پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٨٤٤
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{بیماری} آب سیاه. گلوکوم // ( پزشکی ) آب سبز، آب سیاه، آب آوردن چشم، گلو کوم، طب اب سبز مثال: She was suffering from glaucoma - a degenerative condit ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{بیماری} حادتر شونده. وخیم تر شونده // فاسد کننده. تباهی آور، تبهگن زا، زوال آفرین، انحطاط آور، فسادآور، ( بدتر شونده ) روبه تباهی، روبه تبهگنی، روبه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{هواپیمایی} در حال پرواز . حین پرواز مثال: Listen to some in - flight announcements and match them to pictures. به چند تا {از} آگهی های حین پرواز گو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مامور گمرک. افسر گمرک مثال: The customs officer asked him to empty out the contents of his bag. مامور گمرک از او خواست محتویات کیفش را خالی کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیشه آینه ای – شیشه ای که یک طرف آن شیشه عادی است و طرف دیگر آن آینه است مثال: The large two - way mirror in Customs, ( behind which customs officers ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ترفیع دادن ۲. بالا بردن ۳. کارآمدتر کردن. کارایی {چیزی را} بالا بردن. بهبود بخشیدن. مجهزتر کردن ۴. بهسازی ۵. بهبود. ترفیع مثال: Have you ever bee ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بلندگو مثال: the doctor was paged over the loudspeaker. دکتر از بلندگو فراخوانده شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سخنگو. سخنران. ناطق مثال: Later a British Airways spokesman said “A pre - recorded emergency announcement was activated by error on our flight from M ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. مسیر هواپیمایی. خط هوایی ۲. {به صورت جمع} شرکت هواپیمایی ۳. {معدن} هواکش مثال: Later a British Airways spokesman said “A pre - recorded emergency ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. حماقت. بلاهت. خریت ۲. عمل احمقانه. حرف احمقانه مثال: It's sheer idiocy to go climbing in such bad weather. در چنین آب و هوای بدی کوهنوردی رفتن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. آرایش کرده. توالت کرده ۲. ساختگی. دروغین ۳. ساخته. آماده // اختراعی، جعلی، دروغین، بزک کرده، توالت کرده، ساختگی، سرهم بندی شده، تقلبی، مصنوعی مثال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قابل استفاده مجدد. چند بار مصرف مثال: I have a reusable shopping bag made of recyclable materials that I always use when I'm shopping. من یک کیف مخص ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تصفیه خانه. آب شیرین کن مثال: we will be getting much of our water from the ocean ( through desalination plants ) . ما {در آینده} بیشتر آب خود را از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. شرم آور. ننگین. ۲. بدنام. انگشت نما. معروف // رسوا، بدنام، مفتضح، پست، نفرت انگیز شنیع، رسوای یاور، ننگین، بدنام مثال: The commander was infamous ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. زودرنجی ۲. تندخویی ۳. تحریک پذیری // کج خلقی مثال: Patients usually suffer from increased irritability. بیماران معمولا از زودرنجی و تحریک پذیری م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فصل بهار // فصل بهار، جوانی، شباب، بهار زندگانی // بهاران، فصل بهار، بهاران، هنگام بهار مثال: Many birds mate in the springtime. بسیاری از پرندگان د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ریسک پذیر . ریسک کننده. اهل ریسک. اهل خطرکردن مثال: How many of the speakers consider themselves risk takers? چند نفر از گوینده ها خودشان را ریسک پذی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بانجی جامپ {سقوط از ارتفاع با استفاده از طنابهای الاستیک} مثال: Would you do a parachute jump or bungee jump for charity? آیا پرش با چتر و یا پرش با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موتور سوار مثال: Motorcyclists make up just 1% of all the vehicles on the road, but 33% of all deaths and serious injuries happen to motorcyclists. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هواشناس. کارشناس هواشناسی مثال: Meteorologists have predicted mild rains for the next few days. هواشناسها برای چند روز آینده بارانهای ملایم را پیش ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. بهمن ۲. {مجازی} سیل. انبوه مثال: When an avalanche buried the survivors of a plane crash in the Andes, the survivors whispered to each other, "Br ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

دلواپس، آشفته، مضطرب. متاثر ، شوکه و مستاصل. عمیقا منقلب. سردرگم. درمانده. ناراحت مثال: I'm completely overwhelmed. I don’t know what to say! من کامل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

حیرت زده، بهت زده، متعجب مثال: They are stunned and "turn into statues" or are so bewildered by what is happening around them that they can't react. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ظاهرا. در ظاهر ۲. به طور بصری. از راه چشم // از نظر بصری. مثال: Chairs should be visually attractive as well as comfortable. صندلی ها باید از نظ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طرفدار حفاظت محیط زیست. طرفدار نهضت سبزها. سبز مثال: He is a well - known French conservationist and filmmaker who studied the ocean and all forms of ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تکرار پذیر. قابل تکرار. تکرار کردنی مثال: I hope these results are repeatable. من امیدوارم این نتایج قابل تکرار باشند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. حسرت گذشته ۲. دستخوش حسرت گذشته ۳. دچار غم غربت مثال: Looking through his old letters and photographs filled him with nostalgia. نگاه کردن به نا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوابگردی کردی. در خواب راه رفتن // خوابگردی مثال: About 8 percent of people sleepwalk from time to time. حدود هشت درصد مردم هر چند وقت یک بار در خوا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوابگرد مثال: You should never wake up a sleepwalker. شما هرگز نباید یک خوابگرد را بیدار کنید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {آدم} تسلی دهنده. دلداری دهنده. سنگ صبور ۲. مایه تسلی ۳. شال گردن. ۴. لحاف ۵. پستانک مثال: Do you prefer to sleep with a comforter or with blanket ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رویای صادقه. خوابی که به حقیقت می پیوندد مثال: Do you often have nightmares or recurring dreams? آیا شما اغلب کابوس یا رویای صادقه {خوابی که تکرار می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خواب ماندن. دیر از خواب بلند شدن، بیش از حد معمول خوابیدن مثال: Have you ever overslept and missed something important? آیا تابحال خواب مانده اید و ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تقریباً، حول و حوش، در نواحی مثال: annual sales in the region of 30 million فروش سالیانه ی تقریبا {و حول و حوش} 30 میلیونی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ساز زهی. ساز سیم دار مثال: What is the name of a stringed instrument that you hold between your knees? اسم ساز سیم داری که شما بین زانوهای خود نگه می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{مقاله و غیره} سر فصل فرعی // عنوان هر پاراگراف در یک متن. سر عنوان. مثال: Look at the title of the article and read the subheading. به عنوان مقاله ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غیر کلامی. غیر زبانی مثال: Why can't we usually identify non - verbal signs? چرا ما معمولا نمی توانیم علایم غیر کلامی را تشخیص بدهیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. مسحور. مجذوب. شیفته ۲. بی حرکت. میخکوب. خیره. مبهوت مثال: When he watched rehearsals he was fascinated by how good the actors were. او وقتی تمری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. افسانه ای. اساطیری. ۲. مشهور. معروف. بنام. سرشناس مثال: it is fabled that the giant had two heads and four eyes. معروف و مشهور است که قول ها دو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تماشای جاهای دیدنی مثال: Be careful when you’re sightseeing وقتی که {در حال} تماشای جاهای دیدنی هستید مراقب باشید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جیب بر مثال: When they're looking up, or looking at the camera, that's the moment when a pickpocket steals their wallet. وقتی انها دارند به بالا نگا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در یک وهله، بایک عمل، بایک ضربه. ناگهان مثال: in one fell swoop everybody lay on the ground. ناگهان {و در یک وهله} همه بر روی زمین دراز کشیدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مجازات اعدام مثال: Do you have capital punishment in your country? If not, would you re - introduce it? آیا در کشور شما مجازات اعدام وجود دارد؟ اگر ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. از نو اعمال کردن. دوباره برقرار کردن ۲. {حیوان و گیاه} به زیستگاه پیشین خود برگرداندن مثال: Do you have capital punishment in your country? If not ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به طور غیرمنصفانه ای. به ناحق مثال: who has been unfairly accused of shoplifting? چه کسی به ناحق به بلند کردن جنس از مغازه متهم شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کیف زن. دزد // چاقوکش، کسی که به منظور سرقت دیگران را می زند، جیب زن، دزد کتک زن، مثال: A mugger grabbed her handbag as she was walking across the p ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. {خبرنگار. عکاس و غیره} آزاد. مستقل ۲. خبرنگار آزاد. عکاس آزاد ۳. آزاد کار کردن. مثال: I am a freelance journalist. من یک روزنامه نگار آزاد و مست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. خونین ۲. خونی. خون آلود ۳. توام با خونریزی. پر خون و خونریزی. خونبار ۴. فجیع ۵. {عامیانه} تمام عیار. بی کم و کسر. حسابی 6. {عامیانه} لعنتی. کوفتی. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مثال: He was sidelined by a bodily injury. او به دلیل آسیب بدنی �از بازی بازمانده بود. �

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( دستگاه ) بیگودی مو، فرکننده ی مو مثال: Titanium curling irons get hot fast, so they work best for thick hair that can withstand higher temperatures ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. پنی {یک صدم پوند، واحد پول بریتانیا ۲. {در آمریکا و عامیانه} سنت ۳. یک پول سیاه. پشیز. صنار. شاهی مثال: She had been saving every penny she could ...