پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٧٩
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به سردی. بدون هیجان. بی احساس مثال: He talked slowly and unemotionally. او آهسته و به سردی و بدون هیجان حرف زد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو معنی دارد: ۱. کیف دستی معمولا کوچک در سایز کیف پول که یک بند دارد که دور دست می پیچد مثال: My husband bought a very beautiful wristlet for my birt ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. نشنیده ۲. بدون پاسخ ۳. بی جواب مثال: An unheard question یک سوال بی جواب و بدون پاسخ An unheard voice یک صدای نشنیده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. اندوهگین. غمگین. افسرده ۲. نگران. پریشان ۳. خسته. فرسوده. درمانده مثال: I was so distressed and didn’t know how to get rid of that situation. من ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. اضافه بار کردن ۲. بار اضافی کشیدن از ۳. اضافه بار. بار اضافی مثال: We boarded an old fishing boat that was already overloaded. ما سوار یک قایق ما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. روز قیامت. روز محشر ۲. روز مکافات. روز بازخواست ۳. مصیبت. فاجعه مثال: It was like a scene from doomsday. آن شبیه صحنه ای از روز قیامت بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. دزدانه. یواشکی. مخفیانه ۲. پاورچین پاورچین مثال: The immigration officer furtively came towards us. افسر مهاجرت یواشکی و پاورچین پاورچین به سمت م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زخم بستر مثال: His bedsores are infected and painful. زخم بسترهایش چرکی و عفونی و دردناک است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شربت سینه. داروی خلط آور مثال: The cough medicine contains an expectorant. داروی سرفه شامل شربت خلط آور است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. در جای جدیدی اسکان دادن. اسکان دادن ۲. سکنی گزیدن. ساکن شدن. مقیم شدن ۳. ( سرزمین ) سکنه دار کردن. مردم را ( در جایی ) ساکن کردن مثال: Will they a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سیاسی کردن مثال: Don’t try to politicize this issue. سعی نکن این موضوع را سیاسی کنی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

روحیه ی ( کسی را ) تضعیف یا خراب کردن مثال: Talk of defeat had demoralized the team. صحبت از شکست روحیه تیم را تضعیف و خراب کرده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چپی، چپ گرا مثال: It was really just a small leftist insurgency and a devastating response by the state. آن حقیقتا تنها یک شورش و قیام چپ گرای کوچک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام مثال: It was really just a small leftist insurgency and a devastating response by the state. آن حقیقتا فقط یک شورش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از قبر درآوردن مثال: When we find the grave, we take out the dirt and eventually clean the body, document it, and exhume it. وقتی ما قبر را پیدا کر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. قمه ۲. ساطور مثال: she was badly wounded by a machete and left for dead. او بدجوری با قمه زخمی شده بود و رها شده بود که بمیرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( با عجله ) یادداشت کردن. نوشتن ۲. ذره. خرده. سرسوزن مثال: They jotted everything down. آنها همه چیز را با عجله یاداشت کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نبش قبر مثال: What we did is we conducted an exhumation in 2003. چیزی که ما انجام دادیم این است که ما یک نبش قبر در سال ۲۰۰۳ اجرا کردیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

سر واژه ( واژه ای که از ترکیب حروف اول واژه های یک گروه اسمی ساخته می شود. مانند �هما� که از حروف اول �هواپیمایی ملی ایران� ساخته شده است. مثال: The ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حافظ صلح. پاسدار صلح. صلح بان مثال: We will use air power to protect UN peacekeepers if necessary. ما در صورت نیاز از نیروی هوایی برای حفاظت از حافظ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

طنز آمیز. طعنه آمیز مثال: "The Prison that is Freedom" is an ironic title. �زندانی که آزادی است� یک تیتر و عنوان طعنه آمیز است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. چشم ( کسی ) را بستن ۲. چشم بند ۳. چشم بسته. با چشم بسته ۴. کورکورانه مثال: Don't let their flattery blindfold you. اجازه نده چاپلوسی و تملق آنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با چشم بسته. با چشمان بسته مثال: But the bodies face down, most of them, hands tied behind their back Blindfolded اما اجساد بیشتر آنها صورتهایشان پای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. مردم شناسی. ۲. انسان شناسی مثال: So now with science, with archaeology, with anthropology, with genetics, what we are doing is, we are giving a vo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ( آواشناسی ) بی واک ۲. بدون رای و عقیده. ساکت مثال: So now with science, with archaeology, with anthropology, with genetics, what we are doing is, ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خروج از بدن live through an experience that feels like detachment from body زندگی در یک تجربه که احساسی شبیه جدا شدن از بدن است. مثال: It was like a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. اغتشاش. اشوب ۲. بلوا. شورش مثال: The new dog caused a minor upheaval in our home. سگ جدید باعث یک بلوای جزئی در خانه ما شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

از نو ارزیابی کردن. مورد ارزیابی مجدد قرار دادن. بازنگری کردن مثال: I ask you to reassess your behavior. من از تو می خواهم که رفتارت رو مورد ارزیابی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

۱. یادگاری. یادبود ۲. جاویدان. ماندنی. ماندگار. فناناپذیر ۳. عظیم. بزرگ. بی سابقه مثال: Shahnameh is a monumental literary work. شاهنامه یک کار ادبی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. نیرو. نیروی حرکتی ۲. حرکت. تکان. جنبش ۳. انگیزه مثال: The report may provide further impetus for reform. این گزارش می تواند انگیزه و حرکت بیشتری ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بلعیدن. در کام خود فرو بردن. فرو بردن ۲. فرا گرفتن. مستولی شدن بر. احاطه کردن مثال The entire village was engulfed by flames. تمام روستا توسط شل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اولیگارشی. جرگه سالاری. اشراف سالاری مثال: The nation calls itself a democracy but is in fact an oligarchy in which only high - ranking members of th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بلندمرتبه. عالی رتبه. ارشد مثال: The nation calls itself a democracy but is in fact an oligarchy in which only high - ranking members of the military ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انتفاضه ( جنبش اعراب فلسطین علیه اسرائیل ) مثال: This is a moment from the beginning of the second intifada, in 2003, when it was still stones and M ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوکتل مولوتف مثال: This is a moment from the beginning of the second intifada, in 2003, when it was still stones and Molotov cocktails against an arm ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. افزایش یافتن. بالا رفتن ۲. شدت گرفتن. تشدید شدن. گسترش یافتن. بالا گرفتن ۳. تشدید کردن. گسترش دادن مثال: In 2001, the uprising escalated into an a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مرتکب شدن مثال: He perpetrated several frauds. او چندین کلاه برداری مرتکب شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سردخانه ( محل نگهداری اجساد ) مثال: A mosque in northern Bosnia was destroyed by Serbian artillery and was used as a makeshift morgue. یک مسجد در ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تبعیض نژادی. جدایی نژادی. آپارتاید مثال: He praised her role in the struggle against apartheid. او نقش او را در مبارزه علیه آپارتاید و تبعیض نژادی ت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نابود کردن. ریشه کن کردن. از صفحه روزگار محو کردن مثال: Hundreds of thousands of people were exterminated, slowly and painfully. صدها هزار نفر از مر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ارسال ۲. محموله. کالا مثال: we forwarded you the shipment two days ago ما دو ر روز دیگه کالا را برای شما ارسال می کنیم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سانسور نشده. بدون سانسور. بی کم و کاست مثال: I am a witness and I want my testimony to be honest and uncensored. من یک شاهد هستم و می خواهم بیانم صا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مثال آوردن. مثال زدن. با مثال روشن کردن ۲. نمونه ( چیزی ) بودن. ( چیزی را ) نشان دادن مثال: What happened last night exemplifies why people in thi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قاطعانه. با قاطعیت. بطور قطعی مثال: The plan was decisively rejected by Congress three weeks ago. طرح سه هفته پیش با قاطعیت توسط کنگره رد شده بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( در شوروی سابق ) زندان سیاسی، زندان و بیگاری گاه سیبری مثال: Some researchers believe Wallenberg died in the Gulag penal system as late as the 1980s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرطان زا مثال: This is hardly surprising: the two most carcinogenic compounds ever detected are produced by diesel engines. این به هیچ وجه تعجب آور ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. خاکریز. پشته ۲. دیواره مثال: The car slid off the road and onto the embankment. ماشین از روی جاده به سوی خاکریز سر خورد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

سم زدایی. سم زدایی کردن مثال: She went on a 48 - hour detox, eating nothing but grapes. او به یک سم زدایی ۴۸ ساعته رفت و چیزی جز انگور نمی خورد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دچار سوء تغذیه مثال: malnourished children with distended bellies بچه های دچار سوء تغذیه با شکم های بادکرده و متورم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تکمیلی. کمکی ۲. مکمل ۳. اضافی مثال: You'll probably be able to buy supplemental insurance at an extra cost. شما احتمالا با یک هزینه اضافه قادر به ...