پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٧٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. متبلور کردن ۲. متبلور شدن. شکل گرفتن مثال: Your caramel sauce will start to crystallize unless you add lemon juice. سس کارامل شما شروع به متبلور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. به شدت. قویا. عمیقا ۲. مشتاقانه. با اشتیاق مثال: The nationalists believe fervently in independence for their country. ملی گراها به شدت و عمیقا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سخت. دشوار. شاق. خسته کننده. طاقت فرسا. توان فرسا مثال: Her coach put her through grueling practice sessions before the competition. مربیش قبل از رق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بری از اشتباه {معصوم} ۲ مطمئن. قابل اطمینان مثال: None of us are infallible. هیچ کدام از ما بری از اشتباه و معصوم نیستیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سوال انگیز. مشکوک مثال: His offer was generous and yet his motives were questionable. پیشنهاد او سخاوتمندانه بود ولی هنوز انگیزه هایش مشکوک و سوال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بی باکانه. با بی باکی. بدون ترس. بدون واهمه مثال: He gazed fearlessly at the gunman. او بدون ترس و واهمه و بی باکانه به مرد مسلح خیره شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. اصلاح. تجدید نظر. تصحیح ۲. ( قانون ) متمم. اصلاحیه مثال: After the amendment of the contract, both sides agreed to sign. بعد از اصلاح قراداد هر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شجاعانه. با شجاعت. با شهامت. دلیرانه. بی باکانه مثال: Happy are those who dare courageously to defend what they love. خوشحال کسانی هستند که با شهامت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بطور غیرعادی. عجیب مثال: She was dressed weirdly. او بطور غیرعادی و عجیبی لباس پوشیده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آدم نوع دوست. بشردوست. نیکوکار. خیر مثال: The philanthropist donated a great deal of money to the university as well as to several charities. این ان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خط بریل. الفبای نابینایان مثال: He can read Braille though he isn't blind. او با اینکه نابینا نیست می تواند خط بریل را بخواند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ابتکار. خلاقیت ۲. استادی. هنرمندی مثال: the ingenuity of man in finding new solutions ابتکار و خلاقیت بشر در یافتن راه حل های جدید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. متجانس کردن. همگن کردن ۲. هموژنیزه کردن ( شکستن مولکولهای چربی شیر ) مثال: We are not going to homogenize it. ما قصد ندارید آن را همگن و متجانس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حذف کردن مثال: It will be clearer if you delete the last paragraph. اگر پاراگراف آخر را حذف کنی واضح تر می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. سخت کوش. کوشا. ساعی. با پشت کار. پشتکار دار ۲. مداوم. مستمر. پیگیر مثال: one diligent worker is better than two negligent ones یک کارگر سخت کوش و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فلج اطفال مثال: Can you get a woman to accept those polio drops in her child’s mouth? آیا تو می توانی یک زن را متوجه کنی که {ریخته شدن} قطره های فلج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اضطراب بشری. نگرانی از اوضاع جهان. احساس وحشت و نگرانی مثال: The idea of returning home filled the soldier with both happiness and angst. فکر بازگشت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نوش دارو. داروی عام. داروی همه دردها مثال: Antibiotics are not a panacea, but they are a useful weapon in the fight against disease. آنتی بیوتیکها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بحث. مذاکره. گفتگو. تبادل نظر مثال: We were uplifted by our group discussions. ما با بحث و گفتگوهای گروه مان بر سر شوق آمده بودیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. تعالی بخشیدن ۲. بهبود بخشیدن ۳. روحیه دادن. بر سر شوق آوردن. نشاط بخشیدن ۴. خوشبخت کردن مثال: We were uplifted by our group discussions. ما با بح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. خیرخواه. با حسن نیت ۲. خیرخواهانه. از روی حسن نیت مثال: There is some aid that is well - meaning یک مقداری کمک هست که خیرخواهانه و از روی حسن نیت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گرفتار کردن. درگیر کردن. گیر انداختن مثال: He became embroiled in a dispute with his neighbors. او درگیر و گرفتار یک مشاجره با همسایه هاش شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. خارق العاده. چشمگیر. عظیم ۲. محسوس. حس شدنی. حسی ۳. پدیده ای . حادثه ای مثال: The actress gave a phenomenal performance on opening night. بازیگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ساده لوحی. سادگی ۲. کار ساده لوحانه. رفتار ساده لوحانه مثال: he has the naivety of a child او سادگی یک بچه را دارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

عامل تحریک. محرک. تشویق مثال: He was accused of being the main instigator of the coup. او متهم بود به اینکه عامل اصلی تحریک کودتا بوده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. علف زار استوایی. ساوانا مثال: The savanna is also the home of meat - eaters - the lion, leopard, and hyena - who feed on the grass - eaters. ساو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

میدان مین. منطقه مین گذاری شده مثال: They realized they had wandered into a minefield. آنها متوجه شدند که در یک میدان مین پرسه می زده اند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. نقطه ضعف. پاشنه آشیل ۲. ( جانور ) شکم ۳. زیر. ته مثال: They needed to find the soft underbelly of their opponents. آنها احتیاج داشتند نقطه ضعف و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. جبون. ترسو. بی شهامت ۲. بزدلانه. از روی ترس مثال: The craven spectators did nothing to help the defenseless victims. تماشاگران ترسو و بی شهامت ه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حمایت. طرفداری. دفاع مثال: As a politician, he is well known for his advocacy of women's rights. او به عنوان یک سیاستمدار برای حمایت و دفاع از حقوق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. آشفته. نابسامان. درهم برهم، مغشوش ۲. نامنظم. نامرتب ۳. دعوایی. اهل کلنجار. مثل خروس جنگی مثال: I'm afraid your last essay was a very scrappy piec ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دموکراتیک کردن. مردمی کردن مثال: They could democratize the royal professions that lord it over our health, education, welfare and criminal justice b ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صفحة سویچ. صفحة گزینه مثال: The BBC switchboard was jammed with furious calls. صفحه سویچ بی بی سی با تماس های بی امان مختل شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

هولناک. وحشتناک. ترسناک. دلهره آور مثال: Some people find interview situations very intimidating. بعضی از مردم شرایط مصاحبه را خیلی دلهره آور و وحشت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جنگ میکروبی/ جنگ بیولوژیکی مثال: Biological warfare can cause far more damage than ordinary wars. جنگ بیولوژیک و میکروبی می تواند باعث خسارت بسیار ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بزرگی ۲. اندازه. مقدار ۳. اهمیت. نفوذ. ۴. ( اخترشناسی ) قدر مثال: The magnitude of a galaxy is difficult to fathom. فهمیدن بزرگی و اندازه کهکشان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. تصویر کردن. نشان دادن ۲. شرح دادن. توصیف کردن مثال: The artist and the author both tried to depict the sunset's beauty. هنرمند و نویسنده هر دو تل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. لانه سگ ۲. ( سگ ) به لانه بردن. در لانه نگهداشتن مثال: They keep their dog in an outdoor kennel. آنها سگشان را در یک لانه سگ خارج از ساختمان نگه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( مربوط به ) خاخام یا خاخام ها مثال: An ancient rabbinic teaching reminds us that we are wealthy when we are happy with what we possess. یک تعلیم با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. تحت تاثیر قرار گرفته ۲. خوشحال. خرسند. سپاس گزار ۳. خل مثال: And I am touched, so that tears come to my eyes. و من هم تحت تاثیر قرار گرفته ام و ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

واقعیات. امور عملی مثال: We only think of practicalities. ما فقط به واقعیات و امور عملی فکر می کنیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخلوط کردن مثال: All these three things, then, have to be meld together. بعد همه این سه چیز باید با همدیگر مخلوط بشود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. سلامت عقل ۲. شعور. قوه تمیز مثال: There were moments when he doubted his own sanity. وقتهایی بود که او به سلامت عقل خودش شک داشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. تصعید کردن. والایش بخشیدن. تعالی بخشیدن ۲. ( ماده ) تصعید شده یا تصفیه شده مثال: Sometimes we have to sublimate our desires. بعضی وقتها ما باید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

عید فصح ( توضیحات بیشتر درباره این روز را برادر گرامی آقای حسین کتابدار داده اند ) مثال: Because at Passover, we have to eat unleavened bread. چون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( نان ) فطیر مثال: Because at Passover, we have to eat unleavened bread. چون در عید فصح ما باید نان فطیر بخوریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بطور نمادین. بطور سمبولیک ۲. بطور نمایشی. در ظاهر مثال: It was a simple gesture, but symbolically important. آن علامت و نشان ساده، اما بطور نمادی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. طومار ۲. ( معماری غیره ) نقش طوماری ۳. طوماری / ۱. ( تصویر تلوزیون و غیره ) بالا و پایین رفتن ۲. بالا و پایین بردن مثال: He put it in the ark with ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. دوباره ارزیابی کردن. دوباره برآورد کردن. دوباره سنجیدن. ۲. دوباره ارزشیابی کردن مثال: I have to reevaluate my plan. من باید نقشه ام را دوباره ارز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. نامتعارف. خلاف عرف. نامعلوم ۲. بدیع مثال: It was unconventional for a woman to wear trousers in the early 1900s. در اوایل قرن ۱۹ برای یک زن نامتع ...