پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
آموزنده مثال: It is about understanding our neighbors in new and enlightening ways. آن درباره درک کردن همسایه هایمان با روشهای جدید و آموزنده است.
۱. ترحم انگیز. رقت انگیز. اسف بار. غم انگیز ۲. مفلوک ۳. مفلوکانه مثال: It was a pitiable fight for life. آن یک نبرد غم انگیز و اسف بار برای زندگی بو ...
۱. مضر. زیانمند. زیان آور. مخرب. سوء ۲. ( بیماری ) خطرناک. وخیم. مهلک مثال: It deserves not to be deem anything but a pernicious sickness آن سزاوار ...
۱. ناخوشی. ۲. بیماری. مرض ۳. تهوع. حالت تهوع. دل آشوبه مثال: It deserves not to be deem anything but a pernicious sickness آن سزاوار است چیزی به جز ...
کیسه خواب مثال: It was so cold and we didn’t have any sleeping bag for sleep. {هوا} بسیار سرد بود و ما کیسه خواب برای خوابیدن نداشتیم.
کر و لال مثال: At first I didn’t know that she was a deaf - mute girl. من اول نمی دانستم که او یک دختر کر و لال بود.
۱. با وجودِ، به رغمِ ۲. با وجود این. به هر حال. با این همه ۲. با وجود اینکه. اگر این که. هر چند که مثال: Notwithstanding heavy rain he continued to c ...
۱. ( در ترکیب ) – ساله ۲. کهنه ۳. رسیده. جاافتاده / ۱. پیر. سالخورده. مسن ۲. کهنسال ۳. ( مربوط به ) پیری مثال: At the first time I saw her aged mothe ...
۱. بی دل و جرات. بزدل. ترسو ۲. بزدلانه. توام با ترس و لرز. ضعیف
بطور غم انگیزی. بطور دردناکی. بطور ناراحت کننده ای مثال: She was crying distressingly for help. او بطور دردناک و ناراحت کننده ای برای {درخواست} کمک ...
۱. سنجش. ارزیابی ۲. آزمایش ۳. نتیجة آزمایش ۴. تجزیه ی شیمیایی. تجربه ۵. ( کانی. فلز و غیره ) عیارگیری. عیارسنجی. عیاریابی ۶. سنجیدن. آزمودن. ارزیابی ...
آسایشگاه مثال: We can’t defend of sanitarium everybody must leave there. ما از آسایشگاه نمی توانیم دفاع کنیم همه باید آنجا را ترک کنند.
۱. بی دینی. لامذهبی ۲. ناسپاسی. حق ناشناسی مثال: What should we do about increasing impiety in our society? ما درباره افزایش بی دینی و لامذهبی در جام ...
خوراکی مثال: Eating mushrooms. قارچهای خوراکی
۱. کوتوله ۲. جن ۳. از رشد بازداشتن ۴. کوچک نمایاندن. کوچک جلوه دادن ۵. تحت الشعاع قرار دادن مثال: Although she was a dwarf but very beautiful. هرچند ...
۱. پایان دادن. خاتمه دادن. به اتمام رساندن ۲. متوقف کردن ۳. پایان یافتن. خاتمه یافتن ۴. منقضی شدن ۵. منتهی شدن به مثال: We must make it easier for pe ...
۱. نیمکت. کاناپه ۲. تخت نیمکتی مثال: She lies on a divan. او روی یک نیمکت {کاناپه} دراز کشید.
۱. اعتبار بخشیدن به. معتبر ساختن ۲. اثبات کردن. تایید کردن مثال: And a lot of the time the question of parenthood is what do we validate in our child ...
پدر و مادری. پدر و مادر مثال: And a lot of the time the question of parenthood is what do we validate in our children and what do we cure in them. د ...
۱. از نو ساختن ۲. ( از داستانی ) دوباره فیلم تهیه کردن مثال: Europe is remaking itself politically within the matrix of the European Community. ارو ...
بدون ابتلا به اوتیسم مثال: Jim Sinclair a prominent autism activist said, when parents say I wish my child did not have autism. ” What they’re really ...
( روانشاسی ) درخود مانده. اوتیسم مثال: Jim Sinclair a prominent autism activist said, when parents say I wish my child did not have autism. ” What th ...
۱. دست دوم ۲. غیر مستقیم مثال: He got the information at second hand. او اطلاعات {را} غیر مستقیم و دست دوم بدست اورد.
۱. جهنمی. دوزخی. ۲. شیطانی. اهریمنی ۳. ( عامیانه ) لعنتی. کوفتی مثال: Fearing the infernal flames, she repented of her sin. او ( از ) ترس شعله های ج ...
۱. معلول کردن ۲. از کار انداختن. فلج کردن ۳. ناتوان کردن ۴. ( حقوقی ) سلب صلاحیت کردن از مثال: The virus will disable your computer. ویروس رایانه ی ...
معلول. توان خواه مثال: I thought a lot about the mother of one disabled child I had seen. من خیلی به مادری که یک بچه معلول داشت و دیده بودمش فکر کرد ...
مراقب. مراقبت کننده. پرستار مثال: A severely disabled child who died through caregiver neglect. یک بچه ی به شدت معلول که بخاطر قصور و کوتاهی مراقب ف ...
۱. جانشین. جایگزین ۲. نماینده ۳. به جای ِ. در حکمِ
مادر میانجی ( زنی که در ازای پول حاضر است از راه تلقیح مصنوعی یا به شیوه ای دیگر برای زنی که نازاست بچه بیاورد. )
۱. تند نویسی ۲. صورت کوتاه تر. شکل مختصر تر
پزشک اطفال. متخصص کودکان مثال: I am an experienced pediatrician working in a well known's hospital in Shanghai. من یک پزشک اطفال و متخصص کودکان باتج ...
نامتقارن. بی تقارن مثال: an asymmetric painting یک نقاشی نامتقارن
۱. شش. شش تا. شش تایی ۲. نیم دو جین ۳. یک دست ( =شش تا ) مثال: I want half a dozen of this shirt. من شش تا {یک دست} از این پیراهن می خواهم.
۱. به تله انداختن. به دام انداختن ۲. در دام ( چیزی ) گرفتار شدن. گرفتار کردن. به تور انداختن ۳. اغفال کردن. فریب دادن مثال: I think children had ensn ...
مسحور کننده. سحرانگیز. جادویی. فریبنده مثال: I fell very naturally into its bewitching patterns. من خیلی طبیعی در طرح های سحرانگیز و مسحور کننده آن ...
۱. جادو کردن ۲. مسحور کردن. مجذوب کردن. مفتون کردن مثال: The movements of the dancers bewitched the audience. حرکات رقاص ها حضار را جادو و مسحور کرد.
۱. رقاص. رقاصه ۲. رقصنده مثال: The movements of the dancers bewitched the audience. حرکات رقاص ها حضار را مسحور و مجذوب کرد.
آسیب پذیری. ضعف مثال: And I saw how splendor can illuminate even the most object vulnerabilities. و من دیدم چطور شکوه و عظمت می تواند حتی قسمت اعظم ...
وحشتناک مثال: during these 10 years I witnessed and learned the terrifying joy of unbearable responsibility, and I had come to see how it conquered e ...
نوزاد قورباغه مثال: Basically Frogs lay eggs and eggs turn into tadpole and tadpoles turn into frogs. اساسا قورباغه ها تخم می گذارند و تخم ها تبدیل ...
۱. تولید مثل ۲. تولید. بازآفرینی ۳. تکثیر. نسخه برداری ۴. ( دستگاه های صوتی ) پخش ۵. نسخه بدلی. کپی مثال: Reproduction is necessary for a species to ...
۱. بارور کردن. ۲. کود دادن مثال: Bees fertilize the flowers. زنبورهای عسل گلها را بارور می کنند.
رضایت بخش. ارضا کننده مثال: Her job with the animal shelter doesn't pay a great deal, but she finds the work very fulfilling. شغل او که در رابطه با ...
۱. تکاملی ۲. ( مربوط به ) تکامل مثال: Some scientists have rejected evolutionary theory. تعدادی از دانشمندان نظریه تکاملی را رد کرده اند.
۱. اعلام. اظهار ۲. اعلامیه. بیانیه مثال: we were all shocked when we read the pronouncement. ما همه وقتی بیانیه را خواندیم شوکه شده بودیم.
۱. کشسان. ارتجاعی. برگشت پذیر. فنری ۲. بهبودپذیر. ترمیم پذیر ۳. انعطاف پذیر مثال: But with little help they show how resilient they are. اما با کمی ...
۱. محکومیت ۲. تقبیح. نکوهش. ابراز انزجار ۳. خبط. اشتباه ۴. گواه خطاکاری ۵. مصادره. تصرف مثال: we hereby express our strong condemnation of the compan ...
۱. از خود گذشته. فداکار ۲. نوع دوست ۳. نوع دوستانه ۴. فداکارانه مثال: A selfless man has an indomitable spirit. یک مرد فداکار و نوع دوست یک روح تسخ ...
۱. فداکارانه. با فداکاری. با از خودگذشتگی ۲. نوع دوستانه. از روی نوع دوستی مثال: I've never known anyone who cared so selflessly about children. من ...
۱. پانویس. پانوشت. زیرنویس ۲. توضیح ۳. مسئله پیش پا افتاده. مسئله جنبی. مسئله حاشیه ای. حاشیه ۴. پانویس دادن برای. پانویس نوشتن بر. در پانویس ذکر کرد ...