پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٣)

بازدید
٧,٣٢٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تک همسر. {مربوط به} تک همسری ۲. {حیوانات} تک جفت // دارای یک همسر مثال: We live in a monogamous society. ما در جامعه ای تک همسری زندگی می کنیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. معامله. داد و ستد ۲. تاخت زدن. معاوضه . بازرگانی. سوداگری. کسب. تجارت. مبادله مثال: Macca was a great trading city. شهر مکه یک شهر بزرگ بازرگانی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وابسته به اعضای کلیسا، گروهی, دسته ای , جماعتی مثال: Sunnis do this in a special congregational prayer called tarawih, whilst the Shi'a do their reci ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( اسباب ورزش ) تردمیل، تسمه ی چرخان مثال: The treadmill has a heart rate monitor. این تردمیل صفحه نمایش ضربان قلب دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. از جانب خدا ۲. محشر. معرکه. عالی It's the divinely inspired holy revelation that brings life. آن وحی مقدسِ الهام شده از طرف خدا است که زندگی را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مرکزیت ۲. اهمیت / محوریت The centrality of the German economy to the welfare of Europe must be recognized. مرکزیت اقتصاد آلمان برای رفاه اروپا با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پیرو زردشت، زرتشتی، زردشتی مثال: Religiously they were Zoroastrians, followers of the prophet Zoroaster, a monotheistic religion worshipping God unde ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{مسیحیت} گناهکاری ذاتی. گناه آدم و حوا، نخستین گناه ادم ابوالبشر مثال: The act of Adam and Eve was not original sin, but, in truth, first blessing. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. حمایت. پشتیبانی ۲. حق عزل و نصب ۳. بنده نوازی. تفقد. لطف. مرحمت. ترحم ۴. خرید مثال: These leaders would give their patronage and protection to th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پستانک مثال: As soon as he pulls the pacifier out of his mouth, we put it in his mouth again to calm him down! به محض اینکه او پستانک را از دهانش بیر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موافق عقل، معقولانه مثال: This is called "substitution", in which instead of dealing rationally with a phenomenon, humans replace it with something n ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

جذاب. جالب. گیرا The book was so engrossing that I couldn't put it down. کتاب بسیار جذاب بود که من نمی توانستم آن را زمین بگذارم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشاط. شور. سرزندگی مثال: And it becomes clear that temporary calm and vivacity was not real, because true peace not only never disappears, but always ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بازآفرینی ۲. احیا ۳. تفریح. سرگرمی ۴. وسیله تفریح مثال: I do not want to say that seeking diversity or going to the park and recreation is comple ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

ذاتا. فی نفسه. اساسا. به طور فطری مثال: A collapse into new forms of fascism is inherently unlikely in any Western democracy. سقوط در {دامان} اشکال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. دینداری ۲. افراطی گری مذهبی. خشکه مقدسی مثال: they do not know that man can only become cheerful with religiosity. آنها نمی دانند که انسان تنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{راه. پل و غیره} باجه اخذ عوارض. گیشه اخذ عوارض مثال: She stopped at the tollbooth where Michael Fazio was working. او در باجه اخذ عوارض جایی که ما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. به طور عاشقانه. عاشقانه ۲. به شکل دلربایی. با حالتی رویایی. به طور خیال انگیزی. به صورت هوس انگیزی مثال: they looked at each other romantically. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوشبختانه مثال: Luckily the museum was not damaged by the earthquake. خوشبختانه موزه توسط زلزله آسیب ندیده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کیک فنجانی. کیک یزدی مثال: I usually have a coffee and a cupcake because I think it will keep me awake and give me energy. من معمولا یک قهوه و کیک ف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حلزون مثال: For instance, when I was six or seven my favorite things were snails, oh and prawns with garlic. به عنوان مثال وقتی من شش، هفت ساله بود ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. شاه میگو ۲. شاه میگو صید کردن مثال: For instance, when I was six or seven my favorite things were snails, oh and prawns with garlic. به عنوان مثا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ایگووانا {نوعی مارمولک بزرگ، بومی مناطق استوایی قاره آمریکا} مثال: I’ve also seen enormous butterflies, iguanas and vultures that fly above me in bi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کایاک {نوعی قایق باریک و سبک اسکیموها} مثال: Yesterday, a fish jumped into my kayak. دیروز یک ماهی پرید توی کایاک {نوعی قایق باریک و سبک اسکیموها} م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. پر خطر. مخاطره آمیز. خطرناک ۲. اتفاق. تصادفی مثال: Cigarette smoking can be hazardous to your health. سیگار کشیدن می توان برای سلامتی شما پرخطر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{سینما و تلویزیون} زیرنویس مثال: If you like movies, watch them in English with subtitles. اگر فیلم دوست دارید، به {زبان} انگلیسی {همراه با} زیرنویس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

۱. جهت یابی کردن ۲. {کشتی یا هواپیما} هدایت کردن ۳. عبور کردن از ۴. پیش بردن. عبور دادن. گذراندن مثال: Only skilled pilots can navigate a ship throug ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آزادی بخش. رهایی بخش، آزادکننده، رهاکننده، آزادساز. آزادسازی، رهایی بخشی مثال: It was really a liberating movement. آن واقعا یک جنبش آزادی بخش بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ممنوع. غیر مجاز. ممنوع الورود. مثال: Smoking is strictly prohibited inside the factory. داخل کارخانه سیگار کشیدن اکیدا ممنوع است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیست اسکی مثال: We can’t use the ski slope because it doesn’t snow enough. ما نمی توانیم از پیست اسکی استفاده کنیم چون به اندازه کافی برف نیامده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{آمریکا} بادنجان. بادمجان مثال: We grow many different vegetables: potatoes, eggplant, etc. ما سبزیجات مختلفی مثل سیب زمینی و بادمجان و غیره می کاری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انبه. درخت انبه. میوه انبه مثال: Peel, stone and dice the mango. انبه را پوست بکن، هسته اش رو در بیاور و به قطعات کوچک خرد کن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. دمدمی. ویری ۲. عبوس. بدخلق. عنق. گرفته مثال برای معنی اول: He is moody; one day he is kind the next day he is hostile. او دمدمی و ویری است. یک ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

طالع بینی. ستاره بینی مثال: Do you believe in astrology? آیا تو به طالع بینی {و ستاره بینی} اعتقاد داری؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

ذوق زده. هیجان زده . شادمان. خوشحال. مشعوف. ذوق مرگ شده مثال: I was so thrilled to get a good report from him. من از تهیه کردن یک گزارش خوب از او بس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اتومبیل ربایی. سرقت اتومبیل مثال: carjacking is a serious crime. اتومبیل ربایی یک جرم سنگینی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ویرایش کردن. ویراستن. تصحیح کردن ۲. گردآوری کردن. ویراستاری {اثری را} به عهده داشتن ۳. سردبیری {نشریه ای را} عهده دار بودن. سردبیر بودن ۴. {فیلم} ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بیش از حد استعمال کردن. بیش از اندازه به کار بردن ۲. مصرف بیش از اندازه مثال: Which words or phrases do you most overuse? شما غالبا کدام لغت یا ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حیاط خلوت. حیاط پشت منزل مثال: Going out into the backyard of my home in LA and pretending to build a vegetable garden with sticks and rocks. به حیا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {شخص} گیاه خوار ۲. گیاه خوارانه. {مربوط به} گیاه خواری مثال: How long have you been a vegan? چند وقت است که گیاه خوار هستی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. دستپاچه کردن. سراسیمه کردن. مضطرب کردن. عصبی کردن ۲. دستپاچگی. سراسیمگی. اضطراب مثال: Don't fluster me or I'll never be ready. من را دستپاچه و ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دستپاچه. سراسیمه. مضطرب مثال: I always get flustered in interviews. من همیشه در مصاحبه ها دستپاچه و مضطرب می شوم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روح {کسی در بدن دیگری} حلول کردن. تناسخ یافتن مثال: Some people believe they may reincarnate in the form of an animal. برخی از مردم بر این باور هست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غیب بین. غیب دان. غیبگو. نهان بین، روشن بین مثال: I refused politely because, to be honest, I don't really believe in clairvoyants and fortune - tell ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فالگیری. طالع بینی مثال: I refused politely because, to be honest, I don't really believe in clairvoyants and fortune - telling. من مودبانه قبول نکر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. روانی. روحی ۲. فراروانی. فراروانشناختی ۳. دارای قدرت فراروانی. دارای علم غیب / ۱. {فراروانشناس} واسطه. ۲. غیبگو مثال: Have you ever visited a for ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اعتقاد درمان. باور درمان {کسی که از طریق اعتقادات و باورهای مذهبی به درمان می پردازد} . دعا نویس {دعا کننده برای شفای بیمار} مثال: Have you ever visi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ارتباط افکار با یکدیگر، دوهم اندیشی. ( پیرا روان شناسی ) دور آگاهی، دور همدردی، اندیشه خوانی، ارتباط ذهنی مثال: Telepathy is a form of psychic experi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {زبانشناسی} خط شناسی. شناخت نظامهای خطی ۲. خط شناسی {مطالعه دستخط افراد به منظور شناخت شخصیت آنها} مثال: Listen to an expert in graphology talking ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوانا. روشن Your signature is legible. امضای شما خوانا و روشن است.