پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٨٤
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دارای موی سفید. سفید موی ( پیر ) مثال: So if you disbelieve, how will you avoid the day which will make children white - headed? پس اگر شما باور ندا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. باور نکردن. حرفهای ( کسی را ) باور نکردن. دروغ پنداشتن ۲. عقیده نداشتن به. اعتقاد نداشتن به مثال: So if you disbelieve, how will you avoid the day ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تصرف. ضبط، مصادره، قاپیدن. ربودن مثال: But Pharaoh disobeyed the apostle so we seized him with a terrible seizing. اما فرعون از رسول نافرمانی کرد پس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مشرک مثال: The faithless from among the People of the book and the polytheists were not set apart ( from the community of the faithful ) until the pr ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. متغیر. ناپایدار. بی ثبات. متزلزل ۲. متحرک. مواج. روان. سیال مثال: The day when the earth and the mountains will quake, and the mountains will be ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

طولانی مثال: For indeed during the day you have drawn - out engagement. قطعا تو در طول روز کار و مشغله طولانی داری. �إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. سنگین ۲. وزین. مهم. موثر مثال: Indeed soon we will cast on you a weighty discourse. محققا ما به زودی گفتاری سنگین بر تو خواهیم افکند. �إِنَّا سَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. تحقیق کردن. پرس و جو کردن ۲. پی بردن. دریافتن. فهمیدن ۳. تعین کردن. محقق ساختن. معلوم کردن مثال: So that He may ascertain that they have delivered ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قراول. پاسدار. نگهبان، مثال: Then he dispatches a sentinel before and behind him پس او نگهبانی در جلو و پشت سرش گسیل می دارد �فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. آشکار کردن. نشان دادن. ۲. فاش کردن. افشا کردن. برملا کردن. پرده برداشتن از مثال: He does not disclose His [knowledge of the] Unseen to anyone خداو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. کثیف کردن. آلودن ۲. ( شهرت و غیره ) لکه دار کردن مثال: No! rather their heart have been sullied by what they have been earning. نه! بلکه قلبهایش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رقیب. رقابت کننده مثال: For such let the viers vie برای چنین {نعمتی} رقابت کنندگان باید رقابت کنند. �وَفِی ذَٰلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با زحمت. با سختی مثال: You are laboring towards your Lord laboriously, and you will encounter him. تو با سختی در راه پروردگارت کوشش می کنی و با او ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. انهدام. نابودی ۲. شکست مثال: He will pray for annihilation او برای نابودی به درگاه خدا استغاثه خواهد کرد. {آیه به سختی عذاب جهنم اشاره دارد که به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تکواندو مثال: What sport does she like? She likes swimming and taekwondo. او چه ورزشی را دوست دارد؟ او شنا و تکواندو دوست دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مشهود. واضح. آشکار. ( و همچنین می تواند به معنی مورد شهود قرار گرفته هم باشد ) مثال: By the witness and the witnessed �وَ شَاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

در خور تحسین. قابل ستایش. قابل تمجید. ستوده مثال: They were vindictive towards them only because they had faith in Allah, the All - mighty and the Al ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. کینه توز. انتقام جو. ۲. انتقام جویانه مثال: They were vindictive towards them only because they had faith in Allah, the All - mighty and the All ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تنبیه ۲. مجازات. کیفر. جزا ۳. خشونت ۴. زیان. اسیب. خسارت. خرابی مثال: Indeed those who persecute the faithful men and women and do not repent ther ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آن پس. پس از آن، بعد از ان، بعدها مثال: Indeed those who persecute the faithful men and women and do not repent thereafter, there is for them the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جهنده. بیرون ریزنده مثال: He was created from an effusing fluid. او از مایعی جهنده آفریده شده. �خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیرون ریختن از، ریختن ( خون ) پاشیدن، پخش کردن، پراکنده و متفرق مثال: the gardens effuse spacious elegance. باغها زیبایی و قشنگی گسترده ای را پراکند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

احیا شده. دوباره رایج شده. از نو باب شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. چروک خورده. پر چین و چروک ۲. شیاربندی شده مثال: And by the furrowed earth. و قسم به زمین شیاربندی شده {کنایه از زمین آماده کشت است} �وَالْأَرْضِ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. شیار ۲. ( پیشانی ) چین. چین و چروک. خط ۳. شیار بندی کردن ۴. شیار انداختن. خط انداختن ۵. چین انداختن. چین و چروک انداختن ۶. چروک افتادن مثال: regul ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

قاطع. قطعی. مسلم مثال: It is indeed a conclusive discourse. آن براستی یک سخن قطعی و مسلم است. �إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. شوخی ۲. مضحکه. مایه خنده ۳. شوخی کردن. مسخره بازی در آوردن ۴. مسخره کردن. دست انداختن مثال: And not jest و شوخی نیست �وَمَا هُوَ بِالْهَزْلِ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

غایب، پنهان، مخفی، پنهانی، مستور، مکنون مثال: Except what Allah may wish. Indeed He knows the overt and what is hidden. مگر آنچه خداوند بخواهد. براس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشکار. علنی مثال: Except what Allah may wish. Indeed He knows the overt and what is hidden. مگر آنچه خداوند بخواهد. براستی او آشکار و پنهان را می د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حضرت ابراهیم ( ع ) مثال: The scriptures of Abraham and Moses. کتابهای مقدس حضرت ابراهیم ( ع ) و حضرت موسی ( ع ) �صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( بسیار ) هیجان زده. منقلب. عصبی. مضطرب. پریشان مثال: Wrought - up and weary. {بسیار} پریشان و فرسوده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فرعون مثال: The cruel Pharaoh impaled his prisoners on sharp sticks. فرعون ظالم و ستمکار زندانیانش را با تکه چوبهای تیز به صلابه کشید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. سوراخ کردن ۲. به ( میخ، چنگال یا هر چیز نوک تیز ) کشیدن. زدن ۳. به صلابه کشیدن مثال: The cruel Pharaoh impaled his prisoners on sharp sticks. فرع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوراک. تغذیه. اطعام مثال: And do not urge the feeding of the needy. و {به} اطعام گرسنه و نیازمند ترغیب نمی کنید. �وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آزمندانه. طمع کارانه. حریصانه. مثال: You eat your inheritance rapaciously. و میراث خود را حریصانه و آزمندانه می خورید. �وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. مصیبت. بلیه. بلا ۲. درد زایمان مثال: Certainly we created man in travail. قطعا ما انسان را در مصیبت و بلا خلق کردیم. �لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تلف کردن. هدر دادن. ضایع کردن مثال: He says, ‘I have squandered immense wealth’. او می گوید ثروت عظیمی را ضایع و تلف کردم. �یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ویرانی. خرابی ۲. بدبختی. بیچارگی. فلاکت ۳. حزن. غم. غصه مثال: Or a needy person in desolation یا شخص فقیری در خرابی و ویرانی �أَوْ مِسْکِینًا ذَا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. سرزده. غفلتا. غافلگیرانه ۲. ندانسته. بی خبر. بدون توجه مثال: So their Lord took them unawares by night because of their sin and levelled it. پس پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. زرد پی پشت زانو ۲. زرد پی پشت زانو را قطع کردن ۳. فلج کردن. از کار انداختن ۴. پی بریدن، نحر کردن ( ظاهرا از آنجایی که کشتن شتر شکل و صورتی خاص دار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. بجا. به مورد. مناسب ۲. فصیح. بلیغ ۳. اهل فلاح و رستگاری مثال: One who purifies it is felicitous. کسی که تزکیه می کند او رستگار است. �قَدْ أَفْلَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. جاده. راه ۲. خیابان مثال: The car slid off the road and onto the embankment. ماشین از روی جاده به سوی دیوار خاکی سر خورد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. گرسنگی. بی غذایی ۲. مرگ بر اثر بی غذایی مثال: The West's inaction has put millions of people at risk of starvation. مسامحه و بی تحرکی غرب میلیونه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. صبح ( از طلوع آفتاب تا ظهر ) ۲. پیش از ظهر مثال: By the sun and her forenoon splendor سوگند به خورشید و درخشش پیش از ظهرش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

القای شبهه کردن نسبت به. مورد تردید قرار دادن. زیر سوال بردن رد کردن، تکذیب کردن مثال: He who impugns [God’s prophets] and turns his back. او که {پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دکتر علی قلی قرائی این اصطلاح را در ترجمه قران خود معادل �پروای خدا پیشه کردن. تقوای خدا پیشه کردن. متقی بودن� ترجمه کرده اند. مثال: As for him who ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گوناگون. متنوع. متفاوت. مختلف مثال Your endeavors are indeed diverse. براستی سعی و تلاشتان مختلف و گوناگون است. �إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. رنجیده. دلگیر. دلخور. مکدر ۲. ناراضی. ناخشنود ۳. عصبانی. خشمگین مثال: Your Lord has neither forsaken you nor is He displeased with you. پروردگارت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخواست کردن، استدعاء کردن، التماس کردن، طلبیدن، تمنا کردن، لابه کردن، استغاثه کردن مثال: And supplicate your Lord. و به {سوی} پروردگارت استغاثه کن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دکتر علی قلی قرائی در ترجمه قرآن خود این اصطلاح را �تقوا و پرهیزگاری� ترجمه کرده اند. مثال: Or bid [others] to God wariness. یا {دیگران را} فرمان ب ...