پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٤٣٥)
بیش از حد حس محافظت داشتن در قبل کسی. حمایت بیش از حد کردن از کسی مثال: The children of overprotective parents are sometimes rather neurotic. بچه ها ...
۱. نظری ۲. صوری. لفظی. ظاهری مثال: the students were given a heavy dose of dry, theoretical material. به دانش آموزان مقدار زیادی اطلاعات خشک و نظری ...
تحسین. تشویق. تمجید. ستایش مثال: The actress received accolades from the critics for her performance in this new film. هنرپیشه زن بخاطر عملکردش در ا ...
۱. امواج رادیویی ۲. رادیو و تلوزیون. صدا و سیما مثال: A well - known voice came over the airwaves. یک صدای شناخته شده از روی امواج رادیویی {به گوش} ...
۱. غیر قانونی. غیر مجاز. بدون مجوز ۲. ثبت نشده. مستند نشده مثال: undocumented foreign workers will be expelled. کارگران خارجی غیرقانونی و بدون مجوز ...
۱. زبان آور. دارای قدرت بیان ۲. فصیح. روشن. واضح. رسا ۳. مفصل دار. بند بند / ۱. گفتن. بیان کردن. ۲. با صراحت اظهار کردن ۳. مفصل دار کردن مثال: Each s ...
۱. عامة مردم . مردم عادی. توده مردم ۲. واقعیات. مسائل سیاسی مثال: Grass roots don’t care much about politics. عامه مردم زیاد به سیاست اهمیت نمی دهن ...
خواهری مثال: There was a degree of solidarity and sisterhood among the women. یک مقداری همبستگی و {حس} خواهری بین زنها وجود داشت.
۱. دفاع از خود ۲. ( حقوقی ) دفاع مشروع the act or an instance of protecting oneself against physical attack. عمل یا درخواست دفاع کسی در برابر حملة ...
۱. دید ۲. وضوح مثال: fog reduced visibility to ten meters. مه دید را به ده متر کاهش داد.
۱. کندن. بیرون کشیدن . کشیدن ۲. تکان محکم مثال: And I remember at that moment I felt a yank at the back of my head. و من یادم می آید که در آن لحظه م ...
غیردفاعی. غیر تدافعی. تهاجمی. غیرعذرخواهانه. بی رودربایستی. بی تعارف. جسور مثال: You need to be firm, and unapologetic about guarding your time. شما ...
۱. چرخش. گردش. دوران ۲. دور. نوبت. گشت مثال: the rotation of the head on the neck. چرخش سر بر روی گردن.
۱. ( مربوط به ) روان رنجوری. ناشی از روان رنجوری ۲. ( مربوط به ) اعصاب. عصبی ۳. وسواسی ۴. ( شخص ) روان رنجور مثال: The children of overprotective par ...
به شوخی. از روی شوخی مثال: Sarah jokingly called her "my monster". سارا به شوخی صدایش زد: �هیولای من�
۱. افق ۲. خط افق مثال: A medieval castle stands against the skyline. یک قلعه ی قرون وسطایی در مقابل خط افق قرار دارد.
۱. میانجیگری صلح ۲. استقرار صلح. روند صلح مثال: The risks of peacemaking seemed too great. خطرهای میانجیگری صلح به نظر خیلی زیاد می آید. خطرهای رو ...
غیر نظامی مثال: More than 200 non - military people died in the attack. بیش از ۲۰۰ {نفر از} مردم غیر نظامی در حمله کشته شدند.
در میان، در وسط مثال: I can’t find him in - between the crowd. من نمی توانم او را در وسط جمعیت پیدا کنم.
حکومت. حکمرانی. حاکمیت مثال: They believe that a fundamental change in the governance of Britain is the key to all other necessary changes. آن ها بر ...
۱. بطور تحمل ناپذیری ۲. بطور طاقت فرسایی مثال: It was unbearably hot in the car. داخل ماشین بطور طاقت فرسایی داغ بود.
نیروی شبهه نظامی. میلیشیا مثال: The militia in Lebanon has agreed to pull out of Beirut. شبه نظامیان در لبنان توافق کرده اند که از بیروت بیرون بروند.
تجلیل. تحسین. بزرگداشت. گرامیداشت مثال: His novel is a glorification of war. رمان او یک تجلیل و بزرگداشت از جنگ است.
تیغة خیش. تیغة گاو آهن مثال: Beat swords into ploughshares. شمشیرها را به تیغه های گاوآهن بزنید.
وجود. موجودیت مثال: The attribute of being alive, of beingness. علامت زنده بودن، {علامت} وجود
۱. تسلیم. اطاعت ۲. عبودیت. بندگی ۳. سجده ۴. از حال رفتگی. از پا افتادگی. خستگی. ضعف مثال: When I have finished the formation of Adam from clay, and ...
اسلام گرا مثال: Above all, the exact number of armed Islamists is not known. از همه مهم تر تعداد دقیق اسلام گرایان مسلح معلوم نیست.
آوازه خوان، خواننده مثال: A female vocalist. یک خواننده زن
۱. ( نور ) چشم را زدن. کور کردن ۲. خیره کردن. مبهوت کردن. بهت زده کردن ۳. درخشش. برق ۴. شکوه. جلال مثال: America still dazzles at allowing anybody to ...
۱. غصه دار. غمگین. اندوهگین ۲. متاسف. ناراحت مثال: At the first time when I saw her after her son’s death She was so grieved. اولین باری که من او را ...
ارزشمند. گران بها. ذی قیمت مثال: Your advice has been invaluable to us. نصیحت شما برای ما ارزشمند و ذی قیمت بوده است.
۱. نادرست. غلط ۲. غیر دقیق. خالی از دقت مثال: It was good drama, but historically inaccurate. درام خوبی بود، اما از لحاظ تاریخی غیر دقیق و نادرست بو ...
۱. ویژگی ۲. تخصص. ۳. رشته تخصصی ۴. کار تخصصی ۵. فراورده خاص مثال: My specific technical specialty is in health system رشته تخصصی فنی و خاص من در سیست ...
امنیت زیستی مثال: Biosecurity is a very important issue. امنیت زیستی مسئله بسیار مهمی است.
( پزشکی ) همه گیر شناسی، واگیر شناسی، علم امراض مسری مثال: These assays are essential to understanding the epidemiology of measles in vaccinated popu ...
آمادگی مثال: in sports, preparedness means everything. در ورزش آمادگی به معنی همه چیز است. ( بسیار اهمیت دارد. )
( ریاضیات ) زیرمجموعه مثال: Coronaviruses are a specific subset of virus. کرونا ویروسها یک زیرمجموعه ی خاص از ویروس هستند.
۱. تاج خورشید ۲. هاله ی ماه مثال: Those spikes are the corona in Coronavirus. آن میخ ها در کرونا ویروس {از نظر شکل شبیه} تاج خورشید هستند.
پیاپی. متوالی. زنجیری. ترتیبی مثال: This sequential pattern is consistent with a parallel structure. این الگوی متوالی با یک ساختار مشابه سازگار است.
بواسیر hemorrhoids = hemorrhage مثال: They don’t make you puke, they don’t make you bleed from the eyeballs, they don’t make you hemorrhoids. آنها ب ...
۱. بالا اوردن. استفراغ کردن ۲. استفراغ مثال: They don’t make you puke, they don’t make you bleed from the eyeballs, they don’t make you hemorrhage. ...
ویروسی، ( مربوط به ) ویروس مثال: A fatal viral pneumonia یک سینه پهلوی ویروسی مهلک و کشنده
۱. شیوع. بروز. ظهور. آغاز ۲. طغیان. آشوب مثال: It is actually so hard to track this outbreak. در حقیقت رد این شیوع را گرفتن بسیار سخت است.
کد پستی مثال: Please write your zip code here. لطفا کد پستی خودتان را اینجا بنویسید.
۱. لِم. قلق. راه و روش ۲. مهارت مثال: Bats, in particular, have a knack for hosting illness that can infect people. خفاشها مخصوصا یک مهارت برای میزب ...
۱. ( نظامی ) تدارکاتی. ( مربوط به ) پشتیبانی ۲. ( مربوط به ) سازماندهی. سازمان دهی مثال: There are logistical reasons for that, and there are medical ...
۱. گریز. فرار ۲. شانه خالی کردن. طفره مثال: And of course, these kind of evasions and dishonesty, are exactly what makes it so difficult to track a d ...
بی انصافی. بی عدالتی مثال: These are the kinds of inequities that kill people. اینها انواع بی عدالتی هایی است که مردم را می کشد.
۱. انبار ۲. انبار کردن مثال: There is no big warehouse full of boxes that we can go to get more. انبار بزرگی پر از جعبه هایی که ما بتوانیم برویم بیش ...
تامین کننده مثال: You have to order more from the supplier. شما مجبور هستید بیشتر از تامین کننده ها سفارش بدهید.