پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
دارای موی سفید. سفید موی ( پیر ) مثال: So if you disbelieve, how will you avoid the day which will make children white - headed? پس اگر شما باور ندا ...
۱. باور نکردن. حرفهای ( کسی را ) باور نکردن. دروغ پنداشتن ۲. عقیده نداشتن به. اعتقاد نداشتن به مثال: So if you disbelieve, how will you avoid the day ...
تصرف. ضبط، مصادره، قاپیدن. ربودن مثال: But Pharaoh disobeyed the apostle so we seized him with a terrible seizing. اما فرعون از رسول نافرمانی کرد پس ...
مشرک مثال: The faithless from among the People of the book and the polytheists were not set apart ( from the community of the faithful ) until the pr ...
۱. متغیر. ناپایدار. بی ثبات. متزلزل ۲. متحرک. مواج. روان. سیال مثال: The day when the earth and the mountains will quake, and the mountains will be ...
طولانی مثال: For indeed during the day you have drawn - out engagement. قطعا تو در طول روز کار و مشغله طولانی داری. �إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْ ...
۱. سنگین ۲. وزین. مهم. موثر مثال: Indeed soon we will cast on you a weighty discourse. محققا ما به زودی گفتاری سنگین بر تو خواهیم افکند. �إِنَّا سَ ...
۱. تحقیق کردن. پرس و جو کردن ۲. پی بردن. دریافتن. فهمیدن ۳. تعین کردن. محقق ساختن. معلوم کردن مثال: So that He may ascertain that they have delivered ...
قراول. پاسدار. نگهبان، مثال: Then he dispatches a sentinel before and behind him پس او نگهبانی در جلو و پشت سرش گسیل می دارد �فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِ ...
۱. آشکار کردن. نشان دادن. ۲. فاش کردن. افشا کردن. برملا کردن. پرده برداشتن از مثال: He does not disclose His [knowledge of the] Unseen to anyone خداو ...
۱. کثیف کردن. آلودن ۲. ( شهرت و غیره ) لکه دار کردن مثال: No! rather their heart have been sullied by what they have been earning. نه! بلکه قلبهایش ...
رقیب. رقابت کننده مثال: For such let the viers vie برای چنین {نعمتی} رقابت کنندگان باید رقابت کنند. �وَفِی ذَٰلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ�
با زحمت. با سختی مثال: You are laboring towards your Lord laboriously, and you will encounter him. تو با سختی در راه پروردگارت کوشش می کنی و با او ر ...
۱. انهدام. نابودی ۲. شکست مثال: He will pray for annihilation او برای نابودی به درگاه خدا استغاثه خواهد کرد. {آیه به سختی عذاب جهنم اشاره دارد که به ...
تکواندو مثال: What sport does she like? She likes swimming and taekwondo. او چه ورزشی را دوست دارد؟ او شنا و تکواندو دوست دارد.
مشهود. واضح. آشکار. ( و همچنین می تواند به معنی مورد شهود قرار گرفته هم باشد ) مثال: By the witness and the witnessed �وَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ�
در خور تحسین. قابل ستایش. قابل تمجید. ستوده مثال: They were vindictive towards them only because they had faith in Allah, the All - mighty and the Al ...
۱. کینه توز. انتقام جو. ۲. انتقام جویانه مثال: They were vindictive towards them only because they had faith in Allah, the All - mighty and the All ...
۱. تنبیه ۲. مجازات. کیفر. جزا ۳. خشونت ۴. زیان. اسیب. خسارت. خرابی مثال: Indeed those who persecute the faithful men and women and do not repent ther ...
از آن پس. پس از آن، بعد از ان، بعدها مثال: Indeed those who persecute the faithful men and women and do not repent thereafter, there is for them the ...
جهنده. بیرون ریزنده مثال: He was created from an effusing fluid. او از مایعی جهنده آفریده شده. �خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ�
بیرون ریختن از، ریختن ( خون ) پاشیدن، پخش کردن، پراکنده و متفرق مثال: the gardens effuse spacious elegance. باغها زیبایی و قشنگی گسترده ای را پراکند ...
احیا شده. دوباره رایج شده. از نو باب شده
۱. چروک خورده. پر چین و چروک ۲. شیاربندی شده مثال: And by the furrowed earth. و قسم به زمین شیاربندی شده {کنایه از زمین آماده کشت است} �وَالْأَرْضِ ...
۱. شیار ۲. ( پیشانی ) چین. چین و چروک. خط ۳. شیار بندی کردن ۴. شیار انداختن. خط انداختن ۵. چین انداختن. چین و چروک انداختن ۶. چروک افتادن مثال: regul ...
قاطع. قطعی. مسلم مثال: It is indeed a conclusive discourse. آن براستی یک سخن قطعی و مسلم است. �إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ�
۱. شوخی ۲. مضحکه. مایه خنده ۳. شوخی کردن. مسخره بازی در آوردن ۴. مسخره کردن. دست انداختن مثال: And not jest و شوخی نیست �وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ�
غایب، پنهان، مخفی، پنهانی، مستور، مکنون مثال: Except what Allah may wish. Indeed He knows the overt and what is hidden. مگر آنچه خداوند بخواهد. براس ...
آشکار. علنی مثال: Except what Allah may wish. Indeed He knows the overt and what is hidden. مگر آنچه خداوند بخواهد. براستی او آشکار و پنهان را می د ...
حضرت ابراهیم ( ع ) مثال: The scriptures of Abraham and Moses. کتابهای مقدس حضرت ابراهیم ( ع ) و حضرت موسی ( ع ) �صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی�
( بسیار ) هیجان زده. منقلب. عصبی. مضطرب. پریشان مثال: Wrought - up and weary. {بسیار} پریشان و فرسوده
فرعون مثال: The cruel Pharaoh impaled his prisoners on sharp sticks. فرعون ظالم و ستمکار زندانیانش را با تکه چوبهای تیز به صلابه کشید.
۱. سوراخ کردن ۲. به ( میخ، چنگال یا هر چیز نوک تیز ) کشیدن. زدن ۳. به صلابه کشیدن مثال: The cruel Pharaoh impaled his prisoners on sharp sticks. فرع ...
خوراک. تغذیه. اطعام مثال: And do not urge the feeding of the needy. و {به} اطعام گرسنه و نیازمند ترغیب نمی کنید. �وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ ا ...
آزمندانه. طمع کارانه. حریصانه. مثال: You eat your inheritance rapaciously. و میراث خود را حریصانه و آزمندانه می خورید. �وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أ ...
۱. مصیبت. بلیه. بلا ۲. درد زایمان مثال: Certainly we created man in travail. قطعا ما انسان را در مصیبت و بلا خلق کردیم. �لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَ ...
تلف کردن. هدر دادن. ضایع کردن مثال: He says, ‘I have squandered immense wealth’. او می گوید ثروت عظیمی را ضایع و تلف کردم. �یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَال ...
۱. ویرانی. خرابی ۲. بدبختی. بیچارگی. فلاکت ۳. حزن. غم. غصه مثال: Or a needy person in desolation یا شخص فقیری در خرابی و ویرانی �أَوْ مِسْکِینًا ذَا ...
۱. سرزده. غفلتا. غافلگیرانه ۲. ندانسته. بی خبر. بدون توجه مثال: So their Lord took them unawares by night because of their sin and levelled it. پس پ ...
۱. زرد پی پشت زانو ۲. زرد پی پشت زانو را قطع کردن ۳. فلج کردن. از کار انداختن ۴. پی بریدن، نحر کردن ( ظاهرا از آنجایی که کشتن شتر شکل و صورتی خاص دار ...
۱. بجا. به مورد. مناسب ۲. فصیح. بلیغ ۳. اهل فلاح و رستگاری مثال: One who purifies it is felicitous. کسی که تزکیه می کند او رستگار است. �قَدْ أَفْلَ ...
۱. جاده. راه ۲. خیابان مثال: The car slid off the road and onto the embankment. ماشین از روی جاده به سوی دیوار خاکی سر خورد.
۱. گرسنگی. بی غذایی ۲. مرگ بر اثر بی غذایی مثال: The West's inaction has put millions of people at risk of starvation. مسامحه و بی تحرکی غرب میلیونه ...
۱. صبح ( از طلوع آفتاب تا ظهر ) ۲. پیش از ظهر مثال: By the sun and her forenoon splendor سوگند به خورشید و درخشش پیش از ظهرش
القای شبهه کردن نسبت به. مورد تردید قرار دادن. زیر سوال بردن رد کردن، تکذیب کردن مثال: He who impugns [God’s prophets] and turns his back. او که {پ ...
دکتر علی قلی قرائی این اصطلاح را در ترجمه قران خود معادل �پروای خدا پیشه کردن. تقوای خدا پیشه کردن. متقی بودن� ترجمه کرده اند. مثال: As for him who ...
گوناگون. متنوع. متفاوت. مختلف مثال Your endeavors are indeed diverse. براستی سعی و تلاشتان مختلف و گوناگون است. �إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی�
۱. رنجیده. دلگیر. دلخور. مکدر ۲. ناراضی. ناخشنود ۳. عصبانی. خشمگین مثال: Your Lord has neither forsaken you nor is He displeased with you. پروردگارت ...
درخواست کردن، استدعاء کردن، التماس کردن، طلبیدن، تمنا کردن، لابه کردن، استغاثه کردن مثال: And supplicate your Lord. و به {سوی} پروردگارت استغاثه کن.
دکتر علی قلی قرائی در ترجمه قرآن خود این اصطلاح را �تقوا و پرهیزگاری� ترجمه کرده اند. مثال: Or bid [others] to God wariness. یا {دیگران را} فرمان ب ...