پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٣)

بازدید
٧,٣٢٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. فاقد صلاحیت ۲. محروم مثال: In the 2003 track and field world championship the 100 - meter runner, Jon Durmond, was disqualified for a false start ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. جدا شدنی. جدا کردنی. جدایی پذیر. قابل تفکیک مثال: Complete the rules about separable phrasal verbs with noun or pronoun. قوانین مربوط به عبارتها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{کامپیوتر} ریزتراشه مثال: Large books can be put on a single microchip. کتابهای بزرگ می توانند در یک ریزتراشه تکی قرار بگیرند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. عنایت خداوند. عنایت {الهی}. خواست خدا. مشیت {الهی} ۲. آینده نگری. مال اندیشی مثال: The farmer's providence saved him from poverty. آینده نگری کش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. پرت و پلا گفتن. چرت و پرت گفتن ۲. پرت و پلا. چرت و پرت ۳. وافل {نوعی کیک} مثال: Cut the waffle and get to the point. پرت و پلا را تمام کن و برو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. گردش. گشت. گشت و گذار. سیاحت ۲. تور. گردش ۳. بیرون رفتن به منظور ۴. {مجازی}سیر ۵. انحراف . 6. توریستی مثال: How many people want to go on the excu ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نجات غریق، وسیله نجات غریق، نجات دهنده زندگی. نجات بخش، نجات دهنده، جان بخش مثال: They had both had a lifesaving heart operation in the same hospital ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تجدید، تکرار، باز گویی، باز گو، اعاده، باز انجام مثال: The dying soldier's repetition of the word "mother" saddened me. تکرار واژه ی �مادر� توسط سرب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پاراگلایدینگ. چتر بازی کردن. چتر سرنده. چتری با قابلیت سر خوردن مثال: On mount Ali there are national and international paragliding championship. بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترانه سرا // سرود نویس. مصنف ترانه یا آهنگ مثال: Norah Jones is an American singer - songwriter and actress. نورا جونز یک خواننده ی ترانه سرا و باز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{ساز} سیتار. ستار مثال: Her father was a famous Indian sitar player and her mother was a concert producer. پدرش یک نوازنده ستار هندی معروف بود و ماد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساکسیفون {نوعی ساز بادی} مثال: When she was young she plays saxophone and she was in two different choirs. وقتی او جوان بود ساکسیفون می نواخت و در د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روبل {واحد پول روسیه} مثال: Russia decided to float the ruble on the foreign exchange market. روسیه تصمیم گرفت روبل را در بازار ارز خارجی شناور کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ین {واحد پول ژاپن} . اشتیاق. میل آرزو مثال: Can I pay in Japanese yen? می توانم با ین ژاپن پرداخت کنم؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یوان {واحد پول جمهوری خلق چین} مثال: He earns fifty yuan a day. او روزانه ۵۰ یوان درآمد دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساعت شنی. ساعت ریگی مثال: In ancient people used sandglass to realize the time. در تاریخ باستان مردم برای پی بردن به زمان از ساعت شنی استفاده می کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیشخدمت هتل ( در هتل ها و باشگاه ها و غیره ) پیشخدمتی که کارش بردن چمدان و انجام دستورات مشتریان است مثال: The bellhop will help you carry the suitca ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرضی. پنداری مثال: Use if past to talk about an imaginary or hypothetical future situation. از �if� به علاوه ی {زمان} گذشته برای صبحت کردن درباره یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دارای حقوق مکفی. با حقوق بالا. با دستمزد خوب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. اضافه وزن ۲. اضافه بار ۳. چاقی ۴. چاق ۵. سنگین تر {از حد نصاب} مثال: He is short and a little overweight. او قدکوتاه است و یک کمی اضافه وزن دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مچ پیچ. ساق پیچ. زنگال. لگینگ به شلوار بالا تا پایین تنگ شبیه ساپورت را می گویند مثال: She was dressed in colorful leggings and a sweatshirt. او یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دمپایی انگشتی // تغییر ناگهانی در مسیر یا طرز فکر و غیره مثال: we can wear these flip - flop at the beach. ما می توانیم در ساحل از این دمپایی انگشتی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اردوگاه توریستی مثال: The campsite is in a beautiful location next to the beach. این اردوگاه توریستی در یک مکان زیبا کنار ساحل قرار دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. بی فایده. بیهوده. ناسودمند ۲. فاقد حس همکاری مثال: The instructions were badly written and was unhelpful. دستورالعملها به طور بدی نوشته شده و بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. انقضاء ۲. اتمام. خاتمه ۳. بازدم مثال: the expiration of the contract انقضای قرارداد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. غذای بخر و ببر ۲. رستوران بخر و ببر ۳. {غذا و رستوران} بخر و ببر. بیرون بر مثال: Do you ever have take - out food? What kind? تا حالا غذای بیرون ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کم چرب مثال: I prefer to drink low - fat milk. من ترجیح می دهم شیر کم چرب بخورم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. کارتن. جعبه مقوایی ۲. قوطی. جعبه. بسته. پاکت مثال: Who put the empty milk carton back in the refrigerator? کی کارتن شیر خالی را سرجایش داخل یخچال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیدرات کربن. کربوهیدرات مثال: Are the foods in the list carbohydrates or proteins? آیا غذاهای داخل فهرست هیدرات کربن هستند یا پروتئین؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. اهنگ زاد و ولد. میزان موالید ۲. میزان افزایش جمعیت. اهنگ رشد جمعیت مثال: Do you think the birthrate will go up or down in your country? فکر می کن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. خفه کردن ۲. خاموش کردن. سرکوب کردن ۳. خفه شدن ۴. از رشد باز ماندن مثال: but I only remember him trying to suffocate me under the bedcovers. اما م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

وسایل تختخواب ( ملافه و پتو وغیره ) ، رخت خواب، روتختی، تختپوش، شمد مثال but I only remember him trying to suffocate me under the bedcovers. اما من ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. پس انداز کننده ۲. بلیت ارزان قیمت مثال: Are you a spender or a saver? أیا شما یک {آدم} هزینه کننده هستید یا یک پس انداز کننده؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. هزینه کننده. خرج کننده ۲. آدم خراج. ولخرج مثال: Are you a spender or a saver? أیا شما یک {آدم} هزینه کننده و ولخرج هستید یا یک پس انداز کننده؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. قسط ۲. قسمت. بخش ۳. نصب. کارگذاری مثال: You speak to your friend and explain the situation and offer to pay the money back in small installments. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کم درامد. کم مزد. با دستمزد کم مثال: he then worked at low - paying jobs including encyclopedia salesman, janitor, and insurance salesman, and he was ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خودساخته مثال: DeJoria's self - made rise is an inspiring story. پیشرفت و ترقی خودساخته ی دیجوریا یک داستان الهام بخش است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. کارآفرینانه. {مربوط به} کارفرمایی ۲. ماجراجو. اهل خطر. اهل ریسک // کارآفرین مثال: As a child, you were fairly entrepreneurial, weren’t you? به عنو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کشور اوگاندا ( در مرکز و خاور افریقا مثال: Two of Jane's children have been helping in Uganda. دو تا از بچه های جین در کشور اوگاندا در حال کمک کردن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

{آفت. حشرات. انگل و غیره} هجوم بردن. حمله کردن. آلوده کردن. فرا گرفتن، ، پربودن از مثال: There are no roads and no towns, only rainforest and the riv ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. هنرپیشه کمدی. کمدین ۲. ادم شوخ ۳. {عامیانه} خل و چل مثال: Is there a comedian or a comedy series on TV in your country that you think is absolutel ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلگرم کننده. مایه دلگرمی. امیدبخش. مهربان مثال: Bill's bad luck was ending and his heart - warming story was just beginning. شانس بد بیل داشت به اتم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوباره اجرا کردن. دوباره بازی کردن. {صحنه ای را} بازسازی کردن امثال: Police officers re - enacted the crime in an attempt to get witnesses to come fo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. موتور وسپا ۲. روروک مثال: Then he rented a scooter. بعد او یک موتور وسپا کرایه کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هواپیمای دریایی. هواپیمای دریا نشین. هواپیمای اب نشین مثال: Tanner flew over both of them in the seaplane at about the same time. تنر هم تقریبا هم ز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( اتومبیل و هواپیما و غیره ) کمربند ایمنی مثال: Despite the fact that she was wearing a seat - belt, she was thrown sharply forward. با وجود این حق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پرتکاپو. پر تلاش. پر جنب و جوش مثال: London’s just not as hectic as New York. لندن دقیق مثل نیویورک پر جنب و جوش نیست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

۱. ناکام. شکست خورده ۲. مایوس. نومید. سرخورده. دلسرد. ۳. عاجز. ناتوان. درمانده ۴. ناراضی. ناخرسند. ۵. ازرده. رنجیده. عصبانی کننده مثال: I know my pi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. چند زبانه ۲. شخص چند زبانه مثال: Well - educated and multilingual women from many different countries worked as international stewardesses. زنان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تحصیل کرده. فرهیخته. دارای تحصیلات بالا مثال: Well - educated and multilingual women from many different countries worked as international stewardess ...