قدیم ) کشاورز، برزگر، کارگر کشاورزی، ( در قدیم ) مربی و نگهدارنده باز، میر شکار، با ...
پسر
فارسی، کردی باستان
قدیمی، دیرینه، کهنه، گذشته، مربوط به گذشته ی دور، زمان قدیم، ( در قدیم ) ( به مجاز ) پیر و سالخورده ...
پسر
فارسی، کردی
تاریخی و کهن باغبان
باغبان ( نگارش کردی
پسر
کردی بالا
قیافه ( نگارش کردی
پسر
کردی بانگ
خبرکردن مردم، اذان، اذان ( نگارش کردی
پسر
کردی بانی
به وجود آورنده، عبری نام مردی از نسل جاد که از شجاعان زمان داوود ( ع ) بوده است
پسر
عربی بایا
بایسته، ضروری، مورد نیاز، واجب، لازم
پسر
فارسی بختیاری
خوشبختی، کامرانی، یکی از تیرةهای بزرگ کرد لرستان، یکی از لهجةهای زبان کردی ( نگارش کردی
پسر
کردی برادر
اخوی، داداش، کنایه از رفیق ( نگارش کردی
پسر
کردی براز
برازندگی، زیبایی، آراستگی
پسر
اوستایی براو
زمینی کة بوسیله چشمة یا رودخانه آبیاری شود ( نگارش کردی
پسر
کردی برز
قد و قامت، نام یکی از دو برادری که به یاری اردشیر بابکان پادشاه ساسانی برخاستند و او را به خانه خود ...
پسر
فارسی برهم
بهره، حاصل، نام خوانندةکرد زبان «برهم حسن» ( نگارش کردی
پسر
کردی