پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
۱. بی فایده. بیهوده. ناسودمند ۲. فاقد حس همکاری مثال: The instructions were badly written and was unhelpful. دستورالعملها به طور بدی نوشته شده و بی ...
۱. انقضاء ۲. اتمام. خاتمه ۳. بازدم مثال: the expiration of the contract انقضای قرارداد.
۱. غذای بخر و ببر ۲. رستوران بخر و ببر ۳. {غذا و رستوران} بخر و ببر. بیرون بر مثال: Do you ever have take - out food? What kind? تا حالا غذای بیرون ب ...
کم چرب مثال: I prefer to drink low - fat milk. من ترجیح می دهم شیر کم چرب بخورم.
۱. کارتن. جعبه مقوایی ۲. قوطی. جعبه. بسته. پاکت مثال: Who put the empty milk carton back in the refrigerator? کی کارتن شیر خالی را سرجایش داخل یخچال ...
هیدرات کربن. کربوهیدرات مثال: Are the foods in the list carbohydrates or proteins? آیا غذاهای داخل فهرست هیدرات کربن هستند یا پروتئین؟
۱. اهنگ زاد و ولد. میزان موالید ۲. میزان افزایش جمعیت. اهنگ رشد جمعیت مثال: Do you think the birthrate will go up or down in your country? فکر می کن ...
۱. خفه کردن ۲. خاموش کردن. سرکوب کردن ۳. خفه شدن ۴. از رشد باز ماندن مثال: but I only remember him trying to suffocate me under the bedcovers. اما م ...
وسایل تختخواب ( ملافه و پتو وغیره ) ، رخت خواب، روتختی، تختپوش، شمد مثال but I only remember him trying to suffocate me under the bedcovers. اما من ...
۱. پس انداز کننده ۲. بلیت ارزان قیمت مثال: Are you a spender or a saver? أیا شما یک {آدم} هزینه کننده هستید یا یک پس انداز کننده؟
۱. هزینه کننده. خرج کننده ۲. آدم خراج. ولخرج مثال: Are you a spender or a saver? أیا شما یک {آدم} هزینه کننده و ولخرج هستید یا یک پس انداز کننده؟
۱. قسط ۲. قسمت. بخش ۳. نصب. کارگذاری مثال: You speak to your friend and explain the situation and offer to pay the money back in small installments. ...
کم درامد. کم مزد. با دستمزد کم مثال: he then worked at low - paying jobs including encyclopedia salesman, janitor, and insurance salesman, and he was ...
خودساخته مثال: DeJoria's self - made rise is an inspiring story. پیشرفت و ترقی خودساخته ی دیجوریا یک داستان الهام بخش است.
۱. کارآفرینانه. {مربوط به} کارفرمایی ۲. ماجراجو. اهل خطر. اهل ریسک // کارآفرین مثال: As a child, you were fairly entrepreneurial, weren’t you? به عنو ...
کشور اوگاندا ( در مرکز و خاور افریقا مثال: Two of Jane's children have been helping in Uganda. دو تا از بچه های جین در کشور اوگاندا در حال کمک کردن ...
{آفت. حشرات. انگل و غیره} هجوم بردن. حمله کردن. آلوده کردن. فرا گرفتن، ، پربودن از مثال: There are no roads and no towns, only rainforest and the riv ...
۱. هنرپیشه کمدی. کمدین ۲. ادم شوخ ۳. {عامیانه} خل و چل مثال: Is there a comedian or a comedy series on TV in your country that you think is absolutel ...
دلگرم کننده. مایه دلگرمی. امیدبخش. مهربان مثال: Bill's bad luck was ending and his heart - warming story was just beginning. شانس بد بیل داشت به اتم ...
دوباره اجرا کردن. دوباره بازی کردن. {صحنه ای را} بازسازی کردن امثال: Police officers re - enacted the crime in an attempt to get witnesses to come fo ...
۱. موتور وسپا ۲. روروک مثال: Then he rented a scooter. بعد او یک موتور وسپا کرایه کرد.
هواپیمای دریایی. هواپیمای دریا نشین. هواپیمای اب نشین مثال: Tanner flew over both of them in the seaplane at about the same time. تنر هم تقریبا هم ز ...
( اتومبیل و هواپیما و غیره ) کمربند ایمنی مثال: Despite the fact that she was wearing a seat - belt, she was thrown sharply forward. با وجود این حق ...
پرتکاپو. پر تلاش. پر جنب و جوش مثال: London’s just not as hectic as New York. لندن دقیق مثل نیویورک پر جنب و جوش نیست.
۱. ناکام. شکست خورده ۲. مایوس. نومید. سرخورده. دلسرد. ۳. عاجز. ناتوان. درمانده ۴. ناراضی. ناخرسند. ۵. ازرده. رنجیده. عصبانی کننده مثال: I know my pi ...
۱. چند زبانه ۲. شخص چند زبانه مثال: Well - educated and multilingual women from many different countries worked as international stewardesses. زنان ...
تحصیل کرده. فرهیخته. دارای تحصیلات بالا مثال: Well - educated and multilingual women from many different countries worked as international stewardess ...
فی البداهه. بدون برنامه ریزی {قبلی}. از قبل پیش بینی نشده مثال: This afternoon the Palestinians held an impromptu press conference. بعد از ظهر امروز ...
بلندگوی دستی مثال: Your phone is not a megaphone. You don’t have to shout. گوشی موبایل شما بلندگوی دستی نیست. شما نباید داد بزنید.
وقت غذا // موقع صرف غذا مثال: Wherever possible, turn off your phone in social situations and at mealtimes, or put it on vibrate. هر کجا که ممکن اس ...
هندزفری. هدفون مثال: If you must take a call in the car, use a hands - free set. اگر شما باید داخل ماشین تماس تلفنی داشته باشید از دستگاه هندزفری اس ...
{میان خانه و محل کار} مسافر هر روزه مثال: Sonya Baker was a frequent commuter from her home in the suburbs to New York City. �سونیا بیکر� یک مسافر ...
۱. توالت. مستراح ۲. آرایش مثال: when the toilet is in use the light is red. وقتی که توالت اشغال باشد چراغ قرمز است.
کاغذ توالت. دستمال توالت کلمات مترادف: toilet tissue. Toilet roll
۱. به طور چشمگیری ۲. مخصوصا. بویژه مثال: he was notably impressed. او به طور چشمگیری تحت تاثیر قرار گرفته بود. The house had many drawbacks, most ...
نخود مثال: Boil chickpeas for about 30 minutes until they are just tender, then drain. نخودها را برای مدت تقریبا ۳۰ دقیقه بجوشان تا آنها درست نرم بش ...
۱. سامی ۲. یهودی. کلیمی مثال: It only speaks about one of the groups amongst humankind, the Semitic peoples. آن تنها درباره یک گروه در میان انسانها ...
یکتا پرستی. توحید مثال: Islam came into being in accordance with monotheism. پیدایش اسلام برطبق یکتاپرستی و توحید است.
۱. یت پرستی ۲. پرستش. ستایش. ستایش گری مثال: The prophet Mohamad was born in an age when idolatry was common. حضرت محمد در دورانی که بت پرستی رایج ب ...
داوطلبانه. با رضا و رغبت. با طیب خاطر مثال: a freewill offering of money and food یک اهدای داوطلبانه پول و غذا
۱. غلغلک دادن ۲. خوردن. به خارش انداختن ۳. خشنود کردن. به نشاط آوردن ۴. احساس خارش کردن. خاریدن ۵. غلغلک 6. خارش مثال: I tickled her and she burst ou ...
۱. روز کار. روز غیر تعطیل ۲. مدت کار روزانه مثال: Sunday is not a workday for me. یکشنبه برای من روز کار نیست.
جلوگیری کردن. بازداشتن. مانع شدن مثال: Such rebellion will inhibit our growth into the fullness of humanity. چنین سرکشی مانع از رشد ما به کمال انسا ...
دوره آموزشی فشرده // کلاس فشرده و کوتاه مدت مثال: I did a 15 - week crash course in typing. من یک دوره آموزشی فشرده ی ۱۵ هفته ای ماشین نویسی طی کردم.
لا ینحل. حل نشدنی مثال: These two factors combined to make the problem insolvable. این دو تا عامل با هم ترکیب شده اند تا مشکل را لاینحل کنند.
۱. از پیش تعیین شده. از پیش مشخص شده ۲. مقدر مثال: Some Muslim scholars emphasis the pre - determined nature of human freedom but would say that noth ...
دندان مصنوعی مثال: Should I have taken the false teeth? آیا من باید دندان مصنوعی بگذارم؟
فراماسون مثال: People relate to each other secretly, like Freemasons. مردم مثل فراماسون ها به طور مخفیانه با همدیگر ارتباط دارند.
۱. سری ۲. غیبی ۳. مرموز. اسرارآمیز ۴. رازورزانه. عرفانی. عارفانه ۵. عارف. صوفی مثال: the mystic words of a man called Shams Tabrizi. سخنان عرفانی م ...
۱. {گیاه شناسی و جراحی} پیوند ۲. پیوند زدن ۳. {مجازی} وصله کردن با. وصله زدن به ۴. پارتی بازی ۵. رشوه خواری. رشوه 6. پارتی بازی کردن. رشوه دادن. حق و ...