پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
{بیماری} آب سیاه. گلوکوم // ( پزشکی ) آب سبز، آب سیاه، آب آوردن چشم، گلو کوم، طب اب سبز مثال: She was suffering from glaucoma - a degenerative condit ...
{بیماری} حادتر شونده. وخیم تر شونده // فاسد کننده. تباهی آور، تبهگن زا، زوال آفرین، انحطاط آور، فسادآور، ( بدتر شونده ) روبه تباهی، روبه تبهگنی، روبه ...
{هواپیمایی} در حال پرواز . حین پرواز مثال: Listen to some in - flight announcements and match them to pictures. به چند تا {از} آگهی های حین پرواز گو ...
مامور گمرک. افسر گمرک مثال: The customs officer asked him to empty out the contents of his bag. مامور گمرک از او خواست محتویات کیفش را خالی کند.
شیشه آینه ای – شیشه ای که یک طرف آن شیشه عادی است و طرف دیگر آن آینه است مثال: The large two - way mirror in Customs, ( behind which customs officers ...
۱. ترفیع دادن ۲. بالا بردن ۳. کارآمدتر کردن. کارایی {چیزی را} بالا بردن. بهبود بخشیدن. مجهزتر کردن ۴. بهسازی ۵. بهبود. ترفیع مثال: Have you ever bee ...
بلندگو مثال: the doctor was paged over the loudspeaker. دکتر از بلندگو فراخوانده شده بود.
سخنگو. سخنران. ناطق مثال: Later a British Airways spokesman said “A pre - recorded emergency announcement was activated by error on our flight from M ...
۱. مسیر هواپیمایی. خط هوایی ۲. {به صورت جمع} شرکت هواپیمایی ۳. {معدن} هواکش مثال: Later a British Airways spokesman said “A pre - recorded emergency ...
۱. حماقت. بلاهت. خریت ۲. عمل احمقانه. حرف احمقانه مثال: It's sheer idiocy to go climbing in such bad weather. در چنین آب و هوای بدی کوهنوردی رفتن ...
۱. آرایش کرده. توالت کرده ۲. ساختگی. دروغین ۳. ساخته. آماده // اختراعی، جعلی، دروغین، بزک کرده، توالت کرده، ساختگی، سرهم بندی شده، تقلبی، مصنوعی مثال ...
قابل استفاده مجدد. چند بار مصرف مثال: I have a reusable shopping bag made of recyclable materials that I always use when I'm shopping. من یک کیف مخص ...
تصفیه خانه. آب شیرین کن مثال: we will be getting much of our water from the ocean ( through desalination plants ) . ما {در آینده} بیشتر آب خود را از ...
۱. شرم آور. ننگین. ۲. بدنام. انگشت نما. معروف // رسوا، بدنام، مفتضح، پست، نفرت انگیز شنیع، رسوای یاور، ننگین، بدنام مثال: The commander was infamous ...
۱. زودرنجی ۲. تندخویی ۳. تحریک پذیری // کج خلقی مثال: Patients usually suffer from increased irritability. بیماران معمولا از زودرنجی و تحریک پذیری م ...
فصل بهار // فصل بهار، جوانی، شباب، بهار زندگانی // بهاران، فصل بهار، بهاران، هنگام بهار مثال: Many birds mate in the springtime. بسیاری از پرندگان د ...
ریسک پذیر . ریسک کننده. اهل ریسک. اهل خطرکردن مثال: How many of the speakers consider themselves risk takers? چند نفر از گوینده ها خودشان را ریسک پذی ...
بانجی جامپ {سقوط از ارتفاع با استفاده از طنابهای الاستیک} مثال: Would you do a parachute jump or bungee jump for charity? آیا پرش با چتر و یا پرش با ...
موتور سوار مثال: Motorcyclists make up just 1% of all the vehicles on the road, but 33% of all deaths and serious injuries happen to motorcyclists. ...
هواشناس. کارشناس هواشناسی مثال: Meteorologists have predicted mild rains for the next few days. هواشناسها برای چند روز آینده بارانهای ملایم را پیش ب ...
۱. بهمن ۲. {مجازی} سیل. انبوه مثال: When an avalanche buried the survivors of a plane crash in the Andes, the survivors whispered to each other, "Br ...
دلواپس، آشفته، مضطرب. متاثر ، شوکه و مستاصل. عمیقا منقلب. سردرگم. درمانده. ناراحت مثال: I'm completely overwhelmed. I don’t know what to say! من کامل ...
حیرت زده، بهت زده، متعجب مثال: They are stunned and "turn into statues" or are so bewildered by what is happening around them that they can't react. ...
۱. ظاهرا. در ظاهر ۲. به طور بصری. از راه چشم // از نظر بصری. مثال: Chairs should be visually attractive as well as comfortable. صندلی ها باید از نظ ...
طرفدار حفاظت محیط زیست. طرفدار نهضت سبزها. سبز مثال: He is a well - known French conservationist and filmmaker who studied the ocean and all forms of ...
تکرار پذیر. قابل تکرار. تکرار کردنی مثال: I hope these results are repeatable. من امیدوارم این نتایج قابل تکرار باشند.
۱. حسرت گذشته ۲. دستخوش حسرت گذشته ۳. دچار غم غربت مثال: Looking through his old letters and photographs filled him with nostalgia. نگاه کردن به نا ...
خوابگردی کردی. در خواب راه رفتن // خوابگردی مثال: About 8 percent of people sleepwalk from time to time. حدود هشت درصد مردم هر چند وقت یک بار در خوا ...
خوابگرد مثال: You should never wake up a sleepwalker. شما هرگز نباید یک خوابگرد را بیدار کنید.
۱. {آدم} تسلی دهنده. دلداری دهنده. سنگ صبور ۲. مایه تسلی ۳. شال گردن. ۴. لحاف ۵. پستانک مثال: Do you prefer to sleep with a comforter or with blanket ...
رویای صادقه. خوابی که به حقیقت می پیوندد مثال: Do you often have nightmares or recurring dreams? آیا شما اغلب کابوس یا رویای صادقه {خوابی که تکرار می ...
خواب ماندن. دیر از خواب بلند شدن، بیش از حد معمول خوابیدن مثال: Have you ever overslept and missed something important? آیا تابحال خواب مانده اید و ی ...
تقریباً، حول و حوش، در نواحی مثال: annual sales in the region of 30 million فروش سالیانه ی تقریبا {و حول و حوش} 30 میلیونی
ساز زهی. ساز سیم دار مثال: What is the name of a stringed instrument that you hold between your knees? اسم ساز سیم داری که شما بین زانوهای خود نگه می ...
{مقاله و غیره} سر فصل فرعی // عنوان هر پاراگراف در یک متن. سر عنوان. مثال: Look at the title of the article and read the subheading. به عنوان مقاله ...
غیر کلامی. غیر زبانی مثال: Why can't we usually identify non - verbal signs? چرا ما معمولا نمی توانیم علایم غیر کلامی را تشخیص بدهیم.
۱. مسحور. مجذوب. شیفته ۲. بی حرکت. میخکوب. خیره. مبهوت مثال: When he watched rehearsals he was fascinated by how good the actors were. او وقتی تمری ...
۱. افسانه ای. اساطیری. ۲. مشهور. معروف. بنام. سرشناس مثال: it is fabled that the giant had two heads and four eyes. معروف و مشهور است که قول ها دو ...
تماشای جاهای دیدنی مثال: Be careful when you’re sightseeing وقتی که {در حال} تماشای جاهای دیدنی هستید مراقب باشید.
جیب بر مثال: When they're looking up, or looking at the camera, that's the moment when a pickpocket steals their wallet. وقتی انها دارند به بالا نگا ...
در یک وهله، بایک عمل، بایک ضربه. ناگهان مثال: in one fell swoop everybody lay on the ground. ناگهان {و در یک وهله} همه بر روی زمین دراز کشیدند.
مجازات اعدام مثال: Do you have capital punishment in your country? If not, would you re - introduce it? آیا در کشور شما مجازات اعدام وجود دارد؟ اگر ن ...
۱. از نو اعمال کردن. دوباره برقرار کردن ۲. {حیوان و گیاه} به زیستگاه پیشین خود برگرداندن مثال: Do you have capital punishment in your country? If not ...
به طور غیرمنصفانه ای. به ناحق مثال: who has been unfairly accused of shoplifting? چه کسی به ناحق به بلند کردن جنس از مغازه متهم شده بود.
کیف زن. دزد // چاقوکش، کسی که به منظور سرقت دیگران را می زند، جیب زن، دزد کتک زن، مثال: A mugger grabbed her handbag as she was walking across the p ...
۱. {خبرنگار. عکاس و غیره} آزاد. مستقل ۲. خبرنگار آزاد. عکاس آزاد ۳. آزاد کار کردن. مثال: I am a freelance journalist. من یک روزنامه نگار آزاد و مست ...
۱. خونین ۲. خونی. خون آلود ۳. توام با خونریزی. پر خون و خونریزی. خونبار ۴. فجیع ۵. {عامیانه} تمام عیار. بی کم و کسر. حسابی 6. {عامیانه} لعنتی. کوفتی. ...
مثال: He was sidelined by a bodily injury. او به دلیل آسیب بدنی �از بازی بازمانده بود. �
( دستگاه ) بیگودی مو، فرکننده ی مو مثال: Titanium curling irons get hot fast, so they work best for thick hair that can withstand higher temperatures ...
۱. پنی {یک صدم پوند، واحد پول بریتانیا ۲. {در آمریکا و عامیانه} سنت ۳. یک پول سیاه. پشیز. صنار. شاهی مثال: She had been saving every penny she could ...