ز بس رود خیزان که از می رسید لب رامشان رود را میگزید ✏ «نظامی»
به آب زر این نکته باید نوشت شتربان درود آنچه خر بنده کشت ✏ «نظامی»
که خرگوش هر مرز را بیشگفت سگ آن ولایت تواند گرفت ✏ «نظامی»
کلاغی تک کبک در گوش کرد تک خویشتن را فراموش کرد ✏ «نظامی»
اگر کردی این خوی ماران رها وگر نی من و تیغ چون اژدها چنانت دهم مالش از تیغ تیز که یا مرگ خواهی ز من یا گریز ✏ «نظامی»
سر بیزبان کاو به خون تر بود به است از زبانی که بی سر بود زبان را نگهدار در کام خویش نفس بر مزن جز به هنگام خویش زبان به که او کامداری کند چو کامش رسد کامگاری کند زبان ترازو که شد راست نام از آن شد که بیرون نیاید ز کام ✏ «نظامی»
چنین زد مثل شاه گویندگان که یابندگانند جویندگان ✏ «نظامی»
پذیرا سخن بود شد جایگیر سخن کز دل آید بود دلپذیر ✏ «نظامی»
میانجی چنان کن برای صواب که هم سیخ برجا بود هم کباب ✏ «نظامی»
پسِ هیچ پشتی چنان نگذرم که در پیش رویش خجالت برم ✏ «نظامی»
گور و آهو مجوی ازین گل شور کاهوش آهوست و گورش گور ✏ «نظامی»
محیط به چمچه پیمودن
تنگی پسته شکرشکنش بوسه را راه بسته بر دهنش ✏ «نظامی»
بوی عود آیدم ز صندل خام سوی آن عود صندلی بخرام عود بویی بر اوست عودی پوش صندلآمیز و صندلی بر دوش شب چو عود سیاه و صندل زرد عود ما را به صندلش پرورد مغز ما را ز طیب هست نصیب طیبتی نیز خوش بود با طیب ✏ «نظامی»
چون دعا گفت بر سریر بلند برگشاد از عقیقْ چشمهٔ قند ✏ «نظامی»
هر کسی را به قدر خود قدمیست نان میده نه قوتِ هر شکمیست شکمی باید آهنین چون سنگ کهآسیاش از خورش نیاید تنگ ✏ «نظامی»
از سر عشوه باده میخوردم بر سر تابه صبر میکردم ✏ «نظامی»
از سر عشوه باده میخوردم بر سر تابه صبر میکردم ✏ «نظامی»
باغ داری به ترک باغ مگوی مرغ با تست شیر مرغ مجوی ✏ «نظامی»
پاسخم داد کامشبی خوش باش نعل شبدیز گو در آتش باش ✏ «نظامی»
مرغی انگاشتم نشست و پرید نه خر افتاده شد نه خیک درید ✏ «نظامی»
کی منم، کی برد مخالف تاج ؟ جز به کی زاده کی دهند خراج ؟ ✏ نظامی
در چنین گورخانه موری نیست که برو داغ دست زوری نیست ✏ «نظامی»
آنچنان گورخان به کوه و به راغ گور که داغ دید رست ز داغ ✏ «نظامی»
هر کجا تیرش از کمان بشتافت گور چشمی ز چشم گوری یافت ✏ «نظامی»
منذر آن شاه با مهارت و مهر آیتی بود در شمار سپهر ✏ «نظامی»
رنجبُردِ تو ره به گنج بَرَد ببَرَد گنج هر که رنج بَرَد ✏ «نظامی»
ترسم ز رسن، که مار دیدهم چه مار! که اژدها گزیدهم ✏ «نظامی»
گفتی ز کمان گروههٔ شاه یک مهره فتاد بر سر ماه ✏ «نظامی»
با کوه کسی که راز گوید کوه آنچه شنید باز گوید ✏ «نظامی»
نیکی بکن و به چَه در انداز کز چه به تو روی برکند باز ✏ «نظامی»
آن پوشد زن که رشته باشد مرد آن درَود که کِشته باشد ✏ «نظامی»
از توسنی تو پر شد ایام روزی دو سه رام شو بیارام ✏ «نظامی»
شد باز به جستجوی فرزند بر هر چه کند خدای خرسند ✏ «نظامی»
ابروی حبش به چین درآمد کهآیینهٔ چین ز چین برآمد نظامی دفتر لیلی و مجنون
ابروی حبش به چین درآمد کهآیینهٔ چین ز چین برآمد ✏ «نظامی»
آن شیفتهٔ مه حصاری چون تار قصب شد از نزاری ✏ «نظامی»
هم کشتهٔ تشنه آب یابد هم آب رسان ثواب یابد ✏ «نظامی»
و آنان که نیوفتاده بودند مجنون لقبش نهاده بودند ✏ «نظامی»
بند سر نافه گرچه خشک است بوی خوش او گوای مشک است ✏ «نظامی»