پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٣٦٣)
خوابگردی کردی. در خواب راه رفتن // خوابگردی مثال: About 8 percent of people sleepwalk from time to time. حدود هشت درصد مردم هر چند وقت یک بار در خوا ...
خوابگرد مثال: You should never wake up a sleepwalker. شما هرگز نباید یک خوابگرد را بیدار کنید.
۱. {آدم} تسلی دهنده. دلداری دهنده. سنگ صبور ۲. مایه تسلی ۳. شال گردن. ۴. لحاف ۵. پستانک مثال: Do you prefer to sleep with a comforter or with blanket ...
رویای صادقه. خوابی که به حقیقت می پیوندد مثال: Do you often have nightmares or recurring dreams? آیا شما اغلب کابوس یا رویای صادقه {خوابی که تکرار می ...
خواب ماندن. دیر از خواب بلند شدن، بیش از حد معمول خوابیدن مثال: Have you ever overslept and missed something important? آیا تابحال خواب مانده اید و ی ...
تقریباً، حول و حوش، در نواحی مثال: annual sales in the region of 30 million فروش سالیانه ی تقریبا {و حول و حوش} 30 میلیونی
ساز زهی. ساز سیم دار مثال: What is the name of a stringed instrument that you hold between your knees? اسم ساز سیم داری که شما بین زانوهای خود نگه می ...
{مقاله و غیره} سر فصل فرعی // عنوان هر پاراگراف در یک متن. سر عنوان. مثال: Look at the title of the article and read the subheading. به عنوان مقاله ...
غیر کلامی. غیر زبانی مثال: Why can't we usually identify non - verbal signs? چرا ما معمولا نمی توانیم علایم غیر کلامی را تشخیص بدهیم.
۱. مسحور. مجذوب. شیفته ۲. بی حرکت. میخکوب. خیره. مبهوت مثال: When he watched rehearsals he was fascinated by how good the actors were. او وقتی تمری ...
۱. افسانه ای. اساطیری. ۲. مشهور. معروف. بنام. سرشناس مثال: it is fabled that the giant had two heads and four eyes. معروف و مشهور است که قول ها دو ...
تماشای جاهای دیدنی مثال: Be careful when you’re sightseeing وقتی که {در حال} تماشای جاهای دیدنی هستید مراقب باشید.
جیب بر مثال: When they're looking up, or looking at the camera, that's the moment when a pickpocket steals their wallet. وقتی انها دارند به بالا نگا ...
در یک وهله، بایک عمل، بایک ضربه. ناگهان مثال: in one fell swoop everybody lay on the ground. ناگهان {و در یک وهله} همه بر روی زمین دراز کشیدند.
مجازات اعدام مثال: Do you have capital punishment in your country? If not, would you re - introduce it? آیا در کشور شما مجازات اعدام وجود دارد؟ اگر ن ...
۱. از نو اعمال کردن. دوباره برقرار کردن ۲. {حیوان و گیاه} به زیستگاه پیشین خود برگرداندن مثال: Do you have capital punishment in your country? If not ...
به طور غیرمنصفانه ای. به ناحق مثال: who has been unfairly accused of shoplifting? چه کسی به ناحق به بلند کردن جنس از مغازه متهم شده بود.
کیف زن. دزد // چاقوکش، کسی که به منظور سرقت دیگران را می زند، جیب زن، دزد کتک زن، مثال: A mugger grabbed her handbag as she was walking across the p ...
۱. {خبرنگار. عکاس و غیره} آزاد. مستقل ۲. خبرنگار آزاد. عکاس آزاد ۳. آزاد کار کردن. مثال: I am a freelance journalist. من یک روزنامه نگار آزاد و مست ...
۱. خونین ۲. خونی. خون آلود ۳. توام با خونریزی. پر خون و خونریزی. خونبار ۴. فجیع ۵. {عامیانه} تمام عیار. بی کم و کسر. حسابی 6. {عامیانه} لعنتی. کوفتی. ...
مثال: He was sidelined by a bodily injury. او به دلیل آسیب بدنی �از بازی بازمانده بود. �
( دستگاه ) بیگودی مو، فرکننده ی مو مثال: Titanium curling irons get hot fast, so they work best for thick hair that can withstand higher temperatures ...
۱. پنی {یک صدم پوند، واحد پول بریتانیا ۲. {در آمریکا و عامیانه} سنت ۳. یک پول سیاه. پشیز. صنار. شاهی مثال: She had been saving every penny she could ...
۱. به طور باور نکردنی ۲. بطور شگفت آوری. بطور عجیبی ۳. با کمال تعجب. عجیب اینکه مثال: She felt unbelievably happy as she stepped on board the Titani ...
۱. مغرض. متعصب ۲. متمایل. مستعد ۳. سوگیرانه. جانبدارانه ۴. سودار مثال: Which newspapers, TV channels, or radio stations in your country do you think ...
کیف {دیپلمات} // چمدان مخصوص حمل اسناد مثال: he briefly opened an attache case to show her the documents and money. او برای مدت کوتاهی یک کیف {یا چم ...
۱. از شکل افتاده. بد ریخت ۲. کج. کج و کوله ۳. تحریف شده. قلب شده. غیر واقعی ۴. {نورشناسی} واپیچیده. درهم ریخته. بد شکل. غیر طبیعی. . از ریخت افتاده. ...
۱. اسم مستعار. نام مستعار ۲. معروف به مثال: The escaped convict had been getting odd jobs using an alias. مجرم فراری با استفاده از یک نام مستعار شغ ...
۱. دادگاهی. {مربوط به} دادگاه ۲. {مربوط به} علم قضایی. قضایی. ۳. قانونی مثال: In 2007, forensic experts found DNA on a tie which the hijacker took of ...
۱. جذب. ۲. شیفتگی. دلبستگی مثال: Complete absorption in sport will interfere with your studies. شیفتگی کامل در ورزش بر روی مطالعات تو اختلال ایجاد ...
دندانه دندانه. دندانه دار. اره ای مثال: You would better use serrated knife to cut the bread. شما بهتر است از یک چاقوی دندانه دار برای برش دادن نان ...
دقیقا، حرف به حرف، کلمه به کلمه، طابق النعل بالنعل. مو به مو مثال: the method was followed to the letter این روش حرف به حرف {و مو به مو} دنبال شده بو ...
۱. غفلت. سهو ۲. نظارت. سرپرستی مثال برای معنی اول: He attributed the underpayment to oversight. او کسری پرداختی را حمل بر غفلت کرد. مثال برای معنی ...
کلان شهر - شهرهایی با بیش از ۱۰ میلیون جمعیت مثال: what you think are probably the biggest problems for people who live in a megacity. فکر می کنید ا ...
۱. شلوغ. پر ازدحام ۲. پر جمعیت مثال: Mumbai is a very overcrowded city. مومبایی یک شهر بسیار شلوغ و پر ازدحامی است.
قابل آشامیدن. قابل شرب. خوردنی. آشامیدنی مثال: I don’t think this tap water is drinkable. من فکر نمی کنم این شیر آب قابل شرب باشد.
انتقام {کسی یا چیزی را} گرفتن. تلافی {چیزی را} درآوردن مثال: Tennis star vows to avenge defeat ستاره تنیس قول می دهد شکست را تلافی کند. / ستاره تنیس ...
۱. بد خلق. بد اخلاق ۲. تند. فرز. ۳. سرد ۴. شیک. تر و تمیز. ۵. جذاب و گیرا // تند، فعال، با روح، سرزنده، شیک، گاز گیر، جرقه دار. ( عامیانه ) پر حرارت، ...
۱. به اشتباه. اشتباها. به غلط ۲. بطور نامناسبی. نامناسب. نادرست ۳. عوضی. اشتباه ۴. به ناحق مثال: Several people were wrongly convicted. چند نفر از م ...
روح القدس مثال: When I strengthen you with the Holy Spirit. هنگامی که من تو را با روح القدس نیرو بخشیدم.
۱. بیگانگی. جدایی ۲. احساس بیگانگی. انزوا. تنهایی ۳. از خود بیگانگی. ناخویشتنی ۴. {حقوقی} انتقال {به غیر}. واگذاری {به غیر}. صلح کردن {به دیگری} // ب ...
{بلوز و غیره} یقه هفت مثال: I'm after a size 40 V - neck pullover in grey. من دنبال یک ژاکت سایز ۴۰ یقه هفت خاکستری می گردم.
ترمینال فرودگاه {ساختمانی که مسافران در آنجا به انتظار پرواز می نشینند} مثال: We have been waiting for you at the airport terminal for more than six ...
{محل} دادگاه // کاخ دادگستری. ساختمان دادگستری، ساختمانی که دادگاه ( ها ) در آن قرار دارد مثال: He got in to the car and drove to the courthouse. او ...
حاشیه جاده. کنار جاده مثال: They sat down by the roadside to take a rest. آنها کنار جاده نشستند تا استراحت کنند.
بیش از اندازه پختن مثال: The chicken was overcooked and dry. مرغ بیش از حد پخته شده بود و خشک بود.
چاپ استیک {چوب غذاخوری در چین و ژاپن} مثال: The first time we visited China, we couldn’t get used to eat with chopsticks. بار اولی که ما از چین دیدن ...
۱. ما قبل آخر. یکی مانده به آخر. یک. . . مانده به آخر مثال: You don’t need to read the penultimate chapter of the book. شما نیاز نیست فصل ما قبل آخ ...
۱. جهانی ۲. جهان شمول ۳. جهان وطن. جهان وطنی ۴. جهان دیده // وابسته به همه جهان، بین المللی مثال: Sydney is also a very cosmopolitan city. سیدنی همچ ...
اصطلاحات زیادی با may در زبان انگلیسی گفته می شود: may god bless you. خدا خیرت بده !، عافیت باشد!، خدا تو را برکت بدهد! may I ask why? ممکن است بپرس ...