پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
۱. ( نظامی ) تدارکاتی. ( مربوط به ) پشتیبانی ۲. ( مربوط به ) سازماندهی. سازمان دهی مثال: There are logistical reasons for that, and there are medical ...
۱. گریز. فرار ۲. شانه خالی کردن. طفره مثال: And of course, these kind of evasions and dishonesty, are exactly what makes it so difficult to track a d ...
بی انصافی. بی عدالتی مثال: These are the kinds of inequities that kill people. اینها انواع بی عدالتی هایی است که مردم را می کشد.
۱. انبار ۲. انبار کردن مثال: There is no big warehouse full of boxes that we can go to get more. انبار بزرگی پر از جعبه هایی که ما بتوانیم برویم بیش ...
تامین کننده مثال: You have to order more from the supplier. شما مجبور هستید بیشتر از تامین کننده ها سفارش بدهید.
۱. بیگانه هراسی ۲. بیگانه ستیزی مثال: So we wouldn’t see embarrassing, shameful incident of xenophobia. بنابراین ما درگیری نگران کننده و اهانت آمیزی ...
۱. تلفن ۲. گوشی تلفن ۳. تلفن کردن. زنگ زدن مثال: Sanitize your phone. You touch that phone with your dirty, unwashed hands all the time. گوشی تلفنتا ...
۱. پاکیزه ساختن. بهداشتی کردن. ضد عفونی کردن ۲. ( مجازی ) سانسور کردن مثال: Sanitize your phone. You touch that phone with your dirty, unwashed hands ...
۱. نشسته. شسته نشده ۲. کثیف مثال: Sanitize your phone. You touch that phone with your dirty, unwashed hands all the time. گوشی تلفنتان را پاکیزه و { ...
۱. خوشایند. گیرا. جذاب. دلچسب ۲. ملتمسانه مثال: There are a lot of appealing options for dealing with it. انتخابهای خوشایند و جذاب زیادی برای پرداخ ...
۱. بیش از اندازه ساده شده ۲. ساده انگارانه مثال: Oversimplified lies that make us think that hate and fury and loneliness are the solution of outbrea ...
۱. دوپهلوگویی. کلی بافی ۲. حرف دو پهلو مثال: I can tell you without any equivocation that the number one abuse of human rights on Earth, is the abuse ...
فرمان. حکم. دستور مثال: So they issued an edict, that prevent women from being priests, pastors, in the church. بنابراین آنها یک حکم و دستور صادر کر ...
مجازات مرگ. اعدام مثال: We also have one of the only countries on Earth that still has death penalty that is a developed country. ما همچنین یکی از ت ...
۱. فراگیر ۲. پراکنده. منتشر شده ۳. نفوذ کننده ۴. حاکم. غالب. جاری. رایج مثال: That is a pervasive problem. آن یک مسئله فراگیر و رایج است.
ضدعفونی نشده، استریل نشده. غیر استریل مثال: Genital mutilation is horrible and not known by American women, but in many countries, when a child is bo ...
۱. قطع عضو ۲. معلولیت مثال: Genital mutilation is horrible and not known by American women, but in many countries, when a child is born that’s a girl ...
۱. متجاوز جنسی ۲. زانی به عنف مثال: The commanding officer has the right under law to decide Whether to prosecute a rapist or not. افسر فرمانده این ...
۱. تعقیب کردن. تحت تعقیب قرار دادن. تحت پیگرد قرار دادن ۲. وکالت شاکی را به عهده گرفتن ۳. دنبال کردن. ادامه دادن. پیگیری کردن مثال: The commanding of ...
افسر فرمانده مثال: The commanding officer has the right under law to decide Whether to prosecute a rapist or not. افسر فرمانده این حق را طبق قانون د ...
( از مجازات ) بخشودگی. مصونیت مثال: Because out of the university system, if they rape somebody, they will be prosecuted, but when they get on a univ ...
۱. جنگی. جنگ طلبانه ۲. جنگ طلب. جنگ افروز مثال: America is the most warlike nation on Earth. We have been to war with about 25 different countries si ...
۱. ( سیاسی ) جدایی ۲. انشعاب مثال: What I observe is a pair of secessions from the unifying center of American life. چیزی که من مشاهده می کنم یک جدا ...
وحدت بخش مثال: What I observe is a pair of secessions from the unifying center of American life. چیزی که من مشاهده می کنم یک جدایی و انشعاب از هسته ...
۱. محاصره کردن ۲. احاطه کردن ۳. ( جایی را ) دور زدن ۴. ( دست ) حلقه کردن دور. انداختن دور ِ مثال: Police encircled terrorist’s center place. پلیس مح ...
با تهدید. بطور تهدید آمیزی مثال: He menacingly forced me to divorce. او با تهدید من را مجبور به طلاق کرد.
۱. قالب. چهارچوب. ۲. شبکه ۳. ( ریاضیات و کامپیوتر ) ماتریکس مثال: We learn language in the matrix of our particular culture. ما زبان را در قالب و چ ...
مزاج ( کسی ) کار کردن. قضای حاجت کردن مثال: Seventy percent of Indian defecate in the open. هفتاد درصد از مردم هندوستان در فضای باز قضای حاجت می کنن ...
۱. خوانا ۲. خواندنی مثال: Your handwriting isn’t readable. دستخط تو خوانا نیست. his message unfortunately is not readable. پیغام او متاسفانه خواند ...
قابل دسترسی. دست یافتنی. حاصل شدنی مثال: You must choose reachable aims for yourself. تو باید اهداف دست یافتنی برای خودت انتخاب کنی.
۱. کنجکاو. ۲. فضول مثال: You know! he is a bit inquisitive. میدونی! آن کمی کنجکاو و فضول است.
۱. فهمیدن. پی بردن به ۲. ( معنی، رفتار یا منظور کسی را ) درک کردن ۳. خبردار شدن که ۴. چنین فهمیدن که. چنین برآمدن که مثال: Then I understood that unh ...
غیربهداشتی مثال: Then I understood that unhygienic method to manage her period days. بعد من به آن روش غیربهداشتی برای گذراندن دوره ی پریودی اش پی بر ...
۱. منابع مالی. دارایی. سرمایه ۲. وضع مالی مثال: We need more finances to complete our project. ما به سرمایه و منابع مالی بیشتری برای تمام کردن پروژه ...
۱. روز ۲. شبانه روز ۳. روز کاری ۴. ( اغلب به صورت جمع ) روزگار. دوره. زمان ۵. ( مجازی ) رقابت. نبرد. بازی مثال: Every day in the US nine kids are jus ...
پد بهداشتی. نوار بهداشتی مثال: I am period and need some sanitary pads. من پریود هستم و نیاز به چندتا نوار بهداشتی دارم.
نوار بهداشتی sanitary towel = sanitary napkins مثال: Would you do me a favor and buy some sanitary towel/sanitary napkins for me? می شود یک لطفی در ح ...
۱. دستیار ۲. مشاور ۳. آجودان مثال: I introduce my aide Sara to you. دستیارم سارا را به شما معرفی می کنم.
۱. گردنبند ۲. آویز مثال: Can you believe that her husband has bought a diamond pendant for her? می توانی باور کنی که شوهرش برایش یک گردنبند الماس خری ...
۱. زرورق. نوار زرورق ۲. زرق و برق ۳. زرق و برق دار. پر زرق و برق ۴. زرق و برق دار کردن مثال: I will give you a surprise with a lot of tinsel paper ro ...
۱. بی اعتنا. بی تفاوت ۲. متاثر نشده. تحت تاثیر قرار نگرفته مثال: she was unmoved by their pleading. او در برابر خواهش آنها بی تفاوت و بی اعتنا بود. ...
۱. تمثیل. حکایت. داستان نمادین ۲. مجاز ۳. نماد مثال: He told us an allegory. او برای ما یک حکایت و داستان نمادین گفت.
۱. نقل. روایت. شرح ۲. داستان. حکایت. قصه ۳. داستان سرایی. قصه نویسی مثال: The narration in the film is perfect. روایت و داستان فیلم عالی است.
۱. جمع کردن. انباشتن ۲. اندوختن ۳. جمع شدن مثال: They accumulated billions of dollars in the bank. آنها میلیاردها دلار در بانک جمع کردند.
۱. نصب. کارگزاری ۲. انتصاب ۳. ( بصورت جمع ) تاسیسات مثال: So far, 600 installations have made in 23 states. تا اینجا ۶۰۰ تا تاسیسات در ۲۳ ایالت ایجا ...
۱. ( دانش آموز و دانشجو ) ترک تحصیلی ۲. ولگرد مثال: He was a school drop - out from Gaza how he was able to sustaining? او یک ( دانش آموز ) ترک تحصیل ...
۱. ویترین مغازه ۲. رو به خیابان. هم کف خیابان مثال: And how can we share more of our hopes for our vacant storefronts can reflect our needs and dream ...
تخته سیاه مثال: Come to the chalkboard. بیا پای تخته سیاه
کارت تبریک مثال: Why did she send me a greetings card? چرا او برای من کارت تبریک فرستاد؟
۱. با پاهای باز ایستادن یا نشستن ۲. در میان دو پا قرار دادن. پاها را دو طرف ( چیزی ) گذاشتن مثال: Before I die, I want to straddle the International ...