پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
( آدم ) سرگردان. آواره مثال: A wanderer who is determined to reach his destination does not fear the rain. یک آدم سرگردان و آواره که مصمم است به مق ...
بیکاره. ولگرد. آسمان جل مثال: A couple of hobos found shelter for themselves under the bridge. یک چند تا ولگرد و آسمان جل برای خودشان زیر پل یک سرپن ...
۱. خانه بدوش. آواره ۲. ( آدم ) ولگرد مثال: The vagabond youths traveled across the country, enjoying their freedom until their money ran out. این ج ...
۱. خلاقانه. با خلاقیت. مبتکرانه. ابتکاری مثال: she teaches you to think creatively. او به شما آموزش می دهد که خلاقانه و مبتکرانه فکر کنید.
۱. چادرنشین ۲. خانه بدوش. بی خانمان. آواره مثال: When I came to my house I saw a naked nomad in my bedroom. وقتی به خانه ام آمدم یک بی خانمان و آوار ...
۱. سوسو. کورسو. نور ضعیف ۲. ( مجازی ) بارقه. جرقه ۳. ( مجازی ) نشان. علامت. نشانه ۴. سوسو زدن. کورسو زدن. چشمک زدن مثال: the glimmer of their torche ...
۱. کینه توز. بی گذشت ۲. سخت. بی رحم ۳. نامساعد مثال: The island is an unforgiving place in winter. جزیره در زمستان {از نظر آب و هوایی} یک مکان سخت و ...
کامل. جامع. تمام عیار. فراگیر مثال: It is the end product of exhaustive research and development. این محصول نهایی از ( یک ) تحقیق و توسعه ی کامل و ...
جرم شناختن مثال: The use of opium was not criminalized until fairly recently. استفاده از تریاک تا کم و بیش در این اواخر جرم شناخته نمی شد.
۱. نقل قول ۲. مثال ۳. تقدیر. تشویق ۴. تقدیرنامه ۵. احضاریه مثال: The article, with its many citations, was well documented. این مقاله، با نقل قولهای ...
۱. متحرک. در حال حرکت ۲. محرک. محرکه ۳. ترحم انگیز. سوزناک. تکان دهنده. متاثر کننده مثال: And the mountains will be set moving and become a mirage و ...
سراب مثال: And the mountains will be set moving and become a mirage و کوه ها به حرکت در خواهند آمد و به سراب تبدیل خواهند شد. �وَسُیِّرَتِ الْجِبَال ...
به غلط. به دروغ. از روی نادرستی . دروغی. کاغذبانه مثال: And they denied our signs mendaciously. و آنها آیات و نشانه های ما را به دروغ تکذیب کردند. ...
۱. تابان. تابناک. فروزان ۲. شاد. بشاش. با طراوت ۳. ( فیزیک ) تابشی
۱. خوشایند. مطبوع. مطلوب. خوب. دلپذیر ۲. موافق مثال: And set in it lofty [and] firm mountains, and given you agreeable water to drink و در آن کوه ها ...
۱. ویرانگر. مصیبت بار ۲. ویران. خرابه. مخروبه ۳. ( هزینه ) کمر شکن. ورشکست کننده مثال: They will say, this is, then, a ruinous return. آنها خواهند ...
۱. عظیم. چشمگیر. قابل ملاحظه ۲. کلان. هنگفت ۳. حیرت انگیز. شگفت انگیز. تحسین آمیز مثال: Is your creation more prodigious or that of the heaven and fa ...
۱. مسئول. متعهد ۲. مشمولِ ۳. مستعدِ ۴. در معرض ِ ۵. محتمل مثال: Though you are not liable if he does not purify himself. هر چند اگر او خودش را تزکیه ...
۱. پناه. ملجا ۲. پناهگاه ۳. ( ترافیک ) جزیره ایمنی مثال: His refuge will indeed be paradise. براستی ملجا و پناهگاه آنها بهشت خواهد بود. �فَإِنَّ ا ...
۱. شکاف. چاک. درز. ترک ۲. ( زمین شناسی ) درزه ۳. ( پزشکی ) شیار مثال: Then we split the earth, making fissures in it سپس ما زمین را شکافتیم، در آن شک ...
۱. مشغول. مجذوب ۲. گرفتار. نگران ۳. بی توجه. حواس پرت ۴. سر سری. با حواس پرتی مثال: That day each of them will have a task to keep him preoccupied. ...
۱. تیره و تار. گرفته. ابری ۲. غمگین. افسرده ۳. هوای ابری. آسمان ابری مثال: Overcast with gloom افسرده از غم و اندوه
۱. بسیج کردن. فرا خواندن. احضار کردن. جمع کردن ۲. جمع شدن. گرد آمدن. اجتماع کردن. ۳. اجتماع. جمع ۴. سان. رژه مثال: When the wild beasts are mustered ...
قابل اعتماد. وفادار. مطمئن. امین مثال: One who is obeyed and trustworthy as well. کسی که از او فرمان برده می شود و همچنین قابل اعتماد و امین است. � ...
۱. رانده شده. مطرود ۲. بی خانمان. بی کس. در به در مثال: And it is not the speech of an outcast Satan. و این سخن شیطانی رانده شده نیست. �وَمَا هُوَ ...
متقلب. فریبکار. گول زن مثال: Woe to the defrauders who use short measure, وای بر فریبکاران و متقلبان که پیمانه ها را کم می گیرند. �وَیْلٌ لِلْمُطَف ...
۱. کالا ۲. جنس ۳. محصول ۴. شیء ۵. ( به صورت جمع ) لوازم
۱. محو کردن، زدودن ۲. ( از نظر ) پوشاندن، تیره کردن، ۳. کشتن، نابود کردن مثال: When the stars are blotted out. آنگاه که ستارگان محو و نابود شوند. � ...
هرکسی را که، بهر کس که مثال: He admits whomever He wishes into His mercy, and for the wrongdoers He has prepared a painful punishment. او هر کسی را ...
( آدم ) ناسپاس، نمک نشناس، حق نشناس مثال: So submit patiently to the judgement of your lord and do not obey any sinner or ingrate from among them. پ ...
۱. سوزدار. گزنده ۲. نیشدار. تند مثال: Reclining therein on couches without facing therein any [scorching] sun, or [biting] cold. در آن بر تخت ها تکی ...
۱. تعیین کننده. سرنوشت ساز. سرنوشت ۲. خطیر. مهم. حیاتی ۳. شوم. نحس مثال: Indeed we fear from our lord a frowning and fateful day. براستی ما از پرورد ...
اخمو. اخم آلود. گرفته. درهم. عبوس مثال: Indeed we fear from our lord a frowning and fateful day. براستی ما از پروردگارمان می ترسیم، {از} روز عبوس و ...
( قدیمی ) در آن هنگام، ( در وقتی ) که مثال: Was he not a drop of emitted semen? And then a clinging mass? Whereat He created and proportioned [him] آ ...
منی مثال: Was he not a drop of emitted semen? آیا او قطره ای منی از خود بیرون ریخته نبود؟ �أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَی�
۱. از خود بیرون دادن. بیرون دادن. دادن ۲. بیرون فرستادن. فرستادن. خارج کردن ۳. پخش کردن. منتشر کردن ۴. صادر کردن. ساطع کردن ۵. گسیل کردن ۶. ( آه. فری ...
۱. شق و رق راه رفتن. باد کردن ۲. پز دادن ۳. فیس و افاده
در معنی اسمی: ۱. خسوف. ماه گرفتگی ۲. کسوف. خورشید گرفتگی ۳. افول. گمنامی. فراموشی. فراموش شدگی در معنی فعلی: ۱. ( خورشید یا ماه ) گرفتن ۲. سایه اندا ...
۱. بی رحمانه. با بی رحمی. با سنگدلی ۲. با تندی. با پرخاشجویی ۳. شریرانه، تباه کارانه مثال: Indeed man desires to go on living viciously. براستی انسا ...
انتقاد کننده از خود. ملامت کننده خود مثال: And I swear by the self - critical soul! و من سوگند می خورم به روح های انتقاد کننده از خود. / قسم به نفس ل ...
۱. ( چیز لوله شده ) باز کردن. ۲. باز شدن ۳. پی در پی اتفاق افتادن. به ترتیب نمایان شدن. خود را نشان دادن مثال: But everyone of them desires to be giv ...
میانجی، شفیع، شفاعت کننده مثال: So that intercession of the intercessors will not avail them. پس شفاعتِ شفاعت کنندگان به حال آنان سود نبخشد. �فَمَ ...
۱. کفرآمیز ۲. دنیوی. غیر مذهبی ۳. زشت. قبیح. رکیک ۴. ( به مقدسات ) بی حرمتی کردن. توهین کردن مثال: We used to indulge in profane gossip along with th ...
شایعه پراکن مثال: We used to indulge in profane gossip along with the gossipers. ما در گذشته در اراجیف {گفتن} کفرآمیز ، همراه با شایعه پراکنان زیاده ...
بطور تحقیرآمیز. با حالت تحقیر مثال: Then he went away disdainfully. سپس او بطور تحقیرآمیز ی رفت.
۱. آلودگی. ناپاکی ۲. ناخالصی ۳. هرزگی مثال: And keep away from all impurity. و از هر گونه ناپاکی و آلودگی پرهیز کن. �وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ �
۱. کسوت. مقام. منصب ۲. پوشش ۳. ( زمین شناسی ) جبه ۴. پیش بخاری. سر بخاری ۵. شنل. ردا. خرقه ۶. توری چراغ ۷. پوشاندن مثال: O you wrapped up in your ma ...
شب زنده داری، احیا، دعای شب مثال: Indeed your lord knows that you stand vigil for nearly two thirds of the night براستی خدا می داند که تو نزدیک به د ...
۱. ملایم. با مدارا. با گذشت ۲. توام با ارفاق. خفیف ۳. آسان گیر مثال: He knows that you cannot calculate it [exactly] and so he was lenient towards yo ...
باگذشت. بخشنده. رحیم مثال: Indeed Allah is all - forgiving, all - merciful. براستی خداوند بسیار بخشنده و بسیار مهربان است. �إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ ...