حضرت عطار نیشابوری : گر تو خلوتخانهٔ توحید را محرم شوی تاج عالم گردی و فخر بنی آدم شوی سایهای شو تا اگر خورشید گردد آشکار تو چو سایه محو خورشید آیی و محرم شوی جانت در توحید دایم معتک ...
در یکی از حکایات عطار آخر حکایت منسوب به حلاج میگه مرا باید که جان و تن نمایند/ و گر هر دو بماند من نماند من و تو یک منِ زهر است در کار / که زان یک جو شده کوهی نگونسار معنی بیت اخر و متوجه نمیشم , ممنون میشم اگر میدونید بگید 🙏
معنی مصرع دوم این بیت چیه؟ (شعر از عطار) هستی هردوعالم در هستی تو گم شد ای هستیِ تو کامل باری زهی ولایت معنی لغاتِ (باری، زهی) در این بیت رو هم بگید لطفا مستقلا
کتاب «منطقالطیر » منسوب به کدام شاعر است؟
برگردان به نثر امروزی جمله ی زیر : کسی از او وصیت خواست. گفت: وصیت میکنم تو را بدانکه پادشاه باشی در دنیا و آخرت