پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
مریض، ناخوش، ناپاک، بدحال . بیمار. مثال: She said she was feeling unwell and went home. او گفت احساس می کند مریض است و رفت خانه.
۱. همزمان کردن، ۲. هماهنگ کردن. منطبق کردن ۳. هم زمان شدن. هم زمان بودن مثال: The music must be carefully chosen so that the tempo is synchronized w ...
۱. سرعت. شتاب ۲. {موسیقی و آهنگ} ضرب // گام، وقت، میزان سرعت. میزان و سرعت فعالیت، شتاب، آهنگ، ( موسیقی ) ضرب، مومان، سرعت اجرا، زمان مثال: The musi ...
وزنه برداری مثال: Music works well with weightlifting or other repetitive actions, but it can also help with running. موسیقی روی وزنه برداری یا دیگر ...
تکراری // وابسته به تکرار، پی در پی، مکرر، دمادم، پدیسار تکراری، راجع، بازانجامی مثال: Music works well with weightlifting or other repetitive action ...
پست صوتی یا گفتاری. پیغام گیر. {در تلفن شرکت ها یا. . . زمانی که مشتری تماس می گیرد، با این پیام صوتی مواجه می شود. } مثال: I want to check my voice ...
با حالت سربه هوایی. خیال پردازانه // روایی. غرق در رویا مثال: The girl looked out the window dreamily. دختر غرق در رویا از پنجره به بیرون نگاه کرد.
آمرانه، بطور تحکم آمیز، ریاست مابانه، خود سرانه. استادانه مثال: You must be mine! Said Hartley, masterfully. هارتلی آمرانه گفت: تو باید مال من باشی.
۱. {در روانشناسی} هراس ۲. ترس. ترس بیمارگونه ۳. نفرت. تنفر مثال: Do you have any phobias? Yes, I’ve been afraid of spiders since I was a child? آیا ...
ترس از ارتفاع و بلندی مثال: She couldn't get near the edge to see the view because of her acrophobia. او بخاطر ترس از ارتفاع و بلندی نمی توانست نز ...
ترس از سخنرانی و صحبت کردن در یک جمع مثال: she gets very nervous if she has to speak in front of other people, because she has glassophobia. او وقتی ...
ترس از مکانهای شلوغ، مرض انزوا طلبی. ( روان شناسی - هراس از مکان های باز و عمومی ) برون هراسی مثال: She had agoraphobia and never wanted to go out of ...
۱. {پزشکی} دارونما. شبه دارو ۲. دل خوشکنک مثال: The people who were given the pill felt much less afraid than those who take a placebo. افرادی که ب ...
ترس از مکانها و فضاهای ی بسته و محصور مثال: His claustrophobia had become so severe that he could no longer travel on airplanes. ترس او از مکانهای ...
{کت یا پالتوی} بارانی مثال: How much is this reversible raincoat? این کت بارانی دو رو چند قیمت است؟
۱. قابل تغییر. قابل برگشت. برگشت پذیر. قابل برگشت به حالت اول ۲. {لباس} دو رو مثال: How much is this reversible raincoat? این کت بارانی دو رو چند قی ...
White - out لاک غلط گیر. لاک گرفتن غلط املایی با لاک غلط گیر. مثال: Dad! All my classmate has white - out but I don’t. بابا. همه هم کلاسی هایم لاک ...
۱. پوشک {بچه} ۲. پارچه نقش لوزی ۳. پوشک کردن مثال: we need to change the baby's diaper. لازمه که پوشک بچه را عوض کنیم.
بوتاکس. بوتاکس کردن مثال: You can get Botox injections for that forehead wrinkle. شما می توانید تزریق بوتاکس برای چین و چروکهای پیشانی تان دریافت کن ...
۱. نامتعارف. غیرعادی. عجیب و غریب ۲. {ریاضیات} خارج از مزکر. مختلف المرکز. نا هم مرکز ۳. {مدار} نامدور ۴. آدم غیرعادی. ادم عجیب و غریب مثال: He may ...
۱. پر گل ۲. گلدار ۳. خوشبو ۴. {زبان. سبک} متکلف. مصنوع. مطنطن مثال: Heidi was wearing a flowery skirt. هایدی یک دامن گلدار پوشیده بود. a flowery p ...
دارای کافئین. حاوی کافئین مثال: We have both caffeinated and decaffeinated coffee. ما هم قهوه دارای کافئین داریم و هم قهوه بدون کافئین.
گارسون. پیش خدمت {مهمانخانه}. پسربچه پادو – لغت فرانسوی مثال: He is our best garcon. Yes, and he is very good looking. او بهترین پیشخدمت ما است. بله ...
۱. پناهگاه زیرزمینی ۲. مخزن مثال: we will hold this bunker at all costs ما به هر قیمتی شده این پناهگاه زیرزمینی را حفظ خواهیم کرد.
مشت زنی. بوکس بازی. بوکس مثال: he is the boxing champion of the world او قهرمان مشت زنی جهان است.
{ورزشهای} دو و میدانی مثال: The United States won most of the track and field events. ایالات متحده آمریکا برنده ی بیشتر رویدادهای {ورزشهای} دو و مید ...
شمارش معکوس مثال: The countdown to the rocket launch will begin at 00 am. شمارش معکوس برای پرتاب کردن موشک ساعت ۰۰:۰۰ بامداد شروع می شود.
۱. فاقد صلاحیت ۲. محروم مثال: In the 2003 track and field world championship the 100 - meter runner, Jon Durmond, was disqualified for a false start ...
۱. جدا شدنی. جدا کردنی. جدایی پذیر. قابل تفکیک مثال: Complete the rules about separable phrasal verbs with noun or pronoun. قوانین مربوط به عبارتها ...
{کامپیوتر} ریزتراشه مثال: Large books can be put on a single microchip. کتابهای بزرگ می توانند در یک ریزتراشه تکی قرار بگیرند.
۱. عنایت خداوند. عنایت {الهی}. خواست خدا. مشیت {الهی} ۲. آینده نگری. مال اندیشی مثال: The farmer's providence saved him from poverty. آینده نگری کش ...
۱. پرت و پلا گفتن. چرت و پرت گفتن ۲. پرت و پلا. چرت و پرت ۳. وافل {نوعی کیک} مثال: Cut the waffle and get to the point. پرت و پلا را تمام کن و برو ...
۱. گردش. گشت. گشت و گذار. سیاحت ۲. تور. گردش ۳. بیرون رفتن به منظور ۴. {مجازی}سیر ۵. انحراف . 6. توریستی مثال: How many people want to go on the excu ...
نجات غریق، وسیله نجات غریق، نجات دهنده زندگی. نجات بخش، نجات دهنده، جان بخش مثال: They had both had a lifesaving heart operation in the same hospital ...
تجدید، تکرار، باز گویی، باز گو، اعاده، باز انجام مثال: The dying soldier's repetition of the word "mother" saddened me. تکرار واژه ی �مادر� توسط سرب ...
پاراگلایدینگ. چتر بازی کردن. چتر سرنده. چتری با قابلیت سر خوردن مثال: On mount Ali there are national and international paragliding championship. بر ...
ترانه سرا // سرود نویس. مصنف ترانه یا آهنگ مثال: Norah Jones is an American singer - songwriter and actress. نورا جونز یک خواننده ی ترانه سرا و باز ...
{ساز} سیتار. ستار مثال: Her father was a famous Indian sitar player and her mother was a concert producer. پدرش یک نوازنده ستار هندی معروف بود و ماد ...
ساکسیفون {نوعی ساز بادی} مثال: When she was young she plays saxophone and she was in two different choirs. وقتی او جوان بود ساکسیفون می نواخت و در د ...
روبل {واحد پول روسیه} مثال: Russia decided to float the ruble on the foreign exchange market. روسیه تصمیم گرفت روبل را در بازار ارز خارجی شناور کند.
ین {واحد پول ژاپن} . اشتیاق. میل آرزو مثال: Can I pay in Japanese yen? می توانم با ین ژاپن پرداخت کنم؟
یوان {واحد پول جمهوری خلق چین} مثال: He earns fifty yuan a day. او روزانه ۵۰ یوان درآمد دارد.
ساعت شنی. ساعت ریگی مثال: In ancient people used sandglass to realize the time. در تاریخ باستان مردم برای پی بردن به زمان از ساعت شنی استفاده می کرد ...
پیشخدمت هتل ( در هتل ها و باشگاه ها و غیره ) پیشخدمتی که کارش بردن چمدان و انجام دستورات مشتریان است مثال: The bellhop will help you carry the suitca ...
فرضی. پنداری مثال: Use if past to talk about an imaginary or hypothetical future situation. از �if� به علاوه ی {زمان} گذشته برای صبحت کردن درباره یک ...
دارای حقوق مکفی. با حقوق بالا. با دستمزد خوب
۱. اضافه وزن ۲. اضافه بار ۳. چاقی ۴. چاق ۵. سنگین تر {از حد نصاب} مثال: He is short and a little overweight. او قدکوتاه است و یک کمی اضافه وزن دارد.
مچ پیچ. ساق پیچ. زنگال. لگینگ به شلوار بالا تا پایین تنگ شبیه ساپورت را می گویند مثال: She was dressed in colorful leggings and a sweatshirt. او یک ...
دمپایی انگشتی // تغییر ناگهانی در مسیر یا طرز فکر و غیره مثال: we can wear these flip - flop at the beach. ما می توانیم در ساحل از این دمپایی انگشتی ...
اردوگاه توریستی مثال: The campsite is in a beautiful location next to the beach. این اردوگاه توریستی در یک مکان زیبا کنار ساحل قرار دارد.