زق

/zoq/

لغت نامه دهخدا

زق. [ زَق ق ] ( ع مص ) سرگین انداختن مرغ و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || چینه دادن مرغ ، بچه را به منقار. ( تاج المصادربیهقی ) ( از زوزنی ) ( از دهار ). خورش دادن چوزه را، مرغ به دهان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به زقه شود.

زق. [ زِق ق ] ( ع اِ ) خیک می و جز آن. ( دهار ). خیک یا پوستی است برای شراب و جز آن که موی آن رابریده باشند نه برکندیده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سقاء. ( اقرب الموارد ). سقاء. مشک. خیک. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). مشک که در آن آب پر کنند. ( غیاث اللغات ) ج ، اَزقان ، زِقاق ، زُقان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

زق. [ زُ ق ق ] ( ع اِ ) می. ج ، زَقَقَة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ج ِ زُقَّة. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

می جمع زققه

فرهنگ معین

(زَ قّ ) [ ع . ] (مص ل . ) خوراک دادن مرغ به جوجه .

گویش مازنی

/zegh/ ضعف – احساس گرسنگی کردن - فاسد شدن هرچیز – تغییر کیفیت

واژه نامه بختیاریکا

( زُق * ) باتلاق
( زِق ) زاق؛ نگاه با چشمان در آمده و ورقلمبیده
( زَق ) سق؛ کام؛ دهان

پیشنهاد کاربران

درکوردی سورانی به معنی تیله می باشد
در زبان ترکی به مدفوع پرندگان" زیل"گفته می شود.
علاوه بر معانی که دوستان بیان کردند، زَق ( زَگ ) به لهجه محلی عرب خمسه به معنی مدفوع است.
زَقّ به گویش کرمانی
تابش آفتاب تمام و گرمای ناشی از آن
مثل ( تو زق آفتاب کباب شدم )
زُق ( لری ) = سرما
زُق بریدن ( بردن ) به چیزی ( لری میانکوه ) = نگاه خیره و یکنواخت به چیزی، زل زدن
زق: در زبان عربی لهجه خلیجی به معنی "مدفوع" است.
زق زق نگاه کردن، zegh zegh:خیره خیره نگاه کردن، زل زدن زیاد، گویش بهابادی

راست و درست:حق
زق###قبلی که فرستادم اشتباه بودم زق یعنی راست و درست غلط بود شرمنده.
زُق زدن : سوزن سوزن شدن

بپرس