چون دعا گفت بر سریر بلند برگشاد از عقیقْ چشمهٔ قند ✏ «نظامی»
هر کسی را به قدر خود قدمیست نان میده نه قوتِ هر شکمیست شکمی باید آهنین چون سنگ کهآسیاش از خورش نیاید تنگ ✏ «نظامی»
از سر عشوه باده میخوردم بر سر تابه صبر میکردم ✏ «نظامی»
باغ داری به ترک باغ مگوی مرغ با تست شیر مرغ مجوی ✏ «نظامی»
پاسخم داد کامشبی خوش باش نعل شبدیز گو در آتش باش ✏ «نظامی»
مرغی انگاشتم نشست و پرید نه خر افتاده شد نه خیک درید ✏ «نظامی»
کی منم، کی برد مخالف تاج ؟ جز به کی زاده کی دهند خراج ؟ ✏ نظامی
در چنین گورخانه موری نیست که برو داغ دست زوری نیست ✏ «نظامی»
آنچنان گورخان به کوه و به راغ گور که داغ دید رست ز داغ ✏ «نظامی»
هر کجا تیرش از کمان بشتافت گور چشمی ز چشم گوری یافت ✏ «نظامی»
منذر آن شاه با مهارت و مهر آیتی بود در شمار سپهر ✏ «نظامی»
رنجبُردِ تو ره به گنج بَرَد ببَرَد گنج هر که رنج بَرَد ✏ «نظامی»
ترسم ز رسن، که مار دیدهم چه مار! که اژدها گزیدهم ✏ «نظامی»
گفتی ز کمان گروههٔ شاه یک مهره فتاد بر سر ماه ✏ «نظامی»
با کوه کسی که راز گوید کوه آنچه شنید باز گوید ✏ «نظامی»
نیکی بکن و به چَه در انداز کز چه به تو روی برکند باز ✏ «نظامی»
آن پوشد زن که رشته باشد مرد آن درَود که کِشته باشد ✏ «نظامی»
از توسنی تو پر شد ایام روزی دو سه رام شو بیارام ✏ «نظامی»
شد باز به جستجوی فرزند بر هر چه کند خدای خرسند ✏ «نظامی»
ابروی حبش به چین درآمد کهآیینهٔ چین ز چین برآمد نظامی دفتر لیلی و مجنون
ابروی حبش به چین درآمد کهآیینهٔ چین ز چین برآمد ✏ «نظامی»
آن شیفتهٔ مه حصاری چون تار قصب شد از نزاری ✏ «نظامی»
هم کشتهٔ تشنه آب یابد هم آب رسان ثواب یابد ✏ «نظامی»
و آنان که نیوفتاده بودند مجنون لقبش نهاده بودند ✏ «نظامی»
بند سر نافه گرچه خشک است بوی خوش او گوای مشک است ✏ «نظامی»
هر روز که صبح بردمیدی یوسف رخ مشرقی رسیدی کردی فلک ترنج پیکر ریحانی او ترنجی از زر لیلی ز سر ترنج بازی کردی ز زنخ ترنج سازی زان تازه ترنج نو رسیده نظاره ترنج و کف بریده چون بر کف او ترنج دیدند از عشق چو نار میکفیدند شد قیس به جلوهگاه غنجش نارنج رخ از غم ترنجش برده ز دماغ دوستان رنج خوشبویی آن ترنج و نارنج ✏ «نظامی»
بر گردد بخت از آن سبکرای کافزون ز گلیم خود کشد پای ✏ «نظامی»
گر آن دریا شد این درها بجایند که بر ما بیش از آن درها گشایند ✏ «نظامی»
مگر نشنیدی از فراش این راه که هر کاو چاه کند افتاد در چاه ✏ «نظامی»
به وقت مرگ با صد داغ حرمان ز گرگان رفت باید سوی کرمان ز گرگان تا به کرمان راه کم نیست ز ما تا مرگ مویی نیز هم نیست ✏ «نظامی»
خطی دید از سواد هیبتانگیز نوشته کز محمد سوی پرویز ✏ «نظامی»
خطی دید از سواد هیبتانگیز نوشته کز محمد سوی پرویز ✏ «نظامی»
چو عنوان گاه عالم تاب را دید تو گفتی سگگزیده آب را دید ✏ «نظامی»
تو نیکی، بد نباشد نیز فرزند بود تره به تخم خویش مانند ✏ «نظامی»
درختی کاول از پیوند کژ خاست نشاید جز به آتش کردنش راست ✏ «نظامی»
بخور کاین جام شیرین نوشبادت بجز شیرین همه فرموشبادت ✏ «نظامی»
به خوزستان درآمد خواجه سرمست طبرزد میربود و قند میخست ✏ «نظامی»
چو شخصی کاو به کوهی راز گوید بدو کوه آن سخن را باز گوید ✏ «نظامی»
بدان داور که او دارای دهرست که بیتو عمر شیرینم چو زهرست ✏ «نظامی»
لبالب کرده ساقی جام چون نوش پیاشی کرده مطرب نغمه در گوش ✏ «نظامی»