مغالطه ـ انگيزه و انگيخته ـ رو توضیح بدید
مغالطه
ـ انگيزه و انگيخته ـ
رو توضیح بدید
١ پاسخ
خلط بین انگیزه و انگیخته چیست؟ در ادبیات منطقیِ فارسی این مغالطه را «خلط انگیزه و انگیخته» نامیدهاند، که ترجمهای نادرست و ابهامآفرین از نام لاتین این مغالطه است. خلط انگیزه و انگیخته در واقع مصداق خاصی از دو مغالطهی دیگر است که هر دو عامتر از خلط انگیزه و انگیختهاند.[8] مغالطهی اول عبارتست از «Argumentum ad hominem» ـ «تلاش برای ربط دادن صدق یک مدعا به ویژگیها یا باورهای منفی/مذموم/نامطلوبِ مدعی»،[9] یا، به طور خلاصه، حمله به «شخصیت مدعی در مقام ابطال ادعای او» ـ و دومی عبارتست از «Genetic fallacy» ـ رد یا قبول چیزی بر اساس مبنا یا سرچشمهی آن یا تعیین ارزش چیزی بر اساس وضعیت پیشین/مواد سازندهی آن و نه وضعیت کنونیاش.[10]
بهترین مثالی که برای مغالطهی اول میتوان ذکر کرد استدلال «دشمنپرستان» است؛ دشمنپرست کسی است که برای ابطال یک مدعا یا نقد یک رفتار آن را به دشمن نسبت میدهد. پیشفرض نادرست/ناموجه دشمنپرستان این است که هر سخنی که دشمن بگوید باطل است و هر کاری که دشمن بپسندد بد و نادرست است.
بهترین مثالی که برای مغالطهی دوم میتوان ذکر کرد عبارتست از استدلال شیطان در مقام توجیه سرپیچی خود از فرمان خداوند به گزارش اناجیل و قرآن. این استدلال را به شکل زیر میتوان صورتبندی کرد:
(1) آدم از خاک آفریده شده و من از آتش،
(2) منزلت اخلاقی/ارزشی آتش بالاتر از خاک است،
(3) بنابراین، منزلت اخلاقی/ارزشیمن بالاتر از آدم است،
(4) بنابراین، او باید بر من سجده کند، نه من بر او.
(رضا دانشمندی)
از مغالطات رایج گفتمانهای اهل اندیشه، به ویژه در جامعهٔ توهمِ توطئهزدهٔ ما و حتی دیگر جوامع، مغالطه خلط انگیزه و انگیخته است.
مراد از «انگیزه» در اینجا نیت و هدفی است که مدعی در پسِ ادعای خود دارد، و مراد از «انگیخته» همان نتیجه و میزان صحت یا خطای مدعای اوست. به عبارت دیگر فرض کنید یک نفر در دادگاه متهم به سرقت است و برای دفاع از خود، ادعا میکند هیچ سرقتی مرتکب نشده است. بدیهیست که انگیزهٔ این متهم آزادی و تبرئه شدن است، اما این بدان معنا نیست که ادعای او لزوماً دروغ بوده و برای آزادی خود ادعای دروغی را مطرح کرده است.
در هر بحثی، نیت مدعی با ادعایی که مطرح میکنند دو امر مجزاست و باید از هم تفکیک شود. در مثالی دیگر فرض کنید یک خبرنگاری مثلاً مخالف دولت فرانسه است و چندین بار علیه این دولت اعتراض کرده است. حالا همین خبرنگار مدعی شده دولت فرانسه یک عمل غیرقانونی مرتکب شده است. از این مقدمه که خبرنگار مذکور با دولت فرانسه مخالف است، نمیتوان نتیجه گرفت که پس بنابراین خبر او در مورد این دولت کذب است. بارها و بارها ما در مصاحبهها و سخنرانیها و حتی زندگی روزمره شاهدیم که افراد به جای پاسخ به ایراد یک ادعا، انگیزه و نیات مدعی را هدف میگیرند و از این نکته قصد دارند ادعای مورد نظر را نیز باطل کنند. این یک خطای منطقی و مغالطهٔ رایج است. البته ما میتوانیم علاوه بر اینکه یک ادعا را با ادلهٔ روشن رد میکنیم، سوءنیت افراد را (در صورت آشکار شدن) هم برملاء کنیم، اما هیچگاه از «انگیزه»ٔ آنها نمیتوانیم نتیجه بگیریم «انگیخته» آنها نیز باطل است.
برای ایضاح بیشتر به این گفتگوی فرضی توجه کنید:
الف:من بر اساس مستنداتی مدعی هستم شخص «ب» دروغ گفته است.
ب: شخص «الف» سالهاست با من اختلاف شخصی دارد، پس ادعای او دروغ است.
اگر در این فرض،«ب» تنها به این ادعا که شخص «الف» سالهاست با او اختلاف شخصی دارد اکتفا کند، مرتکب مغالطه انگیزه و انگیخته شده است. زیرا تنها به انگیزهٔ الف حمله کرده و نه به انگیختهٔ او که همان مستندات بود. اگر «ب» هم به مستندات ایراد میگرفت و هم به انگیزهٔ «الف» اشاره میکرد، در این صورت ادعای او مغالطه محسوب نمیشد.
حال با توجه به این مثالها احتمالاً به سادگی دریافتهاید که این مغالطه تا چه حد در زندگی شخصی و جمعی ما رواج دارد. در جامعه ما گاهی با توسل همین مغالطه، سعی میشود آراء اندیشمندان، فلاسفه و حتی دانشمندان نیز رد شود. این یک خطای آشکار منطقی به حساب میآید که راه حل آن تمایز میان انگیزه و انگیخته در سنجش ادعاهای افراد است. اینکه نیت و انگیزهٔ افراد میتواند در کنشهای آنها موثر واقع شود،دلیل بر این نیست که داوری ما در باب ادعاها در انگیزهٔ افراد خلاصه شود. علاوه بر این حتی گاهی انگیزه افراد نیز به شکل کاذب و ناروا به آنها نسبت داده میشود که این مشکلی مضاعف را در بررسی یک مدعا پدید میآورد.اما حتی در صورتی که انگیزهٔ فردی را به درستی تشخیص دادیم، انگیختهٔ او را باید متمایز بدانیم و به طور مجزا مورد بررسی قرار دهیم.
آرین رسولی)
یک مغالطهی سیاسی مهم را بشناسیم: خلط انگیزه و انگیخته
اساس این مغالطه این است که کسی برای نقد یک عقیده و رأی به جای نفد محتوا، به خاستگاه آن عقیده و رأی و انگیزههایی که پشت آن است، میپردازد. به جای اینکه توجه کند آن شخص چه میگوید و ارزش و ادلهی سخن او چیست، به سراغ این مسأآله میرود که تعلقات و انگیزههای گویندهی آن سخن چیست. متعلق به کدام طبقه، حزب و گروه است و اهداف او و همفکرانش کداماند.
طرح وحدت ملي جز فتنه اي جديد براي گريز از تخلفاتي كه طراحان آن انجام داده اند، نيست.
انتقاداتی که به دولت میشود، به خاطر عقدههایی است که از دولت دارند.
فلسفهی هگل جز پارهای مهملات بیمعنا چیزی نیست. هگل در یک طبقهی مرفه زندگی میکرد و دائما در عیش و خوشی و در اوهام خود سیر میکرده و هرگز با متن زندگی و کار ارتباط نداشتهاست. نتیجه این شده است که در دفتر کارش نشسته تا فلسفه بنویسد، این خیالات موهوم ومهمل را سرهم کرده است.
این مغالطه از انواع جنجالی و بسیار شایع و متداول مغالطات است.عدهای به علت استعمال گستردهی این مغالطه و انس با آن، چه بسا آن را مغالطه ندادند و چنین برخوردی را با آراء دیگران جایز بشمارند. آراء و اندیشهها را باید مستقل از هر عامل بیگانهای بررسی کرد. صحت و بطلان یک عقیده را محتوای آن و ادلهای اقامه شده در تأیید آن تعیین میکند، نه کسی که آن را بیان کردهاست و نه هیچ چیز دیگر. منشأ این مغالطه این تصور خطاست که عدهای گمان میکنند که امکان ندارد یک عقیده صحیح و مستدل از سوی شخصی ارائه شود که دارای موقعیت مناسب علمی و اجتماعی و… نیست و یا انگیزههای غیرمقبولی دارد:
تبلیغاین سود جریان دارد آوند صندوق سرمایهگذاری در اوراق با درآمد ثابت مفیدسرمایهگذاری
به تازگی کتابی درباره ی عوارض سوء استفاده از داروهای شیمیایی نوشته شده ودر آن استفاده از انواع قرصو کپسول، مضر تشخیص داده شده است. البته نباید این کتاب را خیلی مهم تلقی کرد، زیرا نویسندهی آن یک عطار است که به طب گیاهی علاقه دارد و طبعا این کتاب را با اهداف مالی و برای تبلیغ کار خود نوشته است.
اصطلاح "در آمیختن انگیزه و انگیخته" نیز به همین معناست. یعنی انگیزه، هدف گویندهی سخن هر چه باشد، باید به نقد سخن و یا عمل او پرداخت، مسلما در آمیختن این دو مغالطه و خطاست.
به هیچ وجه پیشنهاد آنها را نخواهم پذیرفت، زیرا میدانم که متأثر از جناح تندرو هستند.
متاسفانه ارتکاب این مغالطه بسار متداول است و باید آن را یک آفت عمومی برای مسائل علمی و عقلی در نقد آرای دیگران دانست که افراد بسیاری به آن دچارند. این عده هنگام برخورد با هر عقیده رأی جدیدی پیشاپیش موضع خود را مشخص کردهاند و به علت اینکه عقیدهای متعلق به یک دوره خاص تاریخی و یا از آن حزب، گروه و سازمان خاص است و یا این که گویندهی آن عقیده، فلان انگیزه را دارد و پیرو فلان آیین، مکتب و فلسفه است و از فلان خط فکری متأثر است و… و به عللی این چنین -که همهی آنها را میتوان نقد سخنگو به جای نقد سخن نامید- با آن رأی و عقیده به مخالفت برمیخیزند، حتی حاضر به شنیدن و توجه کردن به محتوا و بررسی ادلهی آن نمیشوند.
بحث شورای رهبری بحث مردودی است. کسانی که آن را مطرح میکنند به دنبال اینند که در صورت تحقق شورای رهبری خود را در آن جا دهند.
صاحب قبض و بسط شریعت در پی ارائه یک نظر علمی نیست، بلکه دین جوانان را هدف قرار داده است.
ترجمه آثار فلسفی یونان به عربی برای مبارزه با آموزههای تشیع بود.
ترویج دین توسط روحانیون و کشیشان به خاطر چپاول اموال مردم بوده است.
حکام زور برای مشروعیتبخشی به خود، اندیشه جبرگرایی را ترویج میکردند.
در تمام این نمونه ها آنچه نقد شده است خود اندیشه و سخن نیست، بلکه انگیزه و و صاحب سخن است. و مغالطهگر بدون تفکر دربارهی ماهیت شورای رهبری و قبض و بسط و فلسفهی یونان و دین و اندیشهی جبرگرایی آن را نقد کرده است. "انظروا الی ما قال و لاتنظرو الی من قال" بنگرید چه گفته و ننگرید که گفته.
پ.ن
یک: منبع مغالطات علی اصغر خندان نشر بوستان کتاب ص 197 . با دخل و تصرف. مثالها از خودم است.
(وبلاگ « درویشی نشسته بر پوست پلنگ)