پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
به سردی. بدون هیجان. بی احساس مثال: He talked slowly and unemotionally. او آهسته و به سردی و بدون هیجان حرف زد.
دو معنی دارد: ۱. کیف دستی معمولا کوچک در سایز کیف پول که یک بند دارد که دور دست می پیچد مثال: My husband bought a very beautiful wristlet for my birt ...
۱. نشنیده ۲. بدون پاسخ ۳. بی جواب مثال: An unheard question یک سوال بی جواب و بدون پاسخ An unheard voice یک صدای نشنیده
۱. اندوهگین. غمگین. افسرده ۲. نگران. پریشان ۳. خسته. فرسوده. درمانده مثال: I was so distressed and didn’t know how to get rid of that situation. من ...
۱. اضافه بار کردن ۲. بار اضافی کشیدن از ۳. اضافه بار. بار اضافی مثال: We boarded an old fishing boat that was already overloaded. ما سوار یک قایق ما ...
۱. روز قیامت. روز محشر ۲. روز مکافات. روز بازخواست ۳. مصیبت. فاجعه مثال: It was like a scene from doomsday. آن شبیه صحنه ای از روز قیامت بود.
۱. دزدانه. یواشکی. مخفیانه ۲. پاورچین پاورچین مثال: The immigration officer furtively came towards us. افسر مهاجرت یواشکی و پاورچین پاورچین به سمت م ...
زخم بستر مثال: His bedsores are infected and painful. زخم بسترهایش چرکی و عفونی و دردناک است.
شربت سینه. داروی خلط آور مثال: The cough medicine contains an expectorant. داروی سرفه شامل شربت خلط آور است.
۱. در جای جدیدی اسکان دادن. اسکان دادن ۲. سکنی گزیدن. ساکن شدن. مقیم شدن ۳. ( سرزمین ) سکنه دار کردن. مردم را ( در جایی ) ساکن کردن مثال: Will they a ...
سیاسی کردن مثال: Don’t try to politicize this issue. سعی نکن این موضوع را سیاسی کنی.
روحیه ی ( کسی را ) تضعیف یا خراب کردن مثال: Talk of defeat had demoralized the team. صحبت از شکست روحیه تیم را تضعیف و خراب کرده بود.
چپی، چپ گرا مثال: It was really just a small leftist insurgency and a devastating response by the state. آن حقیقتا تنها یک شورش و قیام چپ گرای کوچک ...
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام مثال: It was really just a small leftist insurgency and a devastating response by the state. آن حقیقتا فقط یک شورش ...
از قبر درآوردن مثال: When we find the grave, we take out the dirt and eventually clean the body, document it, and exhume it. وقتی ما قبر را پیدا کر ...
۱. قمه ۲. ساطور مثال: she was badly wounded by a machete and left for dead. او بدجوری با قمه زخمی شده بود و رها شده بود که بمیرد.
( با عجله ) یادداشت کردن. نوشتن ۲. ذره. خرده. سرسوزن مثال: They jotted everything down. آنها همه چیز را با عجله یاداشت کردند.
نبش قبر مثال: What we did is we conducted an exhumation in 2003. چیزی که ما انجام دادیم این است که ما یک نبش قبر در سال ۲۰۰۳ اجرا کردیم.
سر واژه ( واژه ای که از ترکیب حروف اول واژه های یک گروه اسمی ساخته می شود. مانند �هما� که از حروف اول �هواپیمایی ملی ایران� ساخته شده است. مثال: The ...
حافظ صلح. پاسدار صلح. صلح بان مثال: We will use air power to protect UN peacekeepers if necessary. ما در صورت نیاز از نیروی هوایی برای حفاظت از حافظ ...
طنز آمیز. طعنه آمیز مثال: "The Prison that is Freedom" is an ironic title. �زندانی که آزادی است� یک تیتر و عنوان طعنه آمیز است.
۱. چشم ( کسی ) را بستن ۲. چشم بند ۳. چشم بسته. با چشم بسته ۴. کورکورانه مثال: Don't let their flattery blindfold you. اجازه نده چاپلوسی و تملق آنها ...
با چشم بسته. با چشمان بسته مثال: But the bodies face down, most of them, hands tied behind their back Blindfolded اما اجساد بیشتر آنها صورتهایشان پای ...
۱. مردم شناسی. ۲. انسان شناسی مثال: So now with science, with archaeology, with anthropology, with genetics, what we are doing is, we are giving a vo ...
۱. ( آواشناسی ) بی واک ۲. بدون رای و عقیده. ساکت مثال: So now with science, with archaeology, with anthropology, with genetics, what we are doing is, ...
خروج از بدن live through an experience that feels like detachment from body زندگی در یک تجربه که احساسی شبیه جدا شدن از بدن است. مثال: It was like a ...
۱. اغتشاش. اشوب ۲. بلوا. شورش مثال: The new dog caused a minor upheaval in our home. سگ جدید باعث یک بلوای جزئی در خانه ما شد.
از نو ارزیابی کردن. مورد ارزیابی مجدد قرار دادن. بازنگری کردن مثال: I ask you to reassess your behavior. من از تو می خواهم که رفتارت رو مورد ارزیابی ...
۱. یادگاری. یادبود ۲. جاویدان. ماندنی. ماندگار. فناناپذیر ۳. عظیم. بزرگ. بی سابقه مثال: Shahnameh is a monumental literary work. شاهنامه یک کار ادبی ...
۱. نیرو. نیروی حرکتی ۲. حرکت. تکان. جنبش ۳. انگیزه مثال: The report may provide further impetus for reform. این گزارش می تواند انگیزه و حرکت بیشتری ...
۱. بلعیدن. در کام خود فرو بردن. فرو بردن ۲. فرا گرفتن. مستولی شدن بر. احاطه کردن مثال The entire village was engulfed by flames. تمام روستا توسط شل ...
اولیگارشی. جرگه سالاری. اشراف سالاری مثال: The nation calls itself a democracy but is in fact an oligarchy in which only high - ranking members of th ...
بلندمرتبه. عالی رتبه. ارشد مثال: The nation calls itself a democracy but is in fact an oligarchy in which only high - ranking members of the military ...
انتفاضه ( جنبش اعراب فلسطین علیه اسرائیل ) مثال: This is a moment from the beginning of the second intifada, in 2003, when it was still stones and M ...
کوکتل مولوتف مثال: This is a moment from the beginning of the second intifada, in 2003, when it was still stones and Molotov cocktails against an arm ...
۱. افزایش یافتن. بالا رفتن ۲. شدت گرفتن. تشدید شدن. گسترش یافتن. بالا گرفتن ۳. تشدید کردن. گسترش دادن مثال: In 2001, the uprising escalated into an a ...
مرتکب شدن مثال: He perpetrated several frauds. او چندین کلاه برداری مرتکب شد.
سردخانه ( محل نگهداری اجساد ) مثال: A mosque in northern Bosnia was destroyed by Serbian artillery and was used as a makeshift morgue. یک مسجد در ب ...
تبعیض نژادی. جدایی نژادی. آپارتاید مثال: He praised her role in the struggle against apartheid. او نقش او را در مبارزه علیه آپارتاید و تبعیض نژادی ت ...
نابود کردن. ریشه کن کردن. از صفحه روزگار محو کردن مثال: Hundreds of thousands of people were exterminated, slowly and painfully. صدها هزار نفر از مر ...
۱. ارسال ۲. محموله. کالا مثال: we forwarded you the shipment two days ago ما دو ر روز دیگه کالا را برای شما ارسال می کنیم.
سانسور نشده. بدون سانسور. بی کم و کاست مثال: I am a witness and I want my testimony to be honest and uncensored. من یک شاهد هستم و می خواهم بیانم صا ...
۱. مثال آوردن. مثال زدن. با مثال روشن کردن ۲. نمونه ( چیزی ) بودن. ( چیزی را ) نشان دادن مثال: What happened last night exemplifies why people in thi ...
قاطعانه. با قاطعیت. بطور قطعی مثال: The plan was decisively rejected by Congress three weeks ago. طرح سه هفته پیش با قاطعیت توسط کنگره رد شده بود.
( در شوروی سابق ) زندان سیاسی، زندان و بیگاری گاه سیبری مثال: Some researchers believe Wallenberg died in the Gulag penal system as late as the 1980s ...
سرطان زا مثال: This is hardly surprising: the two most carcinogenic compounds ever detected are produced by diesel engines. این به هیچ وجه تعجب آور ...
۱. خاکریز. پشته ۲. دیواره مثال: The car slid off the road and onto the embankment. ماشین از روی جاده به سوی خاکریز سر خورد.
سم زدایی. سم زدایی کردن مثال: She went on a 48 - hour detox, eating nothing but grapes. او به یک سم زدایی ۴۸ ساعته رفت و چیزی جز انگور نمی خورد.
دچار سوء تغذیه مثال: malnourished children with distended bellies بچه های دچار سوء تغذیه با شکم های بادکرده و متورم.
۱. تکمیلی. کمکی ۲. مکمل ۳. اضافی مثال: You'll probably be able to buy supplemental insurance at an extra cost. شما احتمالا با یک هزینه اضافه قادر به ...