پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٨٤٤
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کایاک {نوعی قایق باریک و سبک اسکیموها} مثال: Yesterday, a fish jumped into my kayak. دیروز یک ماهی پرید توی کایاک {نوعی قایق باریک و سبک اسکیموها} م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. پر خطر. مخاطره آمیز. خطرناک ۲. اتفاق. تصادفی مثال: Cigarette smoking can be hazardous to your health. سیگار کشیدن می توان برای سلامتی شما پرخطر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{سینما و تلویزیون} زیرنویس مثال: If you like movies, watch them in English with subtitles. اگر فیلم دوست دارید، به {زبان} انگلیسی {همراه با} زیرنویس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

۱. جهت یابی کردن ۲. {کشتی یا هواپیما} هدایت کردن ۳. عبور کردن از ۴. پیش بردن. عبور دادن. گذراندن مثال: Only skilled pilots can navigate a ship throug ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آزادی بخش. رهایی بخش، آزادکننده، رهاکننده، آزادساز. آزادسازی، رهایی بخشی مثال: It was really a liberating movement. آن واقعا یک جنبش آزادی بخش بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ممنوع. غیر مجاز. ممنوع الورود. مثال: Smoking is strictly prohibited inside the factory. داخل کارخانه سیگار کشیدن اکیدا ممنوع است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیست اسکی مثال: We can’t use the ski slope because it doesn’t snow enough. ما نمی توانیم از پیست اسکی استفاده کنیم چون به اندازه کافی برف نیامده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{آمریکا} بادنجان. بادمجان مثال: We grow many different vegetables: potatoes, eggplant, etc. ما سبزیجات مختلفی مثل سیب زمینی و بادمجان و غیره می کاری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انبه. درخت انبه. میوه انبه مثال: Peel, stone and dice the mango. انبه را پوست بکن، هسته اش رو در بیاور و به قطعات کوچک خرد کن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. دمدمی. ویری ۲. عبوس. بدخلق. عنق. گرفته مثال برای معنی اول: He is moody; one day he is kind the next day he is hostile. او دمدمی و ویری است. یک ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

طالع بینی. ستاره بینی مثال: Do you believe in astrology? آیا تو به طالع بینی {و ستاره بینی} اعتقاد داری؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

ذوق زده. هیجان زده . شادمان. خوشحال. مشعوف. ذوق مرگ شده مثال: I was so thrilled to get a good report from him. من از تهیه کردن یک گزارش خوب از او بس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اتومبیل ربایی. سرقت اتومبیل مثال: carjacking is a serious crime. اتومبیل ربایی یک جرم سنگینی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ویرایش کردن. ویراستن. تصحیح کردن ۲. گردآوری کردن. ویراستاری {اثری را} به عهده داشتن ۳. سردبیری {نشریه ای را} عهده دار بودن. سردبیر بودن ۴. {فیلم} ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بیش از حد استعمال کردن. بیش از اندازه به کار بردن ۲. مصرف بیش از اندازه مثال: Which words or phrases do you most overuse? شما غالبا کدام لغت یا ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حیاط خلوت. حیاط پشت منزل مثال: Going out into the backyard of my home in LA and pretending to build a vegetable garden with sticks and rocks. به حیا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {شخص} گیاه خوار ۲. گیاه خوارانه. {مربوط به} گیاه خواری مثال: How long have you been a vegan? چند وقت است که گیاه خوار هستی؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. دستپاچه کردن. سراسیمه کردن. مضطرب کردن. عصبی کردن ۲. دستپاچگی. سراسیمگی. اضطراب مثال: Don't fluster me or I'll never be ready. من را دستپاچه و ع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دستپاچه. سراسیمه. مضطرب مثال: I always get flustered in interviews. من همیشه در مصاحبه ها دستپاچه و مضطرب می شوم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روح {کسی در بدن دیگری} حلول کردن. تناسخ یافتن مثال: Some people believe they may reincarnate in the form of an animal. برخی از مردم بر این باور هست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غیب بین. غیب دان. غیبگو. نهان بین، روشن بین مثال: I refused politely because, to be honest, I don't really believe in clairvoyants and fortune - tell ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فالگیری. طالع بینی مثال: I refused politely because, to be honest, I don't really believe in clairvoyants and fortune - telling. من مودبانه قبول نکر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. روانی. روحی ۲. فراروانی. فراروانشناختی ۳. دارای قدرت فراروانی. دارای علم غیب / ۱. {فراروانشناس} واسطه. ۲. غیبگو مثال: Have you ever visited a for ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اعتقاد درمان. باور درمان {کسی که از طریق اعتقادات و باورهای مذهبی به درمان می پردازد} . دعا نویس {دعا کننده برای شفای بیمار} مثال: Have you ever visi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ارتباط افکار با یکدیگر، دوهم اندیشی. ( پیرا روان شناسی ) دور آگاهی، دور همدردی، اندیشه خوانی، ارتباط ذهنی مثال: Telepathy is a form of psychic experi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {زبانشناسی} خط شناسی. شناخت نظامهای خطی ۲. خط شناسی {مطالعه دستخط افراد به منظور شناخت شخصیت آنها} مثال: Listen to an expert in graphology talking ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوانا. روشن Your signature is legible. امضای شما خوانا و روشن است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناخوانا. بدخط Your signature is a bit illegible. امضای شما کمی ناخوانا و بدخط است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوانایی. خوانا بودن مثال: The legibility of your signature is important. خوانایی و خوانا بودن امضای شما مهم است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کف بینی. کف شناسی مثال: Do you believe in palmistry? آیا به کف بینی اعتقاد داری؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودخواه، خودپسند، خود محور، ثابت ونامتحرک، متوجه نفس خود، خودگرای، خودشیفته مثال: He is too self - centered to understand others' problems. او خیلی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی خیال. بی قید. راحت مثال: She has a laid - back attitude toward life. او یک نگرش راحت و بی قیدی نسبت به زندگی دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. مصمم. با اراده ۲. یک دنده مثال: She was incredibly strong - willed. او به طور باور نکردنی مصمم {و با اراده و یک دنده} بود.

پیشنهاد
١

بیماری خطرناک. بیماری تهدید کننده زندگی. بیماری کشنده. بیماری مرگ آور مثال: It’s exhausting trying to convince yourself that you might have a life - ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی میل. بی شوق. بی ذوق. بی علاقه. بدون شور و حرارت. بدون اشتیاق مثال: He was unenthusiastic to see her again. او برای دیدن دوباره اش بی میل {و بی عل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. نامحدود. بی قید و شرط ۲. کامل. تمام عیار. به تمام معنا ۳. فاقد صلاحیت. بدون صلاحیت لازم. ۴. غیر مجاز. بدون مجوز مثال: They were talking about rea ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدون اجاره. رایگان مثال: The homeless should be allowed to live rent - free in empty apartment buildings and houses. باید به بی خانمان ها این امکان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی آستین. رکابی. پیراهن رکابی مثال: This is the season for sleeveless dresses. این فصل لباسهای بی آستین و رکابی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

نقش و نگار دار. نقش دار. منقوش. طرح دار مثال: The walls were covered with patterned wallpaper. دیوارها با کاغذدیواری نقش و نگار دار پوشانده شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به صورت زیبایی. به طرز جذابی مثال: Women, but not men, are always expected to dress attractively for work or on TV. آقایان نه، اما خانمها همیشه انت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. نقطه چین ۲. خال خال // نقطه دار. نقطه نقطه ای مثال: Fold the paper along the dotted line. کاغذ را در امتداد خط نقطه چین تا بزن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. کلاهدار ۲. {چشم} خمار ۳. نقاب دار مثال: The class was held hostage by a hooded gunman. کلاس توسط یک فرد مسلح کلاهدار {و نقاب دار} به گروگان گرفت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. پارچه جین ۲. جین مثال: Ripped denim jeans شلوار جین پاره / شلوار {جنس} پارچه جین پاره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{بلوز یا پیراهن}آستین بلند I only wear long - sleeved shirts. من فقط پیراهنهای آستین بلند می پوشم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. ژولیده پولیده ۲. کثیف It's rather old and scruffy, but who cares? آن نسبتا کهنه و کثیف و ژولیده پولیده است اما کی اهمیت میده؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از خود راضی. پر مدعا. مغرور. پر افاده مثال: I don't want to seem bigheaded but I frankly don't think it will work. من نمی خواهم از خود راضی و مغرور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. شمن. جادو پزشک ۲. جادوگر قبیله مثال: Shamans heal people by dealing with their deep emotional problems شمن ها با مواجه شدن با مشکلات عمیق عاطفی م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مذهب شمنی. شمنیسم // پیروی از عقاید جادوگران و کاهنان دوران اولیه تمدن بشر، جادوگری مثال: They did not initially believe that shamanism could help th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. کمون ۲. خانه اشتراکی ۳. جمعیت اشتراکی ۴. کالخوز ۵. انجمن اشتراکی 6. راز و نیاز کردن. خلوت کردن با. درد دل کردن با مثال: She walks in the woods wh ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صدای طبل. ضربه طبل. آواز دهل مثال: The sound of drumbeats reverberates in the small conference room as the shaman goes into a trance. همان وقت که شم ...