motivated

/ˈmoʊt̬.əˌveɪt̬.ɪd//ˈmoʊt̬.əˌveɪt̬.ɪd/

جمله های نمونه

1. patriotism motivated them to try their best
میهن دوستی آنها را برانگیخت تا بیشترین کوشش خود را بکنند.

2. he believes that everybody is motivated by self-interest
او معتقد است که علایق فردی به همه انگیزه می دهد.

3. They are motivated by a need to achieve.
[ترجمه منصور] آنها نیاز به کسب انگیزه دارند
|
[ترجمه فاطمه] نیاز به دستاورد آنها را برانگیخته می کند
|
[ترجمه مهدی] برای به دست اورن نیازشان انگیزه دارند
|
[ترجمه گوگل]انگیزه آنها نیاز به دستیابی است
[ترجمه ترگمان]آن ها از نیاز به دست یابی انگیزه می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. What motivated you to do such a thing?
[ترجمه محمد حسین] چه چیزی به تو انگیزه این کار رو داد؟
|
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] چه چیزی تو را تحریک کرد که چنین کاری بکنی؟
|
[ترجمه گوگل]چه انگیزه ای شما را برای انجام چنین کاری ترغیب کرد؟
[ترجمه ترگمان]چی باعث شد همچین کاری بکنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Would you say that he was motivated solely by a desire for power?
[ترجمه گوگل]آیا می گویید که انگیزه او فقط قدرت طلبی بوده است؟
[ترجمه ترگمان]آیا شما مدعی هستید که او فقط یک انگیزه برای قدرت دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company's donation was surely motivated by self-interest, as it attracted a lot of media attention.
[ترجمه گوگل]کمک مالی این شرکت مطمئناً با انگیزه منافع شخصی بوده است، زیرا توجه بسیاری از رسانه ها را به خود جلب کرده است
[ترجمه ترگمان]با توجه به اینکه این شرکت توجه رسانه ها را به خود جلب کرده است، این شرکت قطعا با انگیزه خود انگیزه داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I am working with mostly highly motivated people.
[ترجمه گوگل]من بیشتر با افراد با انگیزه کار می کنم
[ترجمه ترگمان]من با افراد بسیار با انگیزه کار می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The students are all highly motivated .
[ترجمه گوگل]دانش آموزان همه از انگیزه بالایی برخوردار هستند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان بسیار با انگیزه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Life takes on meaning when you become motivated, set goals and charge after them in an unstoppable manner.
[ترجمه arezoo] زندگی زمانی مفهوم پیدا می کنه که شما با انگیزه باشید، اهداف را مشخص کنید و به صورت شکست ناپذیر مسئولیت همه انها را به عهده بگیرید.
|
[ترجمه گوگل]زندگی زمانی معنا پیدا می کند که انگیزه پیدا کنید، اهدافی را تعیین کنید و به شکلی غیرقابل توقف آن را دنبال کنید
[ترجمه ترگمان]زمانی که انگیزه می گیرید، زندگی معنی می دهد، اهداف را مشخص کنید و به شکل غیرقابل توقف به آن ها حمله کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Everything she does is motivated only by a desire for money.
[ترجمه گوگل]انگیزه هر کاری که او انجام می دهد فقط میل به پول است
[ترجمه ترگمان]هر کاری که انجام می دهد فقط با میل به پول انگیزه می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. By a curious paradox, the team became less motivated the more games it won.
[ترجمه گوگل]با یک پارادوکس عجیب، تیم هر چه بیشتر بازی می برد انگیزه کمتری پیدا می کند
[ترجمه ترگمان]با یک پارادوکس عجیب، تیم نسبت به بازی هایی که برنده می شد کم تر انگیزه می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Politicians are not necessarily motivated by pure altruism.
[ترجمه گوگل]انگیزه سیاستمداران لزوماً نوع دوستی محض نیست
[ترجمه ترگمان]سیاستمداران الزاما از نوع دوستی پاک انگیزه ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Our people are all highly trained and motivated.
[ترجمه گوگل]مردم ما همه بسیار آموزش دیده و با انگیزه هستند
[ترجمه ترگمان]افراد ما همگی بسیار آموزش دیده و با انگیزه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is generally accepted that people are motivated by success.
[ترجمه گوگل]به طور کلی پذیرفته شده است که افراد از موفقیت انگیزه می گیرند
[ترجمه ترگمان]عموما پذیرفته شده است که افراد با موفقیت انگیزه می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• having motivation, inspired, driven; stirred to action

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : motivate
✅️ اسم ( noun ) : motivation / motive / motivator
✅️ صفت ( adjective ) : motivated / motivational / motive
✅️ قید ( adverb ) : _
با انگیزه بودن
Axford: If you are motivated , you really want to do sth
مستدل
[از کتاب پل ریکور از نشر کرگدن]
motivated ( adj ) = تحریک شده، برانگیخته، با انگیزه
a very motivated student = دانش آموز بسیار با انگیزه
Revenge - motivated murder = قتل با انگیزه انتقام
a racially motivated attack = یک حمله با انگیزه نژادی
...
[مشاهده متن کامل]

examples:
1 - Our staff members are hard - working and highly motivated.
کارکنان ما سخت کوش و با انگیزه هستند.
2 - The project will provide hands - on training and artist mentorships targeted to highly motivated Hispanic teens.
این پروژه آموزش عملی و مربیگری هنرمندان را برای نوجوانان اسپانیایی تبار با انگیزه بالا فراهم می کند.

با انگیزه بودن
برانگیخته شده ( روانشناسی )
انگیزه مند:
This wasn't simply an innocent act out of ignorance, this is clearly motivated
این صرفا کنشی سهوی و از سر نادانی نبوده، این عمل به وضوح انگیزه مند است.
someone who feels eager to do sth
very keen to do something or achieve something, especially because you find it interesting or exciting
خیلی مصمم و دقیق بودن برای رسیدن به چیزی که خیلی براش هیجان و علاقه وجود داره
الهام بخش بودن
یا شدن
مشتاق و فعال
1 - ( اسم فاعل ) انگیزه دار
2 - ( فعل در زمان گذشته ) انگیزه داد
با انگیزه مشتاق
Motivating = انگیزه بخش ، تحریک کننده ، تاثیرگذار
Motivated = برانکیخته ، تحریک شده، متاثر،
Motivated to reach the heart of the history of love
انگیزه برای رسیدن به دل تاریخ عشق
موجب شدن
انگیزه بخش
تحریک کننده، تاثیر گذار
برانگیخته شد
با انگیزه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس