پیشنهادهای واژگان لری( بختیاری) (٢٣٣)
در گفتار لری : دِرو =دِره اُ = دره آب ( بسیار پر کاربرد ) شکاف و دره ی آب پهن، دریاچه، هر شاخه از دریاچه به احتمال زیاد دریا ( دریاب ) همان دره آب ...
در گفتار لری میانکوه دزفول : پَهلا، پَ َلا ( اَ کشیده ) = کفش در مَثل: پا پَهلا کرد = پا کفش کرد= کفش هایش را پوشید
در گفتار لری میانکوه دزفول : پَ َلا ( اَ کشیده ) یا پَهلا = کفش در مثَل: پا پَ َلا ( پَهلا ) کرد و رفت = پا در کفش کرد و رفت= کفش ها را پوشید و رفت
در گفتار لری : مان، مانی = مادر شاید همان مام باشد که در زبان های ایرانی غربی حرف ن با م جابجا شده است. و در فارسی نوشتار مامان نوشته می شود.
طراوت = تر و تازه طراوت = تراوت = تر اوَت ریشه این واژه از ( تَر ) به معنای تازه، سبزه، آبدار و شاداب می باشد.
آتش= آ تَش ( لری ) =اَ تش = عطش تشنه = تَش نه = تَش انه عطش= تشنه= آتشی انه= آتشی بودن= بی آب بودن
در گفتار لری میانکوه دزفول : تِما = امید و انتظار
در گفتار لری میانکوه دزفول : بوت ( اُ کشیده ) ( bowt ) = بُعد، فاز، حالت در مثَل: کسی که اندیشه ژرف فرو می رود که از پیرامون غافل شود می گویند رفته ...
خَله ( لغتنامه ) = چوبی دراز که با آن کشتی یا قایق را می رانند. خلبان = خله دار، راننده هواپیما یا کشتی، کشتیبان
در گفتار لری : انگاز = ابزار آلات گاهی به شکل انگاز منگاز بکار می رود.
در گفتار لری میانکوه دزفول نسبتاً= به نیابت به نسبت = به نیابت
در گفتار لری در جمله ی زیر بکار می رود: کسی می گوید فلان شهر خوب است دیگری می گوید آن شهر دیگر بهتر است در جواب می گوید هر چیزی به نیابت خودش. که نی ...
در گفتار لری میانکوه دزفول : نتِم = نیستی
در گفتار لری : تُم = مزه ، طعم تِم ( پرکاربرد ) = درنگ، ایستا، مکث تِم زد = درنگ کرد، یک لحظه از جنبش ایستادن
در گفتار لری میانکوه دزفول : گَ پ ( بسیار پر کاربرد ) = بزرگ واژه های پرکاربرد: پدر گَپ، داگَپ بُو گَپی = نیا، جد بزرگ گَپ گَپان = بزرگ بزرگان گَپ و ...
در گفتار لری میانکوه دزفول اینگونه به کار می رود: ١ - تیشک آفتاب = پرتو راست و خط نور آفتاب ٢ - تیشک رَه = تیشک راه = راه باریک و خط باریک راه که ن ...
در گفتار لری میانکوه دزفول : اِنگِله = گوشه ی هر چیزی که دارای زاویه تند باشد، دست و پاهای مشک آب ( بسیار پرکاربرد ) در مَثل اگر مشک آب چهار دست پا ...
در گفتار لری : کُرچ = گناس ، خسیس کِرچَ= عطسه، اَچِه ( لری ) کِرچنیدن = عطسه کردن غِرچ، قِرچ، قُرچ، خِرچ ( کرچ ( فارسی ) ) = بریدن، تیکه کردن
در گفتار لری پلیفته می گویند.
در گفتار لری دزفول : پلیفته گفته می شود به معنای فتیله.
در گفتار لری : غَزینه= گنج، چیز با ارزشی که در زیر زمین پیدا کنند.
در گفتار لری میانکوه دزفول : لَسم= فلج ( لمس در فارسی نوشتاری ) ولی معنای سایش را نمی دهد.
در گفتار لری میانکوه دزفول میلم گفته می شود.
در گفتار لری : به آرامی و صاف و درست رفتار کردن یا سخن گفتن. در مَثل : آسناکی حرف بزن = بدون خشم و داد و فریاد و آرام حرف بزن. که شاید آساناک یا آ ...
در گفتار لری : اَنگار و اَنگار کردن ( پرکاربرد ) = فرض و فرض کردن
در گفتار لری : اَنگار کردن ( بسیار بسیار پرکاربرد ) = فرض کردن در مَثل : انگار کن الان اونجایی.
در گفتار لری کرانه دز: تَفِره زدن ( بسیار پرکاربرد ) = کوشش و خواستن برای کسی یا چیزی در مَثل: خیلی برای فلانی تَفره زدم تا فلان چیز را بدست آورد= خی ...
در گفتار لری از واژه تون بسیار استفاده می شود آدم های یک دوران = تون نسل جدید = تون جدید نَسِل = تخمه، زاد و ذریه، دودمان واژه ی رُژده هم بکار می رو ...
در گفتار لری : ایرشت = حمله، هجوم، تاخت و تاز ایرشت ( ییرشت ) =یورش ( جابجایی ( ی، و ) مانند پول و پیل ) و اضافه شدن حرف ( ت ) که بسیار رخ داده است. ...
در گفتار لری : واژه ی چاق را چاغ می گویند و بسیار پرکاربرد می باشد و به شکل های زیر در گفتار می اید: چاغی مُچاغی= احوال پرسی، خوش و بش چله چاق= فرب ...
این واژه ایرانی باستانی است. در گفتار لری : رِک ( بسیار پرکاربرد ) = تکیه گاه، ستون چوب ، سنگ یا هر چیزی که از افتادن چیزی جلو گیری کند و نگهدارنده ...
در گفتار لری میانکوه دزفول: تَش = آتَش ( که هر دو یک واژه هستند ) واژه زیر هم پُر کاربرد هستند: آگِر = آتش، حرارت، گرمای زیاد گُر ( بسیار پرکاربرد ...
درگفتاری لری ( شمال خوزستان ) : شب ( یلدا ) را شب ( دادا ، دایا ) می گویند. شب دادا حتی از شب چله هم پرکاربرد تر بوده است. دادا ( بسیار پرکاربرد ) ...
در گفتار لری : ایواره = زمان فرو رفتن آفتاب و پس از رفتن آفتاب ایواری ( بسیار پرکاربرد ) = پنهان از دید، در دید نبودن ایوار کردن، سر ایوار کردن= از ...
واژه های اضاف و افزا یک واژه هستند که حرف ( ف ) جابجا شده است. در باختر ایران از واژه اضاف بیشتر استفاده می شود و این واژه از بنیاد ایرانی باستانی اس ...
این واژه بسیار پرکاربرد و روان در گفتار لری و مردم زاگرس به کار می رود که نشان از باستانی بودن آن دارد. که شاید در زبان مردم دشت های میانی ایران و دش ...
پشیمان: پَسی مان = کسی که پس از انجام کار می ماند و می فهمد که کارش درست نبوده است. یا پشام ان ( باستان ) = روسیاه گونه= کسی که از کار خویش رو سیاه ...
در گفتار لری : رو، رود، روخانه= رود، رودخانه، آب همیشه رو و بزرگ گِلال ( بسیار پرکاربرد ) = رودخانه موسمی و فصلی و مسیر و بستر آن ها بَرد گِلالی ( ...
در گفتار لری : واژه های : بالِی ( بالِ ِ ِ ) ، بالمِی، بالمشِی در جمله مانند جمله زیر بکار می رود : فلان کار رو که انجام ندادی بالمشی ( بالمی، بالی ...
در گفتار لری: خَل = کج، خم، خُهل کَل= کج شده به بیرون یا کج شده به درون، گَردنه، کَم شده هیچ برداشت معنایی به اندازه خَل و کَل و پسوند ایج به واژه خ ...
در گفتار لری : کَزابه، کَژابه=خَزه ( فارسی ) خَزآبه =جلبک های روی آب کَز ( بسیار پرکاربرد ) = برجستگی ها، خشکی ها، رنگ برجستگی و . . . رو چیزی صاف ما ...
در گفتار لری میانکوه دزفول : هُلپ= هوای دَم، شرجی، هوای با رطوبت زیاد
در گفتار لری یکی از معناهای آن خوشحالی و شادی درونی زود گذر هم می دهد. شاید معنای شوق و ذوق گذرا، نزدیک ترین معنا به هوس در گفتار لری باشد. در مَثل ...
پِت در گفتار بختیاری ( شمال خوزستان ) معنای بینی و دماغ می دهد.
دو واژه گرام و گران در دوران پیش از باستان ( 3هزاره ) یک واژه بوده که از هم جدا شده اند. که معنای پر ارزشی و بسیار و زیاد بودن می دهند. گرام وارد ز ...
در زبان های ایران باختری ( لری، کردی و. . . ) واژه ( چیز ) را ( چی ) می گویند و حرف ( ز ) را نمی گویند. واژه ( چی ) ( لری ) و ( شی ) ( برخی گویش ها ...
در زبان های ایران باختری ( لری، کردی و. . . ) واژه ( چیز ) را ( چی ) می گویند و حرف ( ز ) را نمی گویند. واژه ( چی ) ( لری ) و ( شی ) ( برخی گویش ها ...
در زبان های ایران باختری ( لری، کردی و. . . ) واژه ( چیز ) را ( چی ) می گویند و حرف ( ز ) را نمی گویند. واژه ( چی ) ( لری ) و ( شی ) ( برخی گویش ها ...
در زبان های ایران باختری ( لری، کردی و. . . ) واژه ( چیز ) را ( چی ) می گویند و حرف ( ز ) را نمی گویند. واژه ( چی ) ( لری ) و ( شی ) ( برخی گویش ها ...
در گویش هایی از گفتار لری به آن درویش می گویند.
در گفتار لری : بنیاد واژه از دیدن و به چشم و دید آمدن می باشد و در معنا های زیر بکار می رود. ١. دیار ( بسیار پرکاربرد ) =در دید ( دید، ار ) ، دیده م ...
در گفتار لری ( شهیون ) کراکُری گفته می شود.
در گفتار لری در جمله های زیر بکار می رود: فلانی دخترش را به شی داده است. دختر فلانی شی کرده است. با اینکه شی همان شوی و شوهر در فارسی نوشتار است و ...
در گفتار لری : جهد ( نوشتاری ) =جَخت ( لری ) = کوشش، تند کردن انجام کار، سخت کار کردن واژه ی جَخت ایرانی و باستانی است که شاید در فارسی نوشتاری و عر ...
در گفتار لری : جَخت = کوشش، تند کردن انجام کار، سخت کار کردن ( بسیار پر کاربرد ) در مَثل: ١ - زِ تو جَخت زِ خدا هم بَخت ( ضرب المثل لری ) ٢ - وِ ...
در گفتار لری : چِفت = گیره، بست ( چِفت در، گیره منگنه ) چِفتزن = منگنه چَفت = قوس، کمان، فرورفتگی چَفت پا = پشت زانو یا قوس کف پا چَفت زمین= بخ ...
اُردو ( فارسی نو ) = اُردی ( لری ) اُردی = آوردی ( آوردگان، آورده ها و همراهان ) اردیبهشت = آوردی ِ بهشت، آوردگان و لشگر بهشت واژه های هم خانواده ...
در گفتار لری: کَشکول = کوله پشتی، کیسه یا هر چیزی که بر دوش بگذارند و توشه راه یا چیز های در آن باشد و بر دوش بگذارند. کول ( لری ) = دوش، شانه کشکو ...
در گفتار لری : توبره ( فارسی ) = تُروِه یا توروِه ( لری ) ، توربه به معنای :کیسه، کشکول، کوله پشتی، کیسه ای که خوراک اسب را در آن می ریزند و به گردن ...
در گفتار لری : وُلائَت = سرزمین ( جای زندگی، بخش، کشور، جهان ) که در برخی گویش ها وُلات گفته می شود.
در گفتار لری : مُشگُل= بعید، دور از نظر و ذهن، دور از گمان در گفتار لری جمله هایی را به شکل زیر بکار می برند : مُشگُلم فلانی بیاید =من فکر نمی کنم ک ...
در گفتار لری : مُشگُل= بعید، دور از نظر و ذهن، دور از گمان در گفتار لری جمله هایی را به شکل زیر بکار می برند : مُشگُلم فلانی بیاید =من فکر نمی کنم ک ...
در گفتار لری : مُشکِل = سخت، پیچیده ، ایراد مُشگُل= بعید، دور از نظر و ذهن، دور از گمان در گفتار لری جمله هایی را به شکل زیر بکار می برند : مُشگُلم ...
در گفتار لری : مِشگاس = انگاشت در مثل: مِشگاسم فلانی است ( پرکاربرد ) = خیال کردم فلانی است. گاس ( پرکاربرد ) = شاید گاس فلانی بوده = شاید فلانی بو ...
در گفتار لری : گاس ( پرکاربرد ) = شاید گاس فلانی بوده = شاید فلانی بوده مشگاس = خیال، انگاشت در مثل: مِشگاسم فلانی است ( پرکاربرد ) = خیال کردم فلان ...
در گفتار لری : بیم = باک، ترس بیمی از فلانی ندارم=باکی از فلانی ندارم. . . . . . بیم = خاصیت، قُوَت در مثل: علف این زمین بیم دارد و گوسفندان را چاق ...
در گفتار لری بختیاری: هوز یا حوز =دار دسته، خاندان، دودمان، تیره طایفه دار دسته فلانی یا دودمان فلانی = هوز ( حوز ) فلانی شاید به واژه هوزان ربطی دا ...
در گفتار لری بختیاری: هوز یا حوز =دار دسته، خاندان، دودمان، تیره طایفه دار دسته فلانی یا دودمان فلانی = هوز ( حوز ) فلانی
در گفتار لری بختیاری: هوز یا حوز =دار دسته، خاندان، دودمان، تیره طایفه دار دسته فلانی یا دودمان فلانی = هوز ( حوز ) فلانی
در گفتار لری: گِ ِ ِ، گِی، گِه، گئِ ( گفتاری مانند اِ کشیده که y وi نیست گفتاری بین این ها ) = نوبت، دور این واژه بسیار پرکاربرد و باستانی است. در مث ...
در گفتار لری: گِ ِ ِ، گِی، گِه، گئِ ( گفتاری مانند اِ کشیده که y وi نیست گفتاری بین این ها ) = نوبت این واژه بسیار پرکاربرد و باستانی است. در مثل: گِ ...
در گفتار لری : اَندو=دوباره، از نو، زِنو ( لری )
آن= دم، زمان بسیار کوتاه الان =ای آن ( این آن ) مانند واژه های زیر که همه معنای الان می دهند: ایدون، ایدم ( لری ) ، ایسه ( لری ) ، اینک برای روان ش ...
در برخی گویش های لری : قُرا=همکاری چند نفر برای کاشت یا درو کردن زمین هایشان یا زمین های دیگران، که می گویند یک قُرا هستند.
در گفتار لری ( شهیون ) جَندِم می گویند و با واژه های درک، دَره، سیاه و. . . در گفتار می آید. واژه ی جَندم بسیار بکار می رود ولی واژه جنت بکار نمی رو ...
در گفتار لری میانکوه ( شهیون ) از واژه ی هُلپ به معنای شرجی و هوای دَم هم استفاده می کنند.
در گفتار لری : مَندیر ( بسیار پرکاربرد ) = منتظر، چشم براه، ماندیر ( فارسی شده از ماندن=مَندن ) درمثَل: مَندیر فلانی ام تا بیاید = منتظر فلانی ام تا ...
در گفتار لری : تِما ( بسیار پرکاربرد ) = انتظار، چشم داشت، امید در مَثل: از فلانی تِما بُر شدم = از فلانی انتظارم بریده است. هام ( هستم ) به تِمایَت ...
در گفتار لری گذشتگان بسیار پرکاربرد بوده است. و فردوسی ان را به کار برده است. شاید این واژه از بنیاد ایرانی باستانی است.
در زبان لری در گفتار های زیادی بکار می رود غیظ کردن، غیظ آلود، غیظی شدن و. . . شاید این واژه از بنیاد ایرانی باستانی است.
در گفتار لری از واژه دِمازا هم استفاده می کنند. دِما= ته، آخر
در گفتار لری این واژه را ( توگومُگو ) می گویند به معنای درگیری لفظی و جرو بحث، که به نظر درست تر می آید ( توگو و من گو )
در گفتار لری : جَر ( ر کشیده ) =چیزی که نرم است پیچیده می شود ولی بریده نمی شود مانند لاستیک گوشت یا خوراکی که زیر دندان جویده نمی شوند را می گویند ...
در گفتار لری : جُرسه ( جُرستن ) ، جُرنیدن ( جُریدن ) ( اُ کشیده ) = ذوب شدن، ذوب کردن، آب شدن هر چیز سفت و جامد یخ که آب می شود می گویند یخ جُرسه یا ...
در گفتار لری : چِرک= عفونت، آلودگی جای زخم یا زیر پوست چِرق = کثیفی، آلودگی
در گفتار لری : چِرک= عفونت، آلودگی جای زخم یا زیر پوست چِرق = کثیفی، آلودگی
در گفتار لری میانکوه ( شهیون ) : غُلغُله= انبوه و شلوغ، زیاد بودن
در گفتار لری : چِقاله = کثیفی ای که روی رخت و بدن یا هر چیزی چنان زیاد شود که رخت یا بدن را خشک کند، می گویند چقاله زده است.
در گفتار لری : چِقاله = کثیفی ای که روی رخت و بدن یا هر چیزی چنان زیاد شود که رخت یا بدن را خشک کند، می گویند چقاله زده است. با جابجایی ( ق، گ ) که ...
در گفتار لری : اِنَه ( بسیار پرکاربرد ) = نَفَس واژه های هناسه، دَم، هاس و. . . هم در معناهای نزدیک به این معنا بکار می روند.
در گفتار لری میانکوه ( شهیون ) : واژه ی هناسه را در جمله های زیر بکار می برند که شاید مَنای نفس یا نفس کشیدن باشد. هناسه ام تنگ است: کسی این را می گ ...
در گفتار لری میانکوه دزفول به مَنای جوراب می باشد.
در گفتار لری واژه های گورمی، پا کش در مَنای جوراب به کار می برده اند.
در گفتار لری : چُم =شاخه درخت ( بسیار پر کاربرد ) چُمَت=هر شاخه یا چوبی که برای کاری بدست گیرند. چُم چُمی = شاخه شاخه ای ( پرکاربرد ) چو = چوب چو ...
گوز، کوز، قوز، غوز، جوز، گوژ، کوژ، غوژ=گِرد، خمیده ، برآمده برای نمونه در واژه های زیر بکار رفته اند : جوز=گردو کوزه گوژپشت گوزک ( لری ) =قوزک ( فا ...
گوز، کوز، قوز، غوز، جوز، گوژ، کوژ، غوژ=گِرد، خمیده ، برآمده برای نمونه در واژه های زیر بکار رفته اند : جوز=گردو کوزه گوژپشت گوزک ( لری ) =قوزک ( فا ...
گوز، کوز، قوز، غوز، جوز، گوژ، کوژ، غوژ=گِرد، خمیده ، برآمده برای نمونه در واژه های زیر بکار رفته اند : جوز=گردو کوزه گوژپشت گوزک ( لری ) =قوزک ( فا ...
گوز، کوز، قوز، غوز، جوز، گوژ، کوژ، غوژ=گِرد، خمیده ، برآمده برای نمونه در واژه های زیر بکار رفته اند : جوز=گردو کوزه گوژپشت گوزک ( لری ) =قوزک ( فا ...
گوز، کوز، قوز، غوز، جوز، گوژ، کوژ، غوژ=گِرد، خمیده ، برآمده برای نمونه در واژه های زیر بکار رفته اند : جوز=گردو کوزه گوژپشت گوزک ( لری ) =قوزک ( فا ...
در گفتار لری: شیپ، شیپنیدن ( لری ) ، شیپیدن= صدای اسب اسب شیپنه ( می شیپند ) . شیهه ( فارسی ) = صیحه ( عربی )
در گفتار لری : شیم ( لری ) = شوم ( فارسی ) جابجایی دو حرف ( ی، و ) که در واژگان زیادی رخ داده است. شینه = حمله، یورش
در گفتار لری : کال= رنگ قهوه ای، بز با گوش های قهوه ای
در گفتار لری : رَش = رنگ زرد، بز دارای گوش های زرد
در گفتار لری : مغَل زدن = استراحت کردن، خوابیدن، تکیه دادن در مَثل : گوسفندان سیر خورده اند و یک گوشه مغل زده اند.
در گفتار لری : پَشم = موی و کرک گوسفند پِشُم یا پَشُم = وَرَم، باد، آماس، برآمدگی بدن در اثر کوفتگی پشُمنیده ( لری ) یا پشُمیده = باد کرده، ورم کر ...
در گفتار لری : زار = گریه، گریه بلند، ناله ی بلند زارنیدن ( لری ) یا زاریدن ( فارسی شده ) = زار زدن، گریه و ناله کردن بلند زارنیدن را برای صدای خر ه ...
در گفتار لری میانکوه ( اوان ) به مَنای سالم و درست می باشد. جمله ی دعایی �خدا قالبی آزا به شما بدهد� زیاد به کار می رود.
در گفتار لری واژه ی مکیس به مَنای دعوت کردن و تعارف کردن را به کار می برند. در مثل: فلانی را مکیس کرد به خانه اش برود= فلانی را دعوت کرد به خانه اش ...
در گفتار لری : واژه نیر به مَنای نور به کار می رود که جابجایی دو حرف ( ی ، و ) رخداده مانند واژه ی پول و پیل از واژه ی نیر به مَنای چهره و رخ هم است ...
در گفتار لری: نیر به مَنای نور، نورانی یا نور دهنده به کار می رود. مانند جابجایی دو حرف ( ی، و ) در واژه پول و پیل در مَثل: به نام نیر خدا فلانی آد ...
در گفتار لری میانکوه به مَنای دعوت کردن و تعارف کردن می باشد ( بسیار پر کاربرد ) .
در گفتار لری جمله های دعایی زیر را زیاد می گفته و می گویند: خداوند یک قالب آزا ( سالم ) به شما بدهد. خدا کند که همیشه قالبتان آزا ( سالم ) باشد. ی ...
در گفتار لری : پلشتی همراه با واژه ی زشتی به کار می رود و به مَنای بهم ریختگی، بی نظمی، آلودگی به کار می رود. در مثل گفته می شود: فلانی آدم پلشتی ...
در گفتار لری: پیس ( ی یا اِ کشیده ) = بد، چِرت، مزخرف، گَند فلان چیز یا فلان کس چیز پیسی است = چیز بد و چِرتی است پیسه ( ی یا اِ کشیده ) = لکه های س ...
در گفتار لری : قِیدی نیست = چیزی مهمی نیست، گرفتاری بزرگی نیست زمانی که بچه ای زمین می افتد یا آسیب کوچکی می بیند یا زمانی که کسی از پیشامدی نگران ا ...
در گفتار لری : قِیدی نیست = چیزی مهمی نیست، گرفتاری بزرگی نیست زمانی که بچه ای زمین می افتد یا آسیب کوچکی می بیند یا زمانی که کسی از پیشامدی نگران ا ...
در گفتار لری میانکوه : دوخه = میانه درگیری، میدان، درون یک انجمن، رزمگاه، جولانگاه
در گفتار لری : اَسین = پایه و چوبی بزرگ که ستون سیاه چادر ( بِهون، دِوار ) می گذارند.
در گفتار لری واژه ی باستانی کَندال که بسیار پر کاربرد است و به مَنای خط و شکاف کنده شده دارای گودی، فرورفتگی زمین و. . . می باشد. افسوس که نوشته اید ...
در گفتار لری میانکوه به مَنای پریشانی همراه با ترس می باشد.
در گفتار لری : تیچ خوردن = پخش شدن چیزهایی بر روی زمین تیچ دادن = پخش کردن تیچیدن، تیچستن= ترکیدن و منفجر شدن به طوری که تکه های آن پخش شود.
دیک ( لری ) = دوک ( فارسی ) ابزاری پشم ریسی
در گفتار لری : پُکیدن = ترکیدن، منفجر شدن
در گفتار لری : پُکیدن = ترکیدن، منفجر شدن
در گفتار لری : دِک = لرزه، لرزیدن در مثل : فلانی از سرما دِک می زند. دَک= صاف آسمان سا دَک شده است. سا= آرامش آسمان، بدون بارندگی دَک = یکنواخت، ص ...
در گفتار لری به مَنای ریگ می باشد.
در گفتار لری ریغ می گویند.
در گفتار لری : تُک = نوک، بالای و نوک هر چیزی، چکیدن آب تُکه آب= چکه آب، قطره آب تَک و تَکنیدن= تکان و تکاندن تِک = ساق پا
در گفتار لری به مَنای جوانه زدن گیاهان است.
در گفتار لری : واژه های مِشگاس، مِشگار، انگار را با این مَنا به کار می برند.
در گفتار لری میانکوه: به چوبهای بلند ستون سیاه چادر ( بهون، دوار ) راجه می گویند.
در گفتار لری میانکوه : هیر = حواس، توجه در مثل : هیرت به بچه باشه = حواست به بچه باشه هیر گذاشته به بازی = سرگرم بازی شده هیل = سرخ اسب و گاو و بز ...
در گفتار لری : ویر = یاد، خاطر، حافظه در مثل : از ویرم رفته =از یادم رفته این را به ویرت بسپار = این را به یادت بسپار هیر = حواس در مثل: هیرت به بچه ...
در گفتار لری : گِلپیدن یا قِلپیدن یا قِلیپیدن ( لری ) = فروافتادن، فرورفتن اَفتو قِلیپست یا قِلیپید ( لری باستانی و پرکاربرد امروزه ) = آفتاب فرو ر ...
در گفتار لری: پُر =لبالب، مملو، سر ریز پِر، پَر ( ( ر ) کوتاه ( در فارسی پَر ) ) = پرش، پریدن، پرواز پَر ( ( ر ) کشیده ) = پَر و پوشش پرندگان، بَر ...
در گفتار لری : گِرده = نوعی نان خیلی ضخیم و کلفت که گرد می باشد. گِردله= هر چیز گِرد، نمدی گِرد که بر روی اسب می گذارند. گِرده کان = گردو گُرده = ...
در گفتار لری : قاش ( لری ) = شکاف، شکاف خوردن گوشت، قاچ ( فارسی ) قاشک یا قاشق = دارای قاش یا قاش کوچک، دارای شکاف کوچک
در گفتار لری غارچ گفته می شود.
در گفتار لری : قُل=چیز هایی که درون یک چیز است و جزئی از آن به حساب می آید= ( قُلوْ، قُلبْ، گُلْوْ، قُلوِ، کُلیه، قلب ) شاید قَلب=قُلب . . . . . . ...
در گفتار لری : شَوَق یا شَبَق می گویند. شَوَق باز شده = روز شده و سپیده دم صبح شده، نخستین روشنایی صبح، اولین پگاه آمدن
در گفتار لری : گُم = گام، قَدَم گُم= ناپیدا، جای چیزی یا کسی یا خود را ندانستن گَم، گ َ م = گاز گرفتن و خوردن گِم= تپه ی خیلی کوچک، بلندی زمین گِم ...
در گفتار لری : کوئک، کو اَک، کُوَک، کویَک ( آوایی بین این ها ) = پسر که شاید در نوشتار فارسی آن را کودک می نویسند. کوک، کُک = سرحال، روبراه ( شاید ...
در گفتار لری : کوئک، کو اَک، کُوَک، کویَک ( آوایی بین این ها ) = پسر شاید در فارسی نوشتاری این واژه را کودک می نویسند. مانند واژه پدر که آوایی اینج ...
در گفتار لری : کوئک، کو اَک، کُوَک، کویَک ( آوایی بین این ها ) = پسر شاید در فارسی نوشتاری این واژه را کودک می نویسند. مانند واژه پدر که آوایی اینج ...
در گفتار لری: سَر فِراست ِ آن چیز نبودم= به یاد آن چیز نبودم فکر میکنم واژه ای باستانی در ایران باشد.
در گفتار لری دَرف می گویند و این واژه باستانی می باشد. دَرف و دول ( لری ) = ظرف و ظروف
در گفتار لری ( میانکوه ) : تیر = تیر ِکمان، تیر نان پهن کردن ( وردنه ) تیره، تیرک= چوب های سقف خانه که از روی این دیوار به دیوار دیگر کشیده شده اند ...
در گفتار لری : مُر ( ر کشیده ) = سفتی مایه، چیزی که آب نیست و سفتی مایه است، پالپ یا چیزی که در آب کمتر از بین می رود. شاید مُر قانون هم از این مَن ...
در گفتار لری : چَقو : کاردی که نوک و تیزی آن خم می شود و درون دسته خود قرار می گیرد. چَک، چَق=صدای شکستن چیزی خشک چَکنیدن ( پرکاربرد در گفتار لری ...
در گفتار لری : مُل = کوهان گاو، پشت گردن و شانه ( در کاربرد ) مُله = بخش جلو آمده کوه، تپه دراز، گردنه کوه مِل = مو، پشم
در گفتار لری ( میانکوه ) : ستاره زِل = ستاره پر نوری که دم صبح در آسمان خاوری دیده می شود. چشم زِل = چشم باز یا درشت زِل آفتاب = تابش یکراست آفتاب ...
در گفتار لری ( میانکوه ) : لِف = مانند، شبیه، همسان، همانند لِفی = دوقلو، همزاد، مانند هم لِف هم هستند = مانند هم هستند لَپ ، یَپ= موج کوچک، موج آب، ...
زُق ( لری ) = سرما زُق بریدن ( بردن ) به چیزی ( لری میانکوه ) = نگاه خیره و یکنواخت به چیزی، زل زدن
در گفتار لری : چَم=زمین های کنار رودخانه که در اثر پیچ و خَم رودخانه ایجاد می شوند. چُم ( لری میانکوه ) = شاخه درختان ( بسیار پرکاربرد می باشد )
در گفتار لری : ریف= برش، خط بریدگی ریف کردن، ریف ریف کردن= قاچ کردن، بریدن، برش زدن، برش برشی کردن تِریف، تِلیف= لایه، شکاف، لایه های جدا شده تریفنید ...
در گفتار لری: ریت = روت ( جابه جایی حرف ( ی، و ) در فارسی و لری ) ریت= جای بدون پوشش در مثل : زمین ریت = زمین بدون علف سر ریت = کچل و بدون مو رُت= ...
در گفتار لری بِلبِل کردن = جنبش کردن، تکان خوردن بِلبِلنیدن، بِلبِلاندن ( فارسی شده ) =تکان دادن، جنبش دادن، تکان دادن برای دیدن دیگران و نمایاندن ( ...
در گفتار لری ( میانکوه و دزفول ) پشت بوم ( بام ) = پشت بون بونه ( لری ) = زمینی هیچ گاه یا سالیان زیادی کشت نشده و زمین سفت شده جوری که هر علفی در آ ...
در گفتار لری به کاهگل زدن به دیوار ( انداییدن ) می گویند و همانجور که دود را دی ( di ) می گویند اندود را اِندا ( اِندی ) می گویند. و کاهگل کردن پشت ...
شاید در گفتار لری اَنتیکه می گویند. اَنتیکه نامی قدیمی که بر روی دختران می گذاشته اند به مَنای جواهر یا باارزش. که شاید همان آنتیک و عتیقه باشد.
شاید در گفتار لری اَنتیکه می گویند. اَنتیکه نامی قدیمی که بر روی دختران می گذاشته اند به مَنای جواهر یا باارزش. که شاید همان آنتیک و عتیقه باشد.
در گفتار لری : به مَنای هنوز، دیگر در مثل : فلانی هَنی نیامده = فلانی هنوز نیامده که دو حرف ( ی، و ) جابجا شده که در گفتار لری بسیار در واژگان رخ داد ...
در گفتار لری : به مَنای پاک، هموار، درست و یکنواخت است در مثل: آب صاف است= آب پاک است زمین صاف است= زمین هموار و یکدست است صاف کردن چیزی=درست و با نظ ...
در گفتار لری واژه ی ( پِزارش ) از گذشته بسیار بکار می رود ( باستانی ) . به مَنای تجزیه و تحلیل و پردازش کردن، فکر کردن، اندیشه در مثل : پزارش می کرد ...
در گفتار لری : فعل شوکیدن یا شوکاندن یا شوکنیدن ( لری ) بسیار بکار می رود. به مَنای ناگهانی ترساندن و یا دور کردن و راندن کسی یا چیزی. ( شوکه کردن ( ...
در برخی گویش های لری حَلکه می گویند.
حُقه یا هُقه: در گفتار لری به فرو رفتگی های کوه و دشت یا جایی میان دو تپه و یا گوشه ای از کوه که به چشم نیاید و پنهان باشد. حُقه، بُن ( تَه ) حُقه ( ...
در گفتار لری : خَرِه ( اَ کشیده ) یا خَرَه = گِل ( آب و خاک ) این واژه بسیار پر کاربرد می باشد و به جای ( خاک بر سر ) در فارسی رسمی می گویند ( خَره ...
در گفتار لری به مَنای شکاف و تَرَک های بزرگ، کوچک و یا ریز
در گفتار لری ( میانکوه، الوار، دزفول ) وُژدان گفته می شود.
در گفتار لری میانکوه مَزگ می گویند.
مرهم واژه ای ایرانی باستانی است. در گفتار لری مَلهم یا مَلَم گفته می شود. در زبان های ایرانی و گویش های فارسی حرف های ( ر، ل ) به جای هم به کار می ر ...
گفتار لری: شیک =خط شیک شیکی =خط خطی شیک = گرفتگی و بی حسی بدن همراه با درد که بیشتر با ضربه ایجاد می شود. ( بیشتر مَنای خشک شدن می دهد نه سستی ) ش ...
شیت یا شِ ِت ( اِ کشیده ) ( لری ) =دیوانه، سرگشته، گردش و پرسه زدن بیخودی، گیج =کمی گسترده از مَنای واژه شوت ( فارسی رسمی ) شِ ِت زدن ( اِ کشیده ) = ...
در گفتار لری، تَقِتی ( تَغِتی یا دَقِتی یا د ِقَتی ) می گویند که واژه ای ایرانی باستانی بوده از دقت یا تغت است در گفتار فارسی رسمی آن باید دقتی گفته ...
تَم، تُم ( آمیانه ) = طعم ( نوشتار رسمی ) تمارزو = طعم آرزو ( کسی که هیچ وقت یا زمان زیادی غذایی را نخورده و آرزوی آن طعم و مزه را داشته باشد ) ...
رِک رَک، رِکِ رَک، رِک تُک= بگومگو، درگیری، درگیری لفظی رُک رُک = طائفه ای در استان لرستان
در گفتار لری: مَلو یا مَلون = کسی که شنا کردن بلد باشد مَلویی یا مَلونی = شنا کردن
تُم، تَم، طَعم= مزه این در گفتار لری ( تُم و تَم ) به کار می رود و واژه ای باستانی و ایرانی می باشد. تَمارزو = طعم آرزو =آرزو = آرزوی یک خوراکی را ...
گفتار لری: وَر = بَر ( فارسی رسمی ) =پیش رو، جلو وَر =بَر ( فارسی رسمی ) پیراهن به وَر کردن، پیراهن به بر کردن، پیراهن به تن کردن وُر، وَر= بَر ( ...
در گفتار لری : پا پَتی= پا برهنه کیسه پَتی = کیسه خالی نان پَتی = نان تنها و بدون خوراک دیگر شاید تهی و پَتی از یک ریشه باشند.
دِی = مادر و آفریننده و بخشنده دا = مادر دِینا، داینا، دُینا= دنیا = مادر طبیعت دنیا همان دِینا یا داینا است که در نوشتار دنیا نوشته شده است. که بز ...
دِی = مادر ( لری ) دِی = آفریننده ( اوستا ) دِی = ماه اول زمستان شب یلدا = شب دادا ( لری ) به مَنای شب مادر بزرگ زمستان = ننه سرما ( آمیانه و باستا ...
در گویش هایی از لری به شکل ( دِینا، داینا، دُینا ) گفته می شود. دِی نا دای نا دُی نا دا، دِی = مادر دِی = آفریننده ( اوستا و نوشته های باستانی ) ن ...
در گویش هایی از لری: مِیو ( meyv ) = درخت انگور
برخی گویش های لری : اوشا = جای نگهداری گوسفند هُُشا، هوشا ( اُ_کشیده ) =جای گوسفند ( لری میانکوه دزفول ) هُُش، هوش ( اُ_ کشیده ) = خانه ( لری شهر د ...
در گفتار لری واژه بُنا به مَنای آغاز و شروع را زیاد به کار می برند. بُن آ در بافتنی ها گره اول کار را بُنا می گویند. بُنا نهادن و بُنا کردن =شروع ک ...
واژه داک در گفتار لری، معنایی از درهم آمیختن سه واژه ی ( کنار، پناه و پنهان ) به کار میرود. در مثل: آن چیز را به داک سنگ بگذار = ١. آن چیز را در ک ...
در گفتار لری به پرنده، بانده یا بائنده هم می گویند.
بانده یا بائنده در گفتار لری به مَنای پرنده می باشد.
در گفتار لری شکاف کوچک در هر چیزی را قاش می گویند دَر مثل جایی از بدن که بریده شده و شکاف خورده می گویند قاش شده است.
به مَنای زدن، زدنی پی در پی، زدنی پی در پی و با نظم ، ضربان زنش قلب=ضربان قلب زنش دندان= درد دندان در حالتی که زدنی به حالت پی در پی باشد. در گفتار ...
در گفتار لری آلِش و آلِشت به مَنای عوض و جابجا کردن می باشد. در برخی جاها این واژه را به شکل آلِش دِلِش به مَنای دادوستد به کار می برند.
در گفتار لری آلِش و آلِشت به مَنای عوض و جابجا کردن می باشد. این واژه ای در همه ی شاخه های زبان های ایرانی هست خوب است که در فارسی رسمی هم بکار گرفت ...
در گفتار لری آلِش و آلِشت به مَنای عوض و جابجا کردن می باشد. این واژه ای در همه ی شاخه های زبان های ایرانی هست خوب است که در فارسی رسمی هم بکار گرفت ...
در گفتار لری به مَنای درهم آمیختن و به هم زدن به کار می رود. ( شیونیدن ) و هر چیزی که از حالت خود بیرون باشد ( شیوستن ) در مثل دیگ غذا را با کَمچه ...
در گفتار لری به مَنای درهم آمیختن و به هم زدن به کار می رود. ( شیونیدن ) و هر چیزی که از حالت خود بیرون باشد ( شیوستن ) در مثل دیگ غذا را با کَمچه ...
وُرت: در گفتار لری به مَنای عادت میباشد.
در گفتاری لری به مَنای شکل، فرم، نظم و روش به کار می رود. و به گونه زیر زیاد در گفتار می آید : بد بارت= بد شکل =بد ریخت کاری را بر بارت انجام دادن= ...
گ َ ر: 1 - واژه گ َ ر در گویش های لری به کوه ها و تپه هایی گفته می شود که خاک کم داشته باشند و سنگ و کمر و صخره درصد بسیار بالاتری نسبت به خاک داشته ...
اُقیانوس، اُکئانوس، اُشن، اُشیان، اُگهان، اُجهان== آب گهان =آب جهان ( جهان آب ) ( واژه ایرانی باستانی ) اگر به معنای ژرف دریا باشد: اُ ( لری ) = ...
عمو=تاته ( تاتِ ) عموزاده=تاتِزا ( تاتِزاد ) واژه تاتِزا در گفتار لری بسیار پرکاربرد می باشد. زمانی که میخواهند بگویند کسانی از یک ریشه پدری هستند ...
رز =باغ، باغ انگور، درخت انگور، درخت در بسیاری از جاهای ایران بکار می رود و در نام روستا ها و مکان های زیادی این واژه بکار رفته است وان = بان رزو ...
در زبان لری به بخشی از تخت سنگ بزرگ یا کمره کوه که جدا شده ولی هنوز ریشه آن گیر باشد ( شکاف بزرگ ) تاش سنگ یا تاش کمر می گویند. ( شکاف بزرگ ایجاد در ...
فعل قرچیدن و قرچینیدن در معنای بریدن و بریدن چیزی خشک به کار می رود. ( بسیار پرکاربرد ) در مثل بُز که شاخه درختان را می خورد می گویند شاخه را قرچیده ...
در زبان لری بختیاری : قُش=زشت، پلید، نحس، بدجنس، جن و دیو صفت قُشه، قُشِنی، قُشِنی= گروه دزدان و غارتگران بیقُش ( لری ) =جغد ( پرنده نحس ) در مَن ...
در برخی گویش های لری : قلا، کلا=دژ های طبیعی، سر کوه که تنها یک راه داشته باشد. ( کله=سَر ، کلا = کل ا=بالا و سَر =قلا کلانتر=سَرتر یا بالاتر و ب ...
در گفتار های لری غلا، قلا، کلا = کلاغ نوک سیاه ( بزرگ ) غلا جیغ، قلا جیق، کلا جیغ =کلاغ نوک سرخ ( کوچک ) حرف های ( ک، ق، غ، گ، خ ) در برخی جاها ب ...
با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند: بَ بَ، بابا= پدر مَ مَ، ماما=مادر دَ دَ=خواهر گَ گَ =برادر پَ پَ=پدربزرگ نَ نَ=مادر بزرگ زمانی ...
با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند: بَ بَ، بابا= پدر مَ مَ، ماما=مادر دَ دَ=خواهر گَ گَ =برادر پَ پَ=پدربزرگ نَ نَ=مادر بزرگ زمانی ...
با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند: بَ بَ، بابا= پدر مَ مَ، ماما=مادر دَ دَ=خواهر گَ گَ =برادر پَ پَ=پدربزرگ نَ نَ=مادر بزرگ زمان ...
با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند: بَ بَ، بابا= پدر مَ مَ، ماما=مادر دَ دَ=خواهر گَ گَ =برادر پَ پَ=پدربزرگ نَ نَ=مادر بزرگ زمان ...
با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند: بَ بَ، بابا= پدر مَ مَ، ماما=مادر دَ دَ=خواهر گَ گَ =برادر پَ پَ=پدربزرگ نَ نَ=مادر بزرگ زمان ...
با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند: بَ بَ، بابا= پدر مَ مَ، ماما=مادر دَ دَ=خواهر گَ گَ =برادر پَ پَ=پدربزرگ نَ نَ=مادر بزرگ زمان ...
با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند: بَ بَ، بابا= پدر مَ مَ، ماما=مادر دَ دَ=خواهر گَ گَ =برادر پَ پَ=پدربزرگ نَ نَ=مادر بزرگ زمانی ...
با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند: بَ بَ، بابا= پدر مَ مَ، ماما=مادر دَ دَ=خواهر گَ گَ =برادر پَ پَ=پدربزرگ نَ نَ=مادر بزرگ زمان ...
با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند: بَ بَ، بابا= پدر مَ مَ، ماما=مادر دَ دَ=خواهر گَ گَ =برادر پَ پَ=پدربزرگ نَ نَ=مادر بزرگ زمانی ...
با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند: بَ بَ، بابا= پدر مَ مَ، ماما=مادر دَ دَ=خواهر گَ گَ =برادر پَ پَ=پدربزرگ نَ نَ=مادر بزرگ زمان ...
با بچه ای که هنوز زبان باز نکرده اینگونه حرف میزنند: بَ بَ، بابا= پدر مَ مَ، ماما=مادر دَ دَ=خواهر گَ گَ =برادر پَ پَ=پدربزرگ نَ نَ=مادر بزرگ زمان ...
چهار سوییه جهان در زبان لری که هنوز به کار می رود: اَفتوزه=آفتاب زن====خاور ( خور آور ) =شرق اَفتوپور=اَفتو گِلپ ( گِلیپ، قِلپ، قِلیپ ) =دُم اَفتو== ...
چهار سوییه جهان در زبان لری که هنوز به کار می رود: اَفتوزه=آفتاب زن====خاور ( خور آور ) =شرق اَفتوپور=اَفتو گِلپ ( گِلیپ، قِلپ، قِلیپ ) =دُم اَفتو== ...
چهار سوییه جهان در زبان لری که هنوز به کار می رود: اَفتوزه=آفتاب زن====خاور ( خور آور ) =شرق اَفتوپور=اَفتو گِلپ ( گِلیپ، قِلپ، قِلیپ ) =دُم اَفتو== ...
چهار سوییه جهان در زبان لری که هنوز به کار می رود: اَفتوزه=آفتاب زن====خاور ( خور آور ) =شرق اَفتوپور=اَفتو گِلپ ( گِلیپ، قِلپ، قِلیپ ) =دُم اَفتو== ...
واجه: به صدای بچه ای که تازه به سخن آمده یا کسی که زیاد حرف می زند و کلمه های با مَنا یا بی مَنا به کار می برد، وَجه ووجه می گویند. و اگر بخواهیم فا ...
در پاسخ به احمد اینو میگم : در زبان فارسی واژه های احترام هم پیشوند نام و هم پسوند نام بکار می رود. مانند کدخدا، کیخا، آقا، میر، کی، خواجه، آ، آکا، ...
در گفتار لری میانکوه و دزفول: به مَنای پیشانی است. تیک به تیک یک چیز = روبروی یک چیز
سایه پیدا به مَنای آدم بزرگ و کسی که همه زیر سایه اش هستند.
سا ( لری ) =آرامش، آرامش و پناه از بارش باران یا آفتاب یا هر چیزی از آسمان سا ( لری ) =سایه ( فارسی ) ( تیار=دیار ) ( لری ) =پدیدار ( فارسی ) حرف ...
در زبان لری بختیاری به ساختمان هایی که با سنگ و گِل ساخته می شوند گفته می شود. روستا های زیادی با نام �لیرگه� و �دره لیرگه� هست. لیر گه
رِک=تکیه گاه در مَثَل می گویند : چوب دستی را به رِک می زند. مادر به فرزند می گوید رِکم در مَنای تکیه گاهم. یا می گوید رِک دلم در مَنای تکیه گاه دلم ...
مَنده ( در لری بختیاری ) =خسته =مانده ( در فارسی ) مَندگی درآمدن =خستگی درآمدن=ماندگی درآمدن
اِفکِن در زبان لری بختیاری می گویند: اِفکِنِس وَسه = اِفکِنِش افتاده = مرده و از بین رفته زمانی به کار می رود که یک آدم یا جانور در جایی دیگر آسیب بب ...
ساغ یا ساق در زبان لری بختیاری به مَنای تندرست، سرحال و سلامت است.