پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٧٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( آدم ) سرگردان. آواره مثال: A wanderer who is determined to reach his destination does not fear the rain. یک آدم سرگردان و آواره که مصمم است به مق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بیکاره. ولگرد. آسمان جل مثال: A couple of hobos found shelter for themselves under the bridge. یک چند تا ولگرد و آسمان جل برای خودشان زیر پل یک سرپن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. خانه بدوش. آواره ۲. ( آدم ) ولگرد مثال: The vagabond youths traveled across the country, enjoying their freedom until their money ran out. این ج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. خلاقانه. با خلاقیت. مبتکرانه. ابتکاری مثال: she teaches you to think creatively. او به شما آموزش می دهد که خلاقانه و مبتکرانه فکر کنید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. چادرنشین ۲. خانه بدوش. بی خانمان. آواره مثال: When I came to my house I saw a naked nomad in my bedroom. وقتی به خانه ام آمدم یک بی خانمان و آوار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. سوسو. کورسو. نور ضعیف ۲. ( مجازی ) بارقه. جرقه ۳. ( مجازی ) نشان. علامت. نشانه ۴. سوسو زدن. کورسو زدن. چشمک زدن مثال: the glimmer of their torche ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. کینه توز. بی گذشت ۲. سخت. بی رحم ۳. نامساعد مثال: The island is an unforgiving place in winter. جزیره در زمستان {از نظر آب و هوایی} یک مکان سخت و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کامل. جامع. تمام عیار. فراگیر مثال: It is the end product of exhaustive research and development. این محصول نهایی از ( یک ) تحقیق و توسعه ی کامل و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جرم شناختن مثال: The use of opium was not criminalized until fairly recently. استفاده از تریاک تا کم و بیش در این اواخر جرم شناخته نمی شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. نقل قول ۲. مثال ۳. تقدیر. تشویق ۴. تقدیرنامه ۵. احضاریه مثال: The article, with its many citations, was well documented. این مقاله، با نقل قولهای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. متحرک. در حال حرکت ۲. محرک. محرکه ۳. ترحم انگیز. سوزناک. تکان دهنده. متاثر کننده مثال: And the mountains will be set moving and become a mirage و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سراب مثال: And the mountains will be set moving and become a mirage و کوه ها به حرکت در خواهند آمد و به سراب تبدیل خواهند شد. �وَسُیِّرَتِ الْجِبَال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به غلط. به دروغ. از روی نادرستی . دروغی. کاغذبانه مثال: And they denied our signs mendaciously. و آنها آیات و نشانه های ما را به دروغ تکذیب کردند. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تابان. تابناک. فروزان ۲. شاد. بشاش. با طراوت ۳. ( فیزیک ) تابشی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. خوشایند. مطبوع. مطلوب. خوب. دلپذیر ۲. موافق مثال: And set in it lofty [and] firm mountains, and given you agreeable water to drink و در آن کوه ها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ویرانگر. مصیبت بار ۲. ویران. خرابه. مخروبه ۳. ( هزینه ) کمر شکن. ورشکست کننده مثال: They will say, this is, then, a ruinous return. آنها خواهند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. عظیم. چشمگیر. قابل ملاحظه ۲. کلان. هنگفت ۳. حیرت انگیز. شگفت انگیز. تحسین آمیز مثال: Is your creation more prodigious or that of the heaven and fa ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. مسئول. متعهد ۲. مشمولِ ۳. مستعدِ ۴. در معرض ِ ۵. محتمل مثال: Though you are not liable if he does not purify himself. هر چند اگر او خودش را تزکیه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. پناه. ملجا ۲. پناهگاه ۳. ( ترافیک ) جزیره ایمنی مثال: His refuge will indeed be paradise. براستی ملجا و پناهگاه آنها بهشت خواهد بود. �فَإِنَّ ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. شکاف. چاک. درز. ترک ۲. ( زمین شناسی ) درزه ۳. ( پزشکی ) شیار مثال: Then we split the earth, making fissures in it سپس ما زمین را شکافتیم، در آن شک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مشغول. مجذوب ۲. گرفتار. نگران ۳. بی توجه. حواس پرت ۴. سر سری. با حواس پرتی مثال: That day each of them will have a task to keep him preoccupied. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. تیره و تار. گرفته. ابری ۲. غمگین. افسرده ۳. هوای ابری. آسمان ابری مثال: Overcast with gloom افسرده از غم و اندوه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. بسیج کردن. فرا خواندن. احضار کردن. جمع کردن ۲. جمع شدن. گرد آمدن. اجتماع کردن. ۳. اجتماع. جمع ۴. سان. رژه مثال: When the wild beasts are mustered ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قابل اعتماد. وفادار. مطمئن. امین مثال: One who is obeyed and trustworthy as well. کسی که از او فرمان برده می شود و همچنین قابل اعتماد و امین است. � ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. رانده شده. مطرود ۲. بی خانمان. بی کس. در به در مثال: And it is not the speech of an outcast Satan. و این سخن شیطانی رانده شده نیست. �وَمَا هُوَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متقلب. فریبکار. گول زن مثال: Woe to the defrauders who use short measure, وای بر فریبکاران و متقلبان که پیمانه ها را کم می گیرند. �وَیْلٌ لِلْمُطَف ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. کالا ۲. جنس ۳. محصول ۴. شیء ۵. ( به صورت جمع ) لوازم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. محو کردن، زدودن ۲. ( از نظر ) پوشاندن، تیره کردن، ۳. کشتن، نابود کردن مثال: When the stars are blotted out. آنگاه که ستارگان محو و نابود شوند. � ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هرکسی را که، بهر کس که مثال: He admits whomever He wishes into His mercy, and for the wrongdoers He has prepared a painful punishment. او هر کسی را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( آدم ) ناسپاس، نمک نشناس، حق نشناس مثال: So submit patiently to the judgement of your lord and do not obey any sinner or ingrate from among them. پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. سوزدار. گزنده ۲. نیشدار. تند مثال: Reclining therein on couches without facing therein any [scorching] sun, or [biting] cold. در آن بر تخت ها تکی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تعیین کننده. سرنوشت ساز. سرنوشت ۲. خطیر. مهم. حیاتی ۳. شوم. نحس مثال: Indeed we fear from our lord a frowning and fateful day. براستی ما از پرورد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اخمو. اخم آلود. گرفته. درهم. عبوس مثال: Indeed we fear from our lord a frowning and fateful day. براستی ما از پروردگارمان می ترسیم، {از} روز عبوس و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( قدیمی ) در آن هنگام، ( در وقتی ) که مثال: Was he not a drop of emitted semen? And then a clinging mass? Whereat He created and proportioned [him] آ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

منی مثال: Was he not a drop of emitted semen? آیا او قطره ای منی از خود بیرون ریخته نبود؟ �أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. از خود بیرون دادن. بیرون دادن. دادن ۲. بیرون فرستادن. فرستادن. خارج کردن ۳. پخش کردن. منتشر کردن ۴. صادر کردن. ساطع کردن ۵. گسیل کردن ۶. ( آه. فری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. شق و رق راه رفتن. باد کردن ۲. پز دادن ۳. فیس و افاده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در معنی اسمی: ۱. خسوف. ماه گرفتگی ۲. کسوف. خورشید گرفتگی ۳. افول. گمنامی. فراموشی. فراموش شدگی در معنی فعلی: ۱. ( خورشید یا ماه ) گرفتن ۲. سایه اندا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی رحمانه. با بی رحمی. با سنگدلی ۲. با تندی. با پرخاشجویی ۳. شریرانه، تباه کارانه مثال: Indeed man desires to go on living viciously. براستی انسا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انتقاد کننده از خود. ملامت کننده خود مثال: And I swear by the self - critical soul! و من سوگند می خورم به روح های انتقاد کننده از خود. / قسم به نفس ل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( چیز لوله شده ) باز کردن. ۲. باز شدن ۳. پی در پی اتفاق افتادن. به ترتیب نمایان شدن. خود را نشان دادن مثال: But everyone of them desires to be giv ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

میانجی، شفیع، شفاعت کننده مثال: So that intercession of the intercessors will not avail them. پس شفاعتِ شفاعت کنندگان به حال آنان سود نبخشد. �فَمَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. کفرآمیز ۲. دنیوی. غیر مذهبی ۳. زشت. قبیح. رکیک ۴. ( به مقدسات ) بی حرمتی کردن. توهین کردن مثال: We used to indulge in profane gossip along with th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شایعه پراکن مثال: We used to indulge in profane gossip along with the gossipers. ما در گذشته در اراجیف {گفتن} کفرآمیز ، همراه با شایعه پراکنان زیاده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بطور تحقیرآمیز. با حالت تحقیر مثال: Then he went away disdainfully. سپس او بطور تحقیرآمیز ی رفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. آلودگی. ناپاکی ۲. ناخالصی ۳. هرزگی مثال: And keep away from all impurity. و از هر گونه ناپاکی و آلودگی پرهیز کن. �وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ �

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. کسوت. مقام. منصب ۲. پوشش ۳. ( زمین شناسی ) جبه ۴. پیش بخاری. سر بخاری ۵. شنل. ردا. خرقه ۶. توری چراغ ۷. پوشاندن مثال: O you wrapped up in your ma ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شب زنده داری، احیا، دعای شب مثال: Indeed your lord knows that you stand vigil for nearly two thirds of the night براستی خدا می داند که تو نزدیک به د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. ملایم. با مدارا. با گذشت ۲. توام با ارفاق. خفیف ۳. آسان گیر مثال: He knows that you cannot calculate it [exactly] and so he was lenient towards yo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باگذشت. بخشنده. رحیم مثال: Indeed Allah is all - forgiving, all - merciful. براستی خداوند بسیار بخشنده و بسیار مهربان است. �إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ ...