officious

/əˈfɪʃəs//əˈfɪʃəs/

معنی: فضول، فضولانه، ناخواسته
معانی دیگر: (دیپلماسی) غیر رسمی، خودمانی (در برابر: رسمی official)، (در اصل) آماده به خدمت، مشتاق خدمتگذاری، خوش کار، بادمجان دور قاب چین، خوش خدمت، فضول باشی، نخود هر آش، مداخله گر، مداخله کن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: officiously (adv.), officiousness (n.)
• : تعریف: overly eager or aggressive in offering unrequested or unwanted service to others.

- Our conversations were frequently interrupted by our host's officious personal secretary.
[ترجمه گوگل] مکالمات ما اغلب توسط منشی شخصی رسمی میزبانمان قطع می شد
[ترجمه ترگمان] گفتگوی ما مرتبا توسط منشی شخصی officious مورد قطع قرار می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. officious conversation between foreign ministers
مذاکره غیر رسمی میان وزیران خارجه

2. 'I'll see,' the nurse said, with an officious toss of her head .
[ترجمه گوگل]پرستار با تکان دادن سرش گفت: «می‌بینم »
[ترجمه ترگمان]پرستار در حالی که سر تکان می داد، گفت: می فهمم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We were tired of being pushed around by officious civil servants.
[ترجمه گوگل]خسته شده بودیم از اینکه توسط کارمندان دولتی به اطراف هل داده می شدیم
[ترجمه ترگمان]از این که توسط مستخدمین عالی رتبه اداره می شد خسته شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He's an officious little man and widely disliked in the company.
[ترجمه گوگل]او مرد کوچکی است و به شدت در شرکت از او متنفر است
[ترجمه ترگمان]او یک مرد کوچک اندام officious و widely است که در این شرکت از آن بیزار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The people at the tax department were very officious, and kept everyone waiting for hours while they checked their papers.
[ترجمه گوگل]افراد اداره مالیات بسیار متین بودند و همه را ساعت‌ها منتظر نگه داشتند تا اوراقشان را چک کنند
[ترجمه ترگمان]مردمی که در اداره مالیات کار می کردند، very بودند و همه را ساعت ها منتظر می ماندند تا papers را چک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She presided over the present-opening like an officious timekeeper.
[ترجمه گوگل]او مانند یک زمان‌سنج رسمی ریاست افتتاحیه را برعهده داشت
[ترجمه ترگمان]او در حال باز کردن متصدی حضور و حضور در حضور حضور داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He felt shamed and humiliated by the officious treatment he received at the hands of the pompous men at Immigration.
[ترجمه گوگل]او از رفتار رسمی ای که از سوی مردان پر زرق و برق در اداره مهاجرت انجام شد، احساس شرمندگی و تحقیر کرد
[ترجمه ترگمان]از رفتار officious که در اداره مهاجرت به او دست داده بود شرمنده و شرمنده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Why, we wonder, were Darlington police so officious over this?
[ترجمه گوگل]ما تعجب می‌کنیم که چرا پلیس دارلینگتون در این مورد انقدر بی‌توجه بود؟
[ترجمه ترگمان]در عجب بودیم که آیا پلیس در این مورد so کرده بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I got held up by an officious receptionist who wouldn't let me in until I'd answered all her questions.
[ترجمه گوگل]یک مسئول پذیرش رسمی مرا نگه داشت و تا زمانی که به همه سؤالاتش پاسخ ندادم اجازه ورود نداد
[ترجمه ترگمان]من توسط یک receptionist officious که تا زمانی که به تمام سوالات او جواب می دادم اجازه نمی داد وارد شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The consul's manner toward all tourists was officious.
[ترجمه گوگل]رفتار کنسول با همه گردشگران رسمی بود
[ترجمه ترگمان]رفتار کنسول نسبت به همه جهانگرد officious بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He had a reputation for being politically officious and self - serving.
[ترجمه گوگل]او شهرت داشت که از نظر سیاسی منصب و خود خدمت می کرد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر این که از نظر سیاسی officious و serving بود شهرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. On the other hand, there are still many officious people.
[ترجمه گوگل]از طرفی هنوز افراد رسمی زیاد هستند
[ترجمه ترگمان]از طرف دیگر، هنوز چند نفر officious officious هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She remained the same officious and imaginative Mrs. Penniman, that we have hitherto known.
[ترجمه گوگل]او همان خانم پنیمن رسمی و تخیلی باقی ماند که تا به حال می شناختیم
[ترجمه ترگمان]همان officious Penniman بود که تا به حال دیده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I moved because I can't put up with officious landlady any longer.
[ترجمه گوگل]من نقل مکان کردم چون دیگر نمی توانم با صاحبخانه رسمی مدارا کنم
[ترجمه ترگمان]به خاطر این که نمی توانم بیشتر از این با یک زن بیوه فضول سر و کار داشته باشم، از جایم بلند شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She bustles about cooking breakfast in a most officious manner.
[ترجمه گوگل]او مشغول پختن صبحانه به شیوه ای رسمی است
[ترجمه ترگمان]آن دو در حالی که مشغول پختن صبحانه بودند در حالی که مشغول پختن صبحانه بودند در حالی که مشغول پختن صبحانه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فضول (صفت)
obtrusive, curious, intrusive, officious

فضولانه (صفت)
intrusive, officious

ناخواسته (صفت)
officious, unwelcome, undesirable, uncalled-for, unsought

انگلیسی به انگلیسی

• eager to offer unwanted services; meddlesome; interfering; offering much unwanted advice
someone who is officious is too eager to tell people what to do.

پیشنهاد کاربران

فضول، فضولانه، ناخواسته. مداخله گرانه
مثال:
she could sense on officious tone in his voice.
او می توانست لحن مداخله گرانه را در صدایش احساس کند.
مداخله گرانه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : officiate
✅️ اسم ( noun ) : official / officiousness / officialdom / officialese / office / officer
✅️ صفت ( adjective ) : officious / official
✅️ قید ( adverb ) : officiously / officially
دارای شامهٔ تیز
رئیس مآبانه، رفتار آقابالاسری
کسی که بخواد رییس بازی در بیاره .

بپرس