heartwarming

/ˈhɑːrˌtwɔːrmɪŋ//ˈhɑːˌtwɔːmɪŋ/

دلگرم کننده، امیدبخش، مهربان

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: causing a warm feeling of satisfaction or affection.

- Her colleagues gave her a heartwarming reception when she returned to work.
[ترجمه گوگل] همکارانش هنگام بازگشت به محل کارش از او استقبال گرمی کردند
[ترجمه ترگمان] همکارانش هنگام بازگشت به سرکار a دلگرم کننده به او دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It was heartwarming to read about all the good that the volunteers had achieved.
[ترجمه گوگل] خواندن در مورد تمام خوبی هایی که داوطلبان به دست آورده بودند بسیار دلچسب بود
[ترجمه ترگمان] خواندن تمام چیزهای خوبی که داوطلبان به دست آورده بودند دلگرم کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The letters were generous and heartwarming.
[ترجمه گوگل]نامه ها سخاوتمندانه و دلچسب بود
[ترجمه ترگمان]نامه ها سخاوتمند و دلگرم کننده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This is a fast-paced, heartwarming story of a huge iron man who emerges from the sea to terrify the neighborhood.
[ترجمه گوگل]این یک داستان سریع و دلچسب از یک مرد آهنین بزرگ است که از دریا بیرون می آید تا محله را به وحشت بیاندازد
[ترجمه ترگمان]این یک داستان تند و دلگرم کننده از یک مرد آهنی بزرگ است که از دریا بیرون می آید تا همسایه ها را بترساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The movie tells a heartwarming story about a boy who saves his sister's life.
[ترجمه گوگل]این فیلم داستانی دلچسب در مورد پسری را روایت می کند که جان خواهرش را نجات می دهد
[ترجمه ترگمان]فیلم داستان heartwarming درباره پسری تعریف می کند که زندگی خواهرش را نجات می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It was really a most heartwarming occasion.
[ترجمه گوگل]واقعاً دلگرم کننده ترین مناسبت بود
[ترجمه ترگمان] اتفاق خیلی زیادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Is there a sight more heartwarming than a family reunion?
[ترجمه گوگل]آیا منظره ای دلچسب تر از دیدار خانوادگی وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان]آیا منظره ای از تجدید دیدار خانوادگی وجود دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Inspiring, wise, humorous, and heartwarming, these books are the perfect gifts for that very special sibling.
[ترجمه گوگل]این کتاب‌های الهام‌بخش، عاقلانه، طنزآمیز و دل‌انگیز، هدیه‌ای عالی برای آن خواهر یا برادر خاص هستند
[ترجمه ترگمان]این کتاب ها بهترین هدیه برای این خواهر و برادر، اله ام بخش، خردمند، شوخ و دلگرم کننده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Dante: So this is what they call a heartwarming family reunion, eh?
[ترجمه گوگل]دانته: پس این چیزی است که آنها به آن می گویند یک گردهمایی خانوادگی دلگرم کننده، نه؟
[ترجمه ترگمان]پس این چیزیه که بهش میگن تجدید دیدار خانوادگی، ها؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Those heartwarming comments touched horseman deeply . 'Tm most grateful for what you have said.
[ترجمه گوگل]آن نظرات دلگرم کننده اسب سوار را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد از آنچه گفتی بسیار سپاسگزارم
[ترجمه ترگمان]نظرات دلگرم کننده گوردون به طور عمیق بر اسب سوار شد مقدار Tm را بیشتر از چیزی که گفتید ممنونم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This is a heartwarming moral tale.
[ترجمه گوگل]این یک داستان اخلاقی دلچسب است
[ترجمه ترگمان]این یک داستان اخلاقی دلگرم کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Only the weather was ominous - the usual generous gestures of support received from congregation and friends were heartwarming.
[ترجمه گوگل]فقط آب و هوا شوم بود - حرکات سخاوتمندانه معمول از حمایت جماعت و دوستان دلگرم کننده بود
[ترجمه ترگمان]تنها آب و هوا شوم بود - نشانه های معمول حمایت از کلیسا و دوستان دلگرم کننده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The response to our plea for more food and blankets has been heartwarming.
[ترجمه گوگل]پاسخ به درخواست ما برای غذا و پتو بیشتر دلگرم کننده بوده است
[ترجمه ترگمان]پاسخ به درخواست ما برای بیشتر غذا و پتو دلگرم کننده بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The response from the public in places they visited was generous and heartwarming.
[ترجمه گوگل]استقبال مردم در مکان هایی که بازدید کردند سخاوتمندانه و دلگرم کننده بود
[ترجمه ترگمان]عکس العمل مردم در مکان هایی که بازدید کردند بخشنده و دلگرم کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Its " Boogie Nights" meets "Spinal Tap" in this rowdy and heartwarming tale of life in the adult film industry.
[ترجمه گوگل]«شب‌های بوگی» آن با «اسپینال تپ» در این داستان جنجالی و دل‌انگیز از زندگی در صنعت فیلم‌های بزرگسالان ملاقات می‌کند
[ترجمه ترگمان]شب های \"Boogie\" آن را در این داستان پر سر و صدا و دلگرم کننده زندگی در صنعت فیلم بزرگ سال می بیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Plants crowd my space. I am surrounded by large banana leaves -- huge splashes of heartwarming yellow-green color -- and stringy vines of green beans entwining every vertical surface.
[ترجمه گوگل]گیاهان فضای من را شلوغ می کنند من توسط برگ های بزرگ موز احاطه شده ام -- پاشیدن های عظیم رنگ زرد-سبز دلگرم کننده -- و انگورهای رشته ای از لوبیا سبز که هر سطح عمودی را در هم می پیچد
[ترجمه ترگمان]گیاهان space را جمع می کنند من توسط برگ های بزرگ موز احاطه شده ام - - قطرات درشت از رنگ های زرد - سبز - - و تاک ها و لوبیای سبز در هر سطح عمودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• cheering, gladdening, moving
causes genial feelings
something that is heart-warming causes you to feel pleased and very happy.

پیشنهاد کاربران

دلگرم کننده. مایه دلگرمی. امیدبخش. مهربان
مثال:
Bill's bad luck was ending and his heart - warming story was just beginning.
شانس بد بیل داشت به اتمام می رسید و داستان دلگرم کننده ی او تازه داشت شروع می شد.
دلگرم کننده - امید بخش
. . .
I was at a family gathering and my uncle told us a story about his experience in a foreign country. He was travelling alone and decided to take a bus to a popular tourist destination. However, he didn’t speak the language and was not familiar with the bus route. He got off the bus at what he thought was his stop, but quickly realized he was lost
...
[مشاهده متن کامل]

He wandered around for a while until he stumbled upon a small restaurant. Despite the language barrier, he managed to order some food and sat down to eat. Suddenly, the owner of the restaurant approached him and started speaking to him in broken English. My uncle explained his situation and the owner offered to help him find his way
The owner closed the restaurant and took my uncle on his motorbike to the tourist destination he was trying to get to. Along the way, they chatted and my uncle learned a lot about the local culture. He made it to his destination thanks to the kindness of a stranger
I thought this story was ⭐heartwarming⭐ and it reminded me that there are still good people in the world who are willing to help others, even if they are strangers

خوشحال کننده; پاداش؛ رضایت بخش
It's an adjective
Cause happiness
Something that makes you happy and cheerful is heartwarming
دلچسب
امید بخش - دلگرم کننده
The movie tells a heartwarming story about a boy
. who saves his sister's life
خوشحال کننده. شادی بخش، مسرت بخش
مایه ی خرسندی و شعف. دلخوش کننده.

بپرس