پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٣٦٣)

بازدید
٧,٣٣٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوابگردی کردی. در خواب راه رفتن // خوابگردی مثال: About 8 percent of people sleepwalk from time to time. حدود هشت درصد مردم هر چند وقت یک بار در خوا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوابگرد مثال: You should never wake up a sleepwalker. شما هرگز نباید یک خوابگرد را بیدار کنید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {آدم} تسلی دهنده. دلداری دهنده. سنگ صبور ۲. مایه تسلی ۳. شال گردن. ۴. لحاف ۵. پستانک مثال: Do you prefer to sleep with a comforter or with blanket ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رویای صادقه. خوابی که به حقیقت می پیوندد مثال: Do you often have nightmares or recurring dreams? آیا شما اغلب کابوس یا رویای صادقه {خوابی که تکرار می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خواب ماندن. دیر از خواب بلند شدن، بیش از حد معمول خوابیدن مثال: Have you ever overslept and missed something important? آیا تابحال خواب مانده اید و ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تقریباً، حول و حوش، در نواحی مثال: annual sales in the region of 30 million فروش سالیانه ی تقریبا {و حول و حوش} 30 میلیونی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ساز زهی. ساز سیم دار مثال: What is the name of a stringed instrument that you hold between your knees? اسم ساز سیم داری که شما بین زانوهای خود نگه می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{مقاله و غیره} سر فصل فرعی // عنوان هر پاراگراف در یک متن. سر عنوان. مثال: Look at the title of the article and read the subheading. به عنوان مقاله ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

غیر کلامی. غیر زبانی مثال: Why can't we usually identify non - verbal signs? چرا ما معمولا نمی توانیم علایم غیر کلامی را تشخیص بدهیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. مسحور. مجذوب. شیفته ۲. بی حرکت. میخکوب. خیره. مبهوت مثال: When he watched rehearsals he was fascinated by how good the actors were. او وقتی تمری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. افسانه ای. اساطیری. ۲. مشهور. معروف. بنام. سرشناس مثال: it is fabled that the giant had two heads and four eyes. معروف و مشهور است که قول ها دو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تماشای جاهای دیدنی مثال: Be careful when you’re sightseeing وقتی که {در حال} تماشای جاهای دیدنی هستید مراقب باشید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جیب بر مثال: When they're looking up, or looking at the camera, that's the moment when a pickpocket steals their wallet. وقتی انها دارند به بالا نگا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در یک وهله، بایک عمل، بایک ضربه. ناگهان مثال: in one fell swoop everybody lay on the ground. ناگهان {و در یک وهله} همه بر روی زمین دراز کشیدند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مجازات اعدام مثال: Do you have capital punishment in your country? If not, would you re - introduce it? آیا در کشور شما مجازات اعدام وجود دارد؟ اگر ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. از نو اعمال کردن. دوباره برقرار کردن ۲. {حیوان و گیاه} به زیستگاه پیشین خود برگرداندن مثال: Do you have capital punishment in your country? If not ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به طور غیرمنصفانه ای. به ناحق مثال: who has been unfairly accused of shoplifting? چه کسی به ناحق به بلند کردن جنس از مغازه متهم شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کیف زن. دزد // چاقوکش، کسی که به منظور سرقت دیگران را می زند، جیب زن، دزد کتک زن، مثال: A mugger grabbed her handbag as she was walking across the p ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. {خبرنگار. عکاس و غیره} آزاد. مستقل ۲. خبرنگار آزاد. عکاس آزاد ۳. آزاد کار کردن. مثال: I am a freelance journalist. من یک روزنامه نگار آزاد و مست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. خونین ۲. خونی. خون آلود ۳. توام با خونریزی. پر خون و خونریزی. خونبار ۴. فجیع ۵. {عامیانه} تمام عیار. بی کم و کسر. حسابی 6. {عامیانه} لعنتی. کوفتی. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مثال: He was sidelined by a bodily injury. او به دلیل آسیب بدنی �از بازی بازمانده بود. �

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( دستگاه ) بیگودی مو، فرکننده ی مو مثال: Titanium curling irons get hot fast, so they work best for thick hair that can withstand higher temperatures ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. پنی {یک صدم پوند، واحد پول بریتانیا ۲. {در آمریکا و عامیانه} سنت ۳. یک پول سیاه. پشیز. صنار. شاهی مثال: She had been saving every penny she could ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. به طور باور نکردنی ۲. بطور شگفت آوری. بطور عجیبی ۳. با کمال تعجب. عجیب اینکه مثال: She felt unbelievably happy as she stepped on board the Titani ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

۱. مغرض. متعصب ۲. متمایل. مستعد ۳. سوگیرانه. جانبدارانه ۴. سودار مثال: Which newspapers, TV channels, or radio stations in your country do you think ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کیف {دیپلمات} // چمدان مخصوص حمل اسناد مثال: he briefly opened an attache case to show her the documents and money. او برای مدت کوتاهی یک کیف {یا چم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱. از شکل افتاده. بد ریخت ۲. کج. کج و کوله ۳. تحریف شده. قلب شده. غیر واقعی ۴. {نورشناسی} واپیچیده. درهم ریخته. بد شکل. غیر طبیعی. . از ریخت افتاده. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. اسم مستعار. نام مستعار ۲. معروف به مثال: The escaped convict had been getting odd jobs using an alias. مجرم فراری با استفاده از یک نام مستعار شغ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. دادگاهی. {مربوط به} دادگاه ۲. {مربوط به} علم قضایی. قضایی. ۳. قانونی مثال: In 2007, forensic experts found DNA on a tie which the hijacker took of ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. جذب. ۲. شیفتگی. دلبستگی مثال: Complete absorption in sport will interfere with your studies. شیفتگی کامل در ورزش بر روی مطالعات تو اختلال ایجاد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دندانه دندانه. دندانه دار. اره ای مثال: You would better use serrated knife to cut the bread. شما بهتر است از یک چاقوی دندانه دار برای برش دادن نان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دقیقا، حرف به حرف، کلمه به کلمه، طابق النعل بالنعل. مو به مو مثال: the method was followed to the letter این روش حرف به حرف {و مو به مو} دنبال شده بو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. غفلت. سهو ۲. نظارت. سرپرستی مثال برای معنی اول: He attributed the underpayment to oversight. او کسری پرداختی را حمل بر غفلت کرد. مثال برای معنی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

کلان شهر - شهرهایی با بیش از ۱۰ میلیون جمعیت مثال: what you think are probably the biggest problems for people who live in a megacity. فکر می کنید ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. شلوغ. پر ازدحام ۲. پر جمعیت مثال: Mumbai is a very overcrowded city. مومبایی یک شهر بسیار شلوغ و پر ازدحامی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قابل آشامیدن. قابل شرب. خوردنی. آشامیدنی مثال: I don’t think this tap water is drinkable. من فکر نمی کنم این شیر آب قابل شرب باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

انتقام {کسی یا چیزی را} گرفتن. تلافی {چیزی را} درآوردن مثال: Tennis star vows to avenge defeat ستاره تنیس قول می دهد شکست را تلافی کند. / ستاره تنیس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بد خلق. بد اخلاق ۲. تند. فرز. ۳. سرد ۴. شیک. تر و تمیز. ۵. جذاب و گیرا // تند، فعال، با روح، سرزنده، شیک، گاز گیر، جرقه دار. ( عامیانه ) پر حرارت، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. به اشتباه. اشتباها. به غلط ۲. بطور نامناسبی. نامناسب. نادرست ۳. عوضی. اشتباه ۴. به ناحق مثال: Several people were wrongly convicted. چند نفر از م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روح القدس مثال: When I strengthen you with the Holy Spirit. هنگامی که من تو را با روح القدس نیرو بخشیدم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بیگانگی. جدایی ۲. احساس بیگانگی. انزوا. تنهایی ۳. از خود بیگانگی. ناخویشتنی ۴. {حقوقی} انتقال {به غیر}. واگذاری {به غیر}. صلح کردن {به دیگری} // ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

{بلوز و غیره} یقه هفت مثال: I'm after a size 40 V - neck pullover in grey. من دنبال یک ژاکت سایز ۴۰ یقه هفت خاکستری می گردم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترمینال فرودگاه {ساختمانی که مسافران در آنجا به انتظار پرواز می نشینند} مثال: We have been waiting for you at the airport terminal for more than six ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{محل} دادگاه // کاخ دادگستری. ساختمان دادگستری، ساختمانی که دادگاه ( ها ) در آن قرار دارد مثال: He got in to the car and drove to the courthouse. او ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حاشیه جاده. کنار جاده مثال: They sat down by the roadside to take a rest. آنها کنار جاده نشستند تا استراحت کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بیش از اندازه پختن مثال: The chicken was overcooked and dry. مرغ بیش از حد پخته شده بود و خشک بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چاپ استیک {چوب غذاخوری در چین و ژاپن} مثال: The first time we visited China, we couldn’t get used to eat with chopsticks. بار اولی که ما از چین دیدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ما قبل آخر. یکی مانده به آخر. یک. . . مانده به آخر مثال: You don’t need to read the penultimate chapter of the book. شما نیاز نیست فصل ما قبل آخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. جهانی ۲. جهان شمول ۳. جهان وطن. جهان وطنی ۴. جهان دیده // وابسته به همه جهان، بین المللی مثال: Sydney is also a very cosmopolitan city. سیدنی همچ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

اصطلاحات زیادی با may در زبان انگلیسی گفته می شود: may god bless you. خدا خیرت بده !، عافیت باشد!، خدا تو را برکت بدهد! may I ask why? ممکن است بپرس ...