پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
لباس رسمی کشیش مثال: and there were people who had no white vestments, and they could not pass, sinking in the water as they entered it. و افرادی بو ...
سنگ فرش نشده مثال: With another gesture of the hands, he took me to a really poor district, with unpaved streets and mud. با یک حرکت دست دیگر او مرا ...
ناتمام مثال: Dickens' last novel was unfinished. آخرین رمان دیکنر ناتمام بود.
۱. {وسایل برقی} از برق کشیدن. ۲. {تلفن} کشیدن مثال: Please unplug the TV before you go to bed. لطفا قبل از اینکه بروی بخوابی تلویزیون را از برق بکش.
۱. عمل وارد کردن. جا دادن. لای {چیزی} فرو کردن ۲. درج ۳. ضمیمه ۴. آگهی {در روزنامه} مثال: the insertion of a coin into a public telephone قرار دادن ی ...
بی شمار. بی حد و حصر مثال: I could see numberless machines and cables. من می توانستم دستگاه ها و کابلهای بی شماری را ببینم.
روده . ( معمولا جمع ) روده ( ها ) مثال: They said: 'Liver badly damaged, intestines ruptured, a four inch opening in the diaphragm and esophagus, da ...
۱. اینچ {واحد طول برابر ۲. ۵۴ سانتیمتر} ۲. یک کم. یک ذره ۳. ذره ذره پیش بردن. ۴. راه خود را باز کردن مثال: a four inch opening in the diaphragm and e ...
( کالبدشناسی و دستگاه گوارش ) مری، لوله ی مری مثال: a four inch opening in the diaphragm and esophagus یک سوراخ چهار اینچی در دیافراگم و مری
۱. صفرا ۲. زرداب ۳. کج خلقی مثال: damage to the bile ducts in the kidneys, bladder, pancreas etc. آسیب به مجراهای صفرا در کلیه ها، مثانه، پانکراس و ...
ادراری. {مربوط به} ادرار مثال: a lung badly perforated in two places and urinary system damaged, {در} یکی از شش ها دو جا بطور بدی سوراخ شده بود و س ...
۱. سوراخ کردن ۲. {کاغذ} سوراخ سوراخ کردن. پرفراژ کردن مثال: a lung badly perforated in two places and urinary system damaged, {در} یکی از شش ها دو ج ...
۱. کمالگرا ۲. آدم وسواسی ۳. کمال گرایانه مثال: Are you a perfectionist who hates leaving things unfinished? آیا شما یک کمالگرا هستید که از نیمه تمام ...
برادر ناتنی. نابرادری مثال: His birth certificate shows he is Barack Obama's half - brother. گواهی تولدش نشان می دهد او برادر ناتنی باراک اوباما اس ...
دورهمی خانوادگی. دیدارهای خانوادگی مثال: How often do you have family get - togethers? Do you enjoy them? چند وقت یکبار دور همی خانوادگی دارید؟ آیا ا ...
دارای روابط حسنه، در گفتگو با هم. برقراری رابطه حسنه مثال: Are there any people in your family who aren’t on speaking terms? آیا در خانواده شما افراد ...
کاملا در توافق بودن، هم عقیده بودن مثال: Are there any subjects on which you don't see eye to eye with other members of your family? آیا در خانواده ش ...
برطرف کننده. رفع کننده. زایل کننده مثال: The Quran is a book of remembrance. It is opposed to neglect, and it is a dispeller of negligence. قرآن کتا ...
ارتباط خوب و ملایم داشتن با دیگری، ارتباط نزدیک و صمیمانه با دیگری داشتن مثال: Is there anyone in your family you don’t get along with? آیا در خانواد ...
1 - ( به کسی ) رفتن، شباهت داشتن 2 - ( کسی را ) تعقیب کردن، دنبال کسی راه افتادن مثال: Who do you take after in your family? In what way? به چه کسی ا ...
۱. ارائه سند و مدرک. اثبات ۲. مستندسازی ۳. سند. مدرک. شواهد ۴. مستندات مثال: To process your claim, we need further documentation. برای فرایند دادخ ...
غیر بومی. غیر محلی مثال: However if you aren't careful, your accent will reveal you as a nonnative speaker every time. به هر حال اگر مراقب نباشی، هر ...
۱. به خط معمولی برگرداندن ۲. از روی نوار پیاده کردن. ۳. رونویسی کردن. استنساخ کردن ۴. به خط دیگری برگرداندن ۵. آوانویسی کردن 6. {آهنگ} تنظیم کردن ۷. ...
۱. زمین بازیهای با توپ ۲. زمین بیس بال ۳. حوزه. محدوده ۴. تقریبی. تخمینی مثال: This expression comes from baseball, when the ball is hit so far that ...
۱. روح. شبح. جن ۲. {مجازی} کابوس مثال: the specter of war and famine. کابوس جنگ و قحطی
( جانور شناسی ) رتیل مثال: This tarantula occasionally eats birds. این رتیل بعضی از اوقات پرندگان را می خورد.
سودآور. سودمند، نافع، پرمنفعت. سود آور، پر سود، پر درآمد، پول ساز، موفق مثال: a lucrative investment. یک سرمایه گذاری سودآور. She has a lucrative d ...
{قدیمی} تخته رخت شویی. مثال: We need a handheld washboard to help in cleaning clothes. ما به یک تخته رخت شویی دستی برای کمک کردن در تمیز کردن لباسه ...
۱. توضیح. ۲. روشنفکری. روشن بینی. روشن نگری ۳. روشنگری مثال: I hope that the desire to receive enlightenment from the Quran and the inclination to un ...
{اسباب بازی} اسب گهواره ای مثال: I bought a rocking horse to my sister and brother when they were children. من برای خواهر و برادرم وقتی که بچه بودن ...
۱. برکنار کردن. از قدرت ساقط کردن. از اریکه قدرت به زیر کشیدن ۲. {سوارکار خود را} به زمین انداختن. به زمین زدن مثال: He was unseated in the last ele ...
{قصه و داستان} به شیوه ای جدید بازگو کردن یا بازنویسی کردن. مثال: Compare your words with a partner and then together retell the story. لغات هایتان ...
۱. نقاهت ۲. دوره نقاهت مثال: Her convalescence was long and painful. دوره نقاحت او طولانی و دردناک بود.
قهوه لاته {ترکیبی از قهوه و شیر جوشیده} مثال: What kind of coffee? Espresso, cappuccino or latte? چه نوع قهوه ای می خواهید؟ اسپرسو، کاپوچینو یا لاته؟
یک نوع کیک شکلاتی که با قهوه درست می شود مثال: Hi! A coffee and a chocolate brownie, please. سلام! یک قهوه و یک کیک شکلاتی قهوه ای لطفا
شب نشینی. {در فرانسه} مهمانی شب مثال: I went to a soiree, which was really a party for a friend’s birthday in July. من به یک شب نشینی رفتم که واقعا ...
لاما {نوعی شتر بی کوهان، بومی آمریکای جنوبی} مثال: I tried llama in Bolivia and thought it was great. من {گوشت} لاما را در بولیوی امتحان کردم و فکر ...
اهل شیلی مثال: He’s Chilean. His name is Roberto. او اهل شیلی است. اسمش روبرتو است.
The cappuccino is for you, the latte is for Tom, and the Americano is for me. کاپوچینو مال تو است، لاتی برای تام است و آمریکانو {ترکیبی از آب و اسپر ...
فرهنگ هیپ هاپ در اعتراض به نابرابری و تبعیض و قوانینی که عامل اصلی ایجادطبقات اجتماعی در جوامع شهری ست، با گردآوری هنرهای ساختارشکن و مشخصه های اینچن ...
۱. استفاده. فایده. کارایی ۲. {بصورت جمع} وسایل رفاهی. خدمات رفاهی ۳. چند کاره مثال: A computer is a machine with great utility. رایانه یک دستگاه با ...
{دستور زبان} معرف، توصیف کننده مثال: Adjectives and adverbs are modifiers. صفات و قیدها توصیف کننده {و معرف} هستند.
کد پستی {بیشتر در انگلستان کاربرد دارد} مثال: British people say postcode not zip code, holiday not vacation, mobile phone not cell phone. مردم انگل ...
مرکز خرید پیاده {محوطه بزرگ که ورود وسایل نقلیه به آن ممنوع است}. مثال: I love shopping and in the US, the malls are very big. من عاشق خرید هستم و ...
۱. مچ بند ۲. دست بند. النگو مثال: Whose is the wristband? It’s George Clooney’s. این مچ بند مال کی است؟ مال جرج کلونی است.
درجه حرارت فارنهایت مثال: The temperature is usually between 75 and 100 degrees Fahrenheit, and the air is very clean. دما معمولا بین ۷۵ تا ۱۰۰ درجه ...
نخست. اول. در وهله اول. اولا مثال: Firstly this village is not very hot or very cold. در وهله ی اول این روستا نه زیاد گرم است و نه زیاد سرد.
۱. ثانیا ۲. دوم اینکه ۳. از این گذشته. علاوه بر این مثال: Secondly people work hard in the fields and exercise a lot. دوم اینکه مردم در مزارع سخت کا ...
بخش مرکزی شهر جایی بین بالا و پایین شهر مثال: Bryant Park is a beautiful park in midtown Manhattan, behind the New York public library on six’s aven ...
{پاتیناژ و اسکیت بازی} پیست مثال: In the winter, the area behind the library is made into an ice - skating rink. در زمستان فضای پشت کتابخانه به پیس ...