پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٨٣٠
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جنوبگان. ناحیه قطب جنوب ۲. {مربوط به} قطب جنوب یا جنوبگان مثال: Did you see the film about Antarctica? The photography was superb! فیلمی {که} درباره ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تخته سواری بر روی برف. تخته اسکی مثال: They ski and snowboard in the mountains, and they go ice skating. آنها در کوهستانها اسکی و تخته سواری روی برف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {کالا} دوباره سفارش دادن. از نو درخواست کردن ۲. {به چیزی} آرایش تازه دادن. دوباره مرتب کردن ۳. سفارش جدید. درخواست مجدد مثال: Reorder the words t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. بنابر عادت. از روی عادت ۲. طبق معمول مثال: Type this up for me, will you, Sara?’ he’d say habitually. او طبق معمول خواهد گفت: این را برای من تای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قرآنی. {مربوط به} قران مثال: So, these are the Quranic teachings. How do we obtain them? بنابراین اینها آموزه های قرانی هستند. ما چطور آنها را بدست ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بازیگر. هنرپیشه ۲. آدم باوفا ۳. آدم کاری. آدم سخت کوش مثال: I worked like a real trouper and was very quick to learn. من شبیه یک آدم سخت کوشِ وا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

واژگان ( کلیه ی واژه های یک زبان یا یک رشته ی علمی و غیره ) مثال: Lexis in context واژگان {موجود} در متن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

محاوره ای. گفتاری مثال: Some people disapprove of the President using colloquial expressions in a formal speech. برخی از مردم از استفاده رئیس جهمور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. به لحاظ آماری. از نظر آماری ۲. به طور آماری. به شیوه آماری مثال: Statistically there are more happy people at work than unhappy people. از لحاظ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسموتی {ترکیب یک یا چند میوه که بوسیله مخلوط کن به صورت مایعی نرم جهت نوشیدن تبدیل شده است} مثال: They started off making smoothies, a drink made wit ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تعیین کننده، مهم، اساسی، نقش پرداز - مشخص کننده، معلوم کننده، تصمیم گیرنده مثال: Having a good teacher is a determining factor to be successful. داش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مهمات ۲. {مربوط به} مهمات سازی ۳. زرادخانه مثال: The rebels bombed the munitions factory. شورشیان کارخانه ی مهمات سازی را بمباران کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تسلیحات ۲. سلاح سنگین ۳. نیروهای مسلح ۴. مسلح ساختن. تدارک نظامی ۵. نظامی. تسلیحاتی مثال: I was qualified as an armaments instructor من به عنوان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{شیمی} کلرات پتاسیم مثال: I was going to add potassium chlorate and a little TNT to give a louder and stronger explosion. من قصد داشتم برای ایجاد یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تی ان تی {ماده منفجره ای قوی} مثال: I was going to add potassium chlorate and a little TNT to give a louder and stronger explosion. من قصد داشتم برا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناسازگاری. مغایرت مثال: their incompatibility was obvious ناسازگاری آنها واضح بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ندانسته. ناخواسته. از روی بی اطلاعی. با بی خبری مثال: 'Forgive me my God, forgive me my sins, those I remember and those I do not, those I committed ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( برای انتقال بیماران در بیمارستان و غیره ) تخت خواب چرخ دار، تخت روان مثال: We got to the base hospital and I got out of the car, holding my stomac ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در هوا. در وسط هوا مثال: He sent Angels who fired sorts of arrows of love, destroying evil, smashing it in mid - air. او فرشتگانی فرستاد که نوعی تی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. قدمت۲. عهد عتیق. دوران باستان ۳. اثر باستانی مثال: legends of antiquity افسانه هایی از دوران باستان و عهد عتیق the antiquity of Nowruz customs قد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. میانجی صلح. مصلح ۲. {عامیانه} تپانچه. اسلحه مثال: He said that very soon a Peacemaker would be coming who would put an end to everything او گفت ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شتاب، سرعت، تندی مثال: Sound travels at a high velocity. صوت با سرعت و شتاب زیادی حرکت می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مغناطیس. خاصیت آهن ربایی ۲. جذبه. جاذبه. جذابیت. گیرایی مثال: Most metals are subject to magnetism. بیشتر فلزات تحت تاثیر جاذبه و خاصیت آهن ربایی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. قطبیت ۲. قطب ۳. جهت. دیدگاه. موضع ۴. اختلاف. تضاد. دوگانگی مثال: the polarity of their views اختلاف و تضاد دیدگاه های آنها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی پایان. بی انتها. تمام نشدنی مثال: In other words, the never - ending knowledge needed by humankind is available in the Quran, whether it is the kn ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{لباس} چسبان. تنگ مثال: She was wearing a skintight dress. او یک لباس چسبان و تنگ پوشیده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {زبانشناسی} دمیده تلفظ کردن ۲. فرو بردن. فرو دادن ۳. بیرون کشیدن. دمیدن مثال: there was a drug, aspirated by tube fixed over the mouth and nose, w ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیضه مثال: Children were slaughtered for harvest, their organs, eyes, tongue, heart and testicles کودکان برای محصول سلاخی شده بودند، اندامهایشان، چش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. عیاشی. میگساری ۲. افراط. زیاده روی orgies مجلس عیش مثال: There were orgies, male homosexual orgies, women with women, women with animals, married ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهر سدوم. مرکز فساد مثال: God destroyed Sodom’s people because of their sins. خداوند مردم شهر سدوم را بخاطر گناهانشان نابود کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مکش ۲. {ایجاد} خلاء ۳. مکشی. مکنده مثال: Some pumps and all vacuum cleaners work by suction. برخی از پمپ ها و همه جارو برقی ها با مکش و {ایجاد} ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. نامگذاری ۲. نام ۳. فرقه {مذهبی} ۴. واحد ۵. ارزش 6. مخرج مشترک مثال: One country built a chemical bomb, which had some denomination like RG or RS, ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آرامش. سکون. سکوت. خاموشی مثال: , then everything was quiet, the night full of stars, everything calm, in peace, nothing moved, nothing breathed, a c ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

مشعل جوشکاری مثال: the whole earth was consumed by fire, as if a blowtorch had been taken to it. تمام زمین توسط آتش نابود شده بود، گویی بر روی آن م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به سوی آسمان {ها}. به سوی ملکوت مثال: The angels flew heavenwards. فرشتگان به سوی آسمانها پرواز کردند. / فرشتگان به سوی ملکوت پرواز کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوشکل. خوش قیافه. قشنگ. جذاب مثال: everything was clean and very nice - looking. همه چیز تمیز و بسیار قشنگ و جذاب بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

عقب ماندگی. عقب افتادگی مثال: In the same way that the world and the earth are revived in spring, the Quran revives hearts and saves people from mise ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. خواباندن. لالایی گفتن ۲. آرام کردن. ساکت کردن ۳. آرام شدن. ارامش ۴. وقفه مثال: These were the ones who let the Spirit be lulled to sleep. اینها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تابناک. درخشان. خیره کننده. پر تلالو ۲. باشکوه. عالی. بی نظیر مثال: their white clothing remained resplendent. لباسهای سفیدشان درخشان و خیره کنن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

نقاط قوت و ضعف. جنبه های مثبت و منفی مثال: What pros and cons do they mention? آنها چه نقاط قوت و ضعف {و جنبه های مثبت و منفی} را ذکر می کنند؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

۱. سیر نزولی ۲. جنبه منفی. نقطه ضعف ۲. زیان مالی. زیان احتمالی ۳. {مربوط به} زیان حتمالی مثال: What do you think the downsides of the job would be? ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

متن نوشته صوتی . متنی که از روی صوت نوشته شده باشد. مثال: listen again with an audio script, if they are available, to help you figure out what you ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

عیب. ایراد. اشکال. نقطه ضعف مثال: Can you think of any drawbacks? آیا می توانید به عیب و ایراد و نقطه ضعفی فکر بکنید؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پادکست، فایل صوتی. صدا یا ویدیوی ضبط شده که به طور معمول می توان آن را از طریق اینترنت دریافت کرد مثال: Try to listen to as much English as you can ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

مثلا. برای مثال. به عنوان مثال جمله نمونه: Try to listen to as much English as you can outside class in a format you can listen to repeatedly, e. g. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بریده {فیلم} تکه {فیلم} کیلیپ مثال: Try to listen to as much English as you can outside class in a format you can listen to repeatedly, e. g. , a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {شخص}بیماری هراس ۲. بیماری هراسانه // خودبیمار انگار. a miserable hypochondriac whose interests are bounded by his own imaginary ailments. یک بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودمحور. خودخواه. خودبین. خودمدار مثال: My nephew is a little egocentric. پسرخواهرم کمی خودخواه {و خودبین} است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. نابردبار. ناشکیبا. کم تحمل. کوته فکر. متعصب ۲. خودکامه. مستبد مثال: He's incredibly intolerant. او به بطور باورنکردنی کم تحمل است. an intoleran ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اب و هوا. سرزمین. اقلیم. مثال: He'd lived in northern climes all his life and was used to snow and ice. او تمام طول عمرش را در اقلیمهای شمالی گذران ...