٣ رأی
تیک ٤ پاسخ
١١٤ بازدید
چند گزینه‌ای

. . . . اما سرانجام چندان جبین ضراعت بر آستان حاجب سایید و ناله و زاری کرد. . . . سفرنامه شاردن

٩ ماه پیش
٢ رأی
تیک ١ پاسخ
٣١٢ بازدید

دشمن به دشمن آن نپسندد که بیخرد با نفس خود کند به مراد و هوای خویش گر هر دو دیده هیچ نبیند به اتفاق بهتر ز دیده‌ای که نبیند خطای خویش چاهست و راه و دیدهٔ بینا و آفتاب تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش چندین چراغ دارد و بیراه می‌رود بگذار تا بیفتد و بیند سزای خوایش ✏ «سعدی»  

٩ ماه پیش
٢ رأی
تیک ٥ پاسخ
١٠٧ بازدید
چند گزینه‌ای
٢ رأی
تیک ١ پاسخ
١٦٧ بازدید

دین به دنیای دنی دادن نه کار عاقل است می دهی یوسف به سیم قلب ای نادان چرا هیچ میزانی درین بازار چون انصاف نیست گوهر خود را نمی سنجی به این میزان چرا نان جو خور، در بهشت سیر چشمی سیر کن می خوری خون از برای نعمت الوان چرا ✏ «صائب تبریزی»  

٩ ماه پیش
٢ رأی
تیک ٢ پاسخ
٣٩٩ بازدید
٢ رأی
تیک ٤ پاسخ
٩٨١ بازدید

ترکیب پیاله‌ای که درهم پیوست بشکستن آن روا نمیدارد مست چندین سر و پای نازنین از سر و دست از مهر که پیوست و به کین که شکست ✏ «خیام»  

٩ ماه پیش
٣ رأی
تیک ١ پاسخ
٤٨٨ بازدید

این کوزه که آبخوارهٔ مزدوریست از دیدهٔ شاهیست و دل دستوریست هر کاسهٔ می که بر کف مخموریست از عارض مستی و لب مستوریست ✏ «خیام»  

٩ ماه پیش
٢ رأی
تیک ١ پاسخ
٣٣٥ بازدید

مرغ بر بالا و زیر آن سایه‌اش می‌دود بر خاک پران مرغ‌وش ابلهی صیاد آن سایه شود می‌دود چندانک بی‌مایه شود بی‌خبر کان عکس آن مرغ هواست بی‌خبر که اصل آن سایه کجاست تیر اندازد به سوی سایه او ترکشش خالی شود از جست و جو ترکش عمرش تهی شد عمر رفت از دویدن در شکار سایه تفت ✏ «مولوی»  

٩ ماه پیش
٣ رأی
تیک ٢ پاسخ
١٧١ بازدید
٢ رأی
تیک ١ پاسخ
٣٠٣ بازدید

اندرون تست آن طوطی نهان عکس او را دیده تو بر این و آن می برد شادیت را تو شاد ازو می‌پذیری ظلم را چون داد ازو ای که جان را بهر تن می‌سوختی سوختی جان را و تن افروختی سوختم من سوخته خواهد کسی تا زمن آتش زند اندر خسی سوخته چون قابل آتش بود سوخته بستان که آتش‌کش بود چون زنم دم کآتش دل تیز شد شیر هجر آشفته و خون‌ریز شد آنک او هشیار خود تندست و مست چون بود چون او قدح گیرد به دست ✏ «مولوی»  

٩ ماه پیش
٣ رأی
تیک ٢ پاسخ
٣٩١ بازدید

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما افتاده در غرقابه‌ای تا خود که داند آشنا گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا ✏ «مولوی»  

٩ ماه پیش
٢ رأی
تیک ٢ پاسخ
١٧٩ بازدید

مدتی زن شد مراقب هر دو  را تاکشان فرصت نیفتد در خلا تا در آمد حکم و تقدیر اله عقل حارس خیره‌سر گشت و تباه حکم و تقدیرش چو آید بی‌وقوف عقل کی بود در قمر افتد خسوف

١٠ ماه پیش
٣ رأی
تیک ٣ پاسخ
٤,٠٣٧ بازدید
٥ رأی
تیک ٤ پاسخ
٥٠٢ بازدید

آن ز عشق جان دوید و این ز بیم عشق کو و بیم کو فرقی عظیم سیر عارف هر دمی تا تخت شاه سیر زاهد هر مهی یک روزه راه وصف حق کو وصف مشتی خاک کو وصف حادث کو وصف پاک کو از قش خود وز دش خود باز ره که سوی شه یافت آن شهباز ره این قش و دش هست جبر و اختیار از ورای این دو آمد جذب یار ✏ «مولوی»

١٠ ماه پیش
٣ رأی
تیک ١ پاسخ
١٩٧ بازدید

شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست گفت جان هر دو در دست شماست جان من سهلست جان جانم اوست دردمند و خسته‌ام درمانم اوست هر که درمان کرد مر جان مرا برد گنج و در و مرجان مرا

١٠ ماه پیش
٢ رأی
تیک ١ پاسخ
١٦٣ بازدید
٣ رأی
تیک ٢ پاسخ
٧,٦٤٠ بازدید

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان  هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است

١٠ ماه پیش
٣ رأی
تیک ٣ پاسخ
٣٤٩ بازدید
٤ رأی
تیک ١ پاسخ
١٢١ بازدید

دروغ از بر ما نباشد ز  رای که از  رای باشد بزرگی به جای

١٠ ماه پیش
٤ رأی
تیک ١ پاسخ
١٤٧ بازدید
٤ رأی
تیک ٣ پاسخ
١,٢٦٣ بازدید

مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو

١١ ماه پیش
٥ رأی
تیک ٤ پاسخ
١,١٩٤ بازدید

خنک آن قمار بازی که بباخت آن چه بودش بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

١١ ماه پیش
٣ رأی
تیک ١ پاسخ
١٢٨ بازدید

کشت ماراملخان خورده وماساده دلان دل به اندام پر ازکاه مترسک بستیم

١١ ماه پیش
٢ رأی
تیک ١ پاسخ
٩٦ بازدید

نیک برنج اندرم ازخویشتن گم شده تدبیروخطاکرده ظن

١١ ماه پیش
٣ رأی
تیک ١ پاسخ
٢١٤ بازدید
٣ رأی
تیک ١ پاسخ
١٩٠ بازدید
٢ رأی
تیک ٢ پاسخ
٤٠٦ بازدید

  عقل گوید شش جهت حدسست و بیرون راه نیست عشق گوید راه هست و رفته‌ام من بارها   عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد عشق دیده زان سوی بازار او بازارها

١١ ماه پیش
٥ رأی
تیک ٦ پاسخ
٤٣٢ بازدید
٤ رأی
تیک ٢ پاسخ
٢٠٥ بازدید
٣ رأی
تیک ١ پاسخ
١٧٩ بازدید

... روزی دیگر یک طاقه شال رضایی و قدری باجاغلی به معلم انگریزی انعام کردند.  سفرنامه میرزا ابوالحسن خان ایلجی به روسیه _حیرت نامه

١١ ماه پیش
٢ رأی
تیک ١٠ پاسخ
٢٤٨ بازدید
چند گزینه‌ای

سپیده دم که خط نور برظلام کشند براق خسرو سیاره در لگام کشند همی بر آید خورشید ازممالک شرق چو خنجری که به تدریجش از نیام کشند برای ملک روا باشد ار جهاد کنی بروی گل سزد ار مالش زکام کشند.      شاه بورجا. دوره غزنوی درگذشته بسال598 ه ق  

١١ ماه پیش
٣ رأی
تیک ١ پاسخ
١٦٥ بازدید

سپیده دم که خط نور برظلام کشند براق خسرو سیاره در لگام کشند همی بر آید خورشید ازممالک شرق چو خنجری که به تدریجش از نیام کشند برای ملک روا باشد ار جهاد کنی بروی گل سزد ار مالش زکام کشند.

١١ ماه پیش
٣ رأی
تیک ١ پاسخ
١٠٢ بازدید

آسمان گر ز گریبان قمرآورده برون از گریبان توخورشیدسر آورده برون به تماشای خط وخال ورخ چون قمرت دلم ازروزنه دیده سر آورده برون گندم خال تو ای حوربهشتی طلعت بخدا ازهمه عالم پدرآورده برون منکرمعجز شق القمر ختم رسل ابرویت معجزشق القمرآورده برون

١١ ماه پیش
٣ رأی
تیک ١ پاسخ
١٠٤ بازدید

بگفت ای هوادار مسکین من برفت انگبین یار شیرین من چو شیرینی از من بدر میرود  چو فرهادم آتش بسر میرود

١١ ماه پیش
٤ رأی
تیک ٤ پاسخ
٨١٨ بازدید

در جمله زیر معنی کلمه بارفطن را بیان کنید ... همه را در ظروف طلا و نقره و  بلور و بارفطن گذاشته بودند. 

١١ ماه پیش
٣ رأی
تیک ٢ پاسخ
٧٩٥ بازدید

"مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم" 📜 سعدی  

١١ ماه پیش
٣ رأی
تیک ٢ پاسخ
١٣٥ بازدید

     هیچ  مشاطه جمال عفو و احسان مهتران را زشتی جرم و جنایت کهتران نیست. 

١ سال پیش
٢ رأی
تیک ١ پاسخ
١٥٥ بازدید