marital

/ˈmerətl̩//ˈmærɪtl̩/

معنی: زوجی، ازدواجی، نکاحی، شوهری
معانی دیگر: وابسته به زناشویی، زن و شوهری

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: maritally (adv.)
• : تعریف: of or concerning marriage.
مترادف: conjugal, matrimonial
مشابه: bridal, connubial, hymeneal, married, spousal, uxorial, wedded

- marital harmony
[ترجمه گوگل] هماهنگی زناشویی
[ترجمه ترگمان] سازگاری زناشویی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. marital problems
مسایل زناشویی

2. marital problems
مسائل زناشویی

3. marital compatibility
سازگاری در ازدواج،توافق در زناشویی،همسازی در زناشویی

4. the healing of marital conflicts will reduce the number of divorce cases
حل آشتی گرانه ی اختلافات زناشویی تعداد طلاق ها را کم می کند.

5. counseling on marital problems and disagreements.
[ترجمه گوگل]مشاوره در مورد مشکلات و اختلافات زناشویی
[ترجمه ترگمان]مشاوره در خصوص مشکلات زناشویی و عدم توافق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Could I ask you about your marital status?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم از شما در مورد وضعیت تاهل بپرسم؟
[ترجمه ترگمان]میتونم در مورد وضعیت زناشویی تون ازتون بپرسم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I regret getting involved with my daughter's marital problems; all its done is t o bring trouble about my ears.
[ترجمه گوگل]از درگیر شدن با مشکلات زناشویی دخترم پشیمانم تمام کاری که انجام می دهد این است که گوش های من را به دردسر بیاندازد
[ترجمه ترگمان]افسوس می خورم که با مشکلات زناشویی دخترم درگیر شده ام؛ تنها کاری که انجام داده این است که در مورد گوش های من دردسر درست کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She also alluded to her rival's past marital troubles.
[ترجمه گوگل]او همچنین به مشکلات زناشویی گذشته رقیبش اشاره کرد
[ترجمه ترگمان]او همچنین به مشکلات زناشویی گذشته اش اشاره کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her son had no marital problems.
[ترجمه گوگل]پسرش مشکل زناشویی نداشت
[ترجمه ترگمان]پسرش مشکلات زناشویی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Sixty per cent of all marital separations occur before the tenth year of marriage.
[ترجمه گوگل]شصت درصد تمام جدایی های زناشویی قبل از سال دهم ازدواج اتفاق می افتد
[ترجمه ترگمان]شصت درصد از همه جدایی زناشویی پیش از دهمین سال ازدواج اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She felt as if her marital problems were beyond remedy.
[ترجمه گوگل]او احساس می کرد که گویی مشکلات زناشویی او قابل درمان نیستند
[ترجمه ترگمان]احساس می کرد که مشکلات زناشویی او فراتر از درمان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Caroline was keen to make her marital home in London.
[ترجمه گوگل]کارولین مشتاق بود تا خانه زناشویی خود را در لندن بسازد
[ترجمه ترگمان]کرولاین \"خیلی مشتاق بود که\" تو \"لندن\" ازدواج کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. What is your marital status?
[ترجمه گوگل]وضعیت تاهل شما چیست؟
[ترجمه ترگمان]وضعیت زناشویی شما چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As children leave home marital satisfaction tends to pick up again.
[ترجمه گوگل]با خروج کودکان از خانه، رضایت زناشویی دوباره افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]زمانی که کودکان خانه را ترک می کنند، رضایت زناشویی دوباره انتخاب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زوجی (صفت)
bigeminal, marital

ازدواجی (صفت)
marital, conjugal

نکاحی (صفت)
marital, conjugal, nuptial

شوهری (صفت)
marital

انگلیسی به انگلیسی

• of or relating to marriage; concerning married life; concerning a husband (history)
marital means relating to marriage.

پیشنهاد کاربران

۱. {مربوط به} زناشویی ۲. شوهری
مثال ۱:
Could I ask you about your marital status?
می توانم درباره وضعیت تاهل تان بپرسم؟ {مجرد هستید یا متاهل یا مطلقه؟}
مثال ۲:
marital problem
مشکلات زناشویی
تاهل
مثال در فرم های استخدامی:
Marital Status=وضعیت تاهل
تاهل
marital status > وضعیت تاهل
متاهلی
Marital : زناشویی - زن و شوهری
Martial : رزمی
Marshal : ارتشبد - کلانتر
مربوط به وضعیت تاهل
Adj. مسائل مریوط به ازدواج - زناشویی
- مربوط به ازدواج

بپرس