٠ رأی
تیک ١ پاسخ
٢٥ بازدید

نبیند مدّعی جز خویشتن را که دارد پردهٔ پندار در پیش گرت چشمِ خدا بینی ببخشند نبینی هیچ‌کس عاجزتر از خویش سعدی

٥ روز پیش
١ رأی
تیک ١ پاسخ
٤٧ بازدید

تا در سر زلفش نکنی جان گرامی پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد - خواجوی کرمانی

١ هفته پیش
١ رأی
٧ پاسخ
٧٦٩ بازدید
چند گزینه‌ای

تا که نبض از نام کی گردد جهان او بود مقصود جانش در جهان

١ هفته پیش
١ رأی
تیک ٢ پاسخ
٢٧٤ بازدید

اسامی شهرهایی که در ادوار مختلف بعنوان پایتخت ایران بوده اند را بنویسید؟ 

١ هفته پیش
٠ رأی
١ پاسخ
٦١ بازدید

صید دل از این وادی، دارد سر آزادی امید که صیادی، بازش به کمین بادا! اغیار همی پویند، تا پیش منت جویند حرفی به گمان گویند، ای کاش یقین بادا! افزود دگر امشب، زخم دل من زان لب زان بیشترک یا رب، آن لب نمکین بادا! دی کآن مه موزون رفت، دلخون شده در خون رفت دین از پی دل چون رفت، جان پیرو دین بادا! ✏ «آذر بیگدلی»  

٣ هفته پیش
٠ رأی
تیک ٢ پاسخ
٤٥ بازدید

تا باغ همی رفتم، هر روز ببوی گل گم شد در باغ امروز، از بوی کسی ما را! ✏ «آذر بیگدلی»  

٣ هفته پیش
٠ رأی
تیک ٢ پاسخ
٤٨ بازدید

گویند که: فردا شب باشد شب عید، اما امشب بگمان افگند، ابروی کسی ما را! ✏ «آذر بیگدلی»  

٣ هفته پیش
٠ رأی
٢ پاسخ
٧٥ بازدید

مفهوم و کاربرد ضرب المثل زیر بنویسید: اگه  یزد دوره گز نزدیکه

٤ هفته پیش
٣ رأی
تیک ٢ پاسخ
٦٣ بازدید

معنی و کاربرد ضرب المثل زیر را بنویسید: نه خانی اومده   نه خانی رفته

٤ هفته پیش
١ رأی
٣ پاسخ
١٥٢ بازدید

معنی و کاربرد ضرب المثل زیر را شرح دهید جایی که عقاب پر بریزد از پشه لاغری چه خیزد

١ ماه پیش
١ رأی
١ پاسخ
١٢١ بازدید

مقصود از (کاهش جان تو من دارم و من میدانم) در دوبیتی زیر چیست بیتی زیر چیست.  امشب ای ماه بدرد دل من تسکینی آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی کاهش جان تو  من دارم و من میدانم که تو از دوری خورشید چه ها  می بینی

١ ماه پیش
١ رأی
تیک ١ پاسخ
٧٣ بازدید

منظور از  جمله   may your coffe kick in before reality does  چیست  و در چه مواقعی گفته میشود

١ ماه پیش
٢ رأی
٢ پاسخ
١٤١ بازدید

ضرب المثل ریگی به کفش داشتن کنایه از جیست؟ 

١ ماه پیش
٠ رأی
٢ پاسخ
١٦٨ بازدید
١ رأی
٤ پاسخ
١٤٠ بازدید
چند گزینه‌ای
٠ رأی
٥ پاسخ
١٤٦ بازدید
چند گزینه‌ای
٠ رأی
تیک ٣ پاسخ
١١١ بازدید
چند گزینه‌ای

مانع آید او ز دید آفتاب چونک گردش رفت شد صافی و ناب ✏ «مولانا»  

٣ ماه پیش
٠ رأی
تیک ٢ پاسخ
١٢٥ بازدید

 پَرتوِ نيكان نگيرد هركه بُنيادش بد‌است          تربيت ناهل را چون گِردَكان بر گُنبد است

٣ ماه پیش
١ رأی
تیک ٢ پاسخ
١٤٠ بازدید
١ رأی
تیک ٢ پاسخ
١٢٨ بازدید
٠ رأی
تیک ١ پاسخ
١٢٧ بازدید

گفت ای عنقای حق جان را مطاف شکر که باز آمدی زان کوه قاف ای سرافیل قیامتگاه عشق ای تو عشق عشق و ای دلخواه عشق اولین خلعت که خواهی دادنم گوش خواهم که نهی بر روزنم ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
١ رأی
تیک ٢ پاسخ
٩٥ بازدید

قلبهای من که آن معلوم تست بس پذیرفتی تو چون نقد درست ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
١ رأی
تیک ١ پاسخ
٩٦ بازدید

زان نهادیم از ممالک مذهبی تا نیاید بر فلکها یا ربی منگر ای مظلوم سوی آسمان کاسمانی شاه داری در زمان ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
٠ رأی
تیک ١ پاسخ
١١٧ بازدید

زانک از قرآن بسی گمره شدند زان رسن قومی درون چه شدند مر رسن را نیست جرمی ای عنود چون ترا سودای سربالا نبود ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
٠ رأی
٠ پاسخ
١٧٢ بازدید

آنچ گل را گفت حق خندانش کرد با دل من گفت و صد چندانش کرد عاشق آنم که هر آن آن اوست عقل و جان جاندار یک مرجان اوست چون در زرادخانه باز شد غمزه‌های چشم تیرانداز شد بر دلم زد تیر و سوداییم کرد عاشق شکر و شکرخاییم کرد ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
١ رأی
تیک ١ پاسخ
١٠٨ بازدید
چند گزینه‌ای

سحر کاهی را به صنعت که کند باز کوهی را چو کاهی می‌تند ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
١ رأی
تیک ١ پاسخ
٧١ بازدید

در سمرقندست قند اما لبش از بخارا یافت و آن شد مذهبش بدر می‌جویم از آنم چون هلال صدر می‌جویم درین صف نعال تو فسرده درخور این دم نه‌ای با شکر مقرون نه‌ای گرچه نیی ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
٠ رأی
تیک ١ پاسخ
٦٤ بازدید

چون زبانهٔ شمع پیش آفتاب نیست باشد هست باشد در حساب هست باشد ذات او تا تو اگر بر نهی پنبه بسوزد زان شرر نیست باشد روشنی ندهد ترا کرده باشد آفتاب او را فنا ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
٠ رأی
تیک ١ پاسخ
٧٣ بازدید
٠ رأی
٠ پاسخ
٧٤ بازدید

گفت رنج احمقی قهر خداست رنج و کوری نیست قهر آن ابتلاست ابتلا رنجیست کان رحم آورد احمقی رنجیست کان زخم آورد آنچ داغ اوست مهر او کرده است چاره‌ای بر وی نیارد برد دست ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت صحبت احمق بسی خونها که ریخت ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
٠ رأی
تیک ٢ پاسخ
١١٠ بازدید

از دهانت نطق فهمت را برد گوش چون ریگست فهمت را خورد ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
٠ رأی
تیک ١ پاسخ
٩٨ بازدید

هر طروقی این فروقی کی شناخت جز دقوقی تا درین دولت بتاخت   آن دقوقی داشت خوش دیباجه‌ای عاشق و صاحب کرامت خواجه‌ای منقطع از خلق نه، از بد خوی منفرد از مرد و زن نه، از دوی ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
٠ رأی
تیک ١ پاسخ
٤٧ بازدید

ای بسا مرغی ز معده وز مغص بر کنار بام محبوس قفس ای بسا قاضی حبر نیک‌خو از گلو و رشوتی او زردرو ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
٠ رأی
١ پاسخ
٩٣ بازدید

نیست جنسیت ز روی شکل و ذات آب جنس خاک آمد در نبات باد جنس آتش آمد در قوام طبع را جنس آمدست آخر مدام جنس ما چون نیست جنس شاه ما مای ما شد بهر مای او فنا چون فنا شد مای ما او ماند فرد پیش پای اسپ او گردم چو گرد ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
٠ رأی
١ پاسخ
٥٩ بازدید
١ رأی
تیک ٢ پاسخ
٩٨ بازدید

گفت پس من نیستم معشوق تو من به بلغار و مرادت در قتو پس نیم کلی مطلوب تو من جزو مقصودم ترا اندر زمن خانهٔ معشوقه‌ام‌، معشوق نی عشق بر نقدست‌، بر صندوق نی هست معشوق آنک او یکتو بود مبتدا و منتهاات او بود چون بیابی‌اش نمانی منتظر هم هویدا او بوَد هم نیز سِرّ ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
١ رأی
١ پاسخ
٩٧ بازدید

نور از دیوار تا خور می‌رود تو بدان خور   رو  که در خور می‌رود ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
١ رأی
تیک ٢ پاسخ
٩٢ بازدید

کز سفرها ماه کیخسرو شود بی سفرها ماه کی خسرو شود؟ از سفر بیدق شود فرزینِ راد وز سفر یابید یوسف صد مراد ✏ «مولانا»  

٤ ماه پیش
٢ رأی
١ پاسخ
٨٧ بازدید

از دو پاره پیه این نور روان موج نورش می‌زند بر آسمان گوشت‌پاره که زبان آمد ازو می‌رود سیلاب حکمت همچو جو سوی سوراخی که نامش گوشهاست تا بباغ جان که میوه‌ش هوشهاست ✏ «مولانا»  

٥ ماه پیش