insertion

/ˌɪnˈsɜːrʃn̩//ɪnˈsɜːʃn̩/

معنی: الحاق، جوف گذاری، درج تصادفی
معانی دیگر: (قرارگیری در داخل یا لای چیزی) فرو کردن، لای (چیزی) گذاری، در جوف گذاری، اندرگذاری، لاگذاری، درون پیوستگی، (کالبدشناسی - گیاه شناسی: محل اتصال عضله به استخوانی که آن را حرکت می دهد، محل اتصال دو بخش گیاه) پیوستگاه، هرچیزی که داخل چیز دیگری قرار گرفته باشد: پارچه یا توری یا قیطان که برای تزیین روی جامه وغیره می دوزند، وصله ی آذینی، آگهی (در روزنامه و مجله و غیره)، لا گذاشت (در میان صفحات کتاب)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of inserting, or something that is or will be inserted.
متضاد: extraction
مشابه: introduction

جمله های نمونه

1. the insertion of a coin into a public telephone
قرار دادن سکه در تلفن عمومی

2. the insertion of a muscle
پیوستگاه عضله

3. the insertion of extra information made his speech too long
وارد نمودن اطلاعات اضافی نطق او را خیلی طولانی کرد.

4. Acupuncture involves the insertion of needles into specific points of the body.
[ترجمه گوگل]طب سوزنی شامل وارد کردن سوزن در نقاط خاصی از بدن است
[ترجمه ترگمان]طب سوزنی شامل فرو بردن سوزن ها در نقاط خاص بدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. An examination is carried out before the insertion of the tube.
[ترجمه گوگل]معاینه قبل از قرار دادن لوله انجام می شود
[ترجمه ترگمان]یک آزمایش قبل از وارد کردن لوله انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He recorded an item for insertion in the programme.
[ترجمه گوگل]او موردی را برای درج در برنامه ضبط کرد
[ترجمه ترگمان]او یک مورد را برای وارد کردن این برنامه ثبت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Scientists hope that the insertion of normal genes into the diseased cells will provide a cure.
[ترجمه گوگل]دانشمندان امیدوارند که قرار دادن ژن‌های طبیعی در سلول‌های بیمار، درمان را فراهم کند
[ترجمه ترگمان]دانشمندان امیدوارند که وارد کردن ژن های عادی به سلول های بیمار یک درمان را فراهم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This was successfully treated by the insertion of a Palmaz stent within the hepatic vein.
[ترجمه گوگل]این با قرار دادن استنت پالماز در داخل ورید کبدی با موفقیت درمان شد
[ترجمه ترگمان]این کار با وارد کردن استنت در رگ کبدی با موفقیت انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Digital rectal examination was performed before insertion of the tube to ensure that the rectum was empty.
[ترجمه گوگل]معاینه دیجیتالی رکتوم قبل از قرار دادن لوله برای اطمینان از خالی بودن رکتوم انجام شد
[ترجمه ترگمان]آزمایش مقعد دیجیتال قبل از فرو بردن لوله انجام شد تا اطمینان حاصل شود که مقعد خالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The group has a single tendon insertion below the elbow into the forearm.
[ترجمه گوگل]این گروه دارای یک تاندون منفرد در زیر آرنج به داخل ساعد است
[ترجمه ترگمان]این گروه یک insertion single را زیر آرنج روی ساعد قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is a single tendon insertion into the radius bone of the forearm.
[ترجمه گوگل]یک تاندون منفرد وارد استخوان رادیوس ساعد می شود
[ترجمه ترگمان]یک tendon single در استخوان شعاع ساعد وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The reciprocal relationship between pamphlet and newspaper insertion was only one way in which reformers used both the London and provincial press.
[ترجمه گوگل]رابطه متقابل بین درج جزوه و روزنامه تنها یکی از راه هایی بود که اصلاح طلبان از مطبوعات لندن و استانی استفاده کردند
[ترجمه ترگمان]رابطه متقابل میان جزوه و درج روزنامه تنها یک روش بود که در آن اصلاح طلبان از مطبوعات لندن و مستعمرات استفاده می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Coagulopathy is a well recognised complication after the insertion of these shunts.
[ترجمه گوگل]انعقاد عارضه ای است که پس از قرار دادن این شنت ها به خوبی شناخته شده است
[ترجمه ترگمان]Coagulopathy یک پیچیدگی شناخته شده بعد از وارد کردن این shunts است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sears' gives instructions for creating references for insertion in an index or catalogue to show relationships between subjects.
[ترجمه گوگل]سیرز دستورالعمل هایی را برای ایجاد مراجع برای درج در فهرست یا کاتالوگ برای نشان دادن روابط بین موضوعات ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]Sears دستور ایجاد منابع برای درج در یک شاخص یا کاتالوگ را می دهد تا روابط بین سوژه ها را نشان دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The insertion of an endoprosthesis was successful in establishing adequate biliary drainage in all the patients.
[ترجمه گوگل]قرار دادن اندوپرتز در ایجاد زهکشی کافی صفراوی در همه بیماران موفقیت آمیز بود
[ترجمه ترگمان]وارد کردن یک endoprosthesis در ایجاد زه کشی بهداشتی کافی در همه بیماران موفقیت آمیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

الحاق (اسم)
inset, juncture, supplement, addendum, union, interpolation, incorporation, concatenation, insertion, adhesion, adjunction, joinder, subjunction

جوف گذاری (اسم)
insertion

درج تصادفی (اسم)
insertion

تخصصی

[سینما] الحاق - درج - میان گذاری
[ریاضیات] جایگزینی، درج

انگلیسی به انگلیسی

• act of putting in, act of setting in; something which has been placed in, inserted addition

پیشنهاد کاربران

۱. عمل وارد کردن. جا دادن. لای {چیزی} فرو کردن ۲. درج ۳. ضمیمه ۴. آگهی {در روزنامه}
مثال:
the insertion of a coin into a public telephone
قرار دادن یک سکه در داخل یک تلفن عمومی
I had tubes in my mouth, nose, chest and insertions in other parts of my body
...
[مشاهده متن کامل]

لوله هایی در دهان و بینی و سینه ام و ضمیمه هایی در قسمتهای دیگری از بدنم بود.

دخول هم شابد معنی بده
استقرار
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : insert
✅️ اسم ( noun ) : insert / insertion
✅️ صفت ( adjective ) : insertable
✅️ قید ( adverb ) : _
سرخود
insertion ( زیست شناسی - ژن شناسی و زیست فنّاوری )
واژه مصوب: درنهش
تعریف: ورود یک توالی جدید به دِنا|||متـ . درج
تلفیق
وارد کردن
ورود
انتها
الحاق، ضمیمه
محل اتصال عضله یا تاندون
اتصال
درج، ضمیمه
قرارگیری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس