پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
۱. در کجا. از چه لحاظ ۲. که در آن مثال: Wherein are upright writings. که در آن نوشته های استوار است. �فِیهَا کُتُبٌ قَیِّمَةٌ�
۱. ( عمل ) نوشتن ۲. نوشتار ۳. خط. دستخط ۴. نوشته. اثر مثال: Wherein are upright writings. که در آن نوشته های استوار است. �فِیهَا کُتُبٌ قَیِّمَةٌ�
۱. بی عیب. بی نقص. بی خدشه. کامل ۲. پاک. پاکیزه. مطهر. منزه. پرهیزگار مثال: An apostle from Allah reciting impeccable scriptures رسولی از سوی خدا ...
۱. حواری ۲. مبلغ ۳. رهبر. پیشوا ۴. رسول، فرستاده، پیغـامبر مثال: An apostle from Allah reciting impeccable scriptures فرستاده و رسولی از سوی خدا که ...
۱. چسبان. چسبنده. تنگ ۲. وابسته. متکی مثال Created man from a clinging mass. آدم را از توده ای چسبنده آفرید. �خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ�
۱. رویدادشمار. گاه شمار وقایع. وقایع نامه ۲. ( به ترتیب زمان ) نقل کردن یا ثبت کردن ۳. سرگذشت، رویداد مثال: On that day she will relate her chronicl ...
افشا کردن. فاش کردن. بر ملا کردن. پرده برداشتن از. علنی کردن. لو دادن مثال: And what is concealed in the breasts is divulged. و آنچه در سینه ها پنها ...
۱. در آن ۲. در این واقعیت. در این حقیقت. در همین موضوع مثال: Raising therein a trail of dust در آن اثر و ردی از غبار بوجود آوردند.
( صفت ملکی سوم شخص جمع ) ـِ شان. –ِ آنها مثال: Don't let their flattery blindfold you. اجازه نده چاپلوسی و تملقِ آنها چشم تو را بندد.
۱. اعتصاب کننده. اعتصابی ۲. ( فوتبال ) بازیکن خط حمله. مهاجم
۱. داغ. سوزان. جهنم ۲. شدیدالحن. کوبنده مثال: Reclining therein on couches without facing therein any [scorching] sun, or [biting] cold. در آن بر تخ ...
۱. کارت ۲. ورق. برگه ۳. ورق ( بازی ) ۴. کارت ویزیت ۵. کارت پستال ۶. کارت برنده ۷. آدم مضحک / ۱. ( ریسندگی ) شانه. ماشین شانه زنی. ۲. شانه زدن
تفرعن. خودستایی مثال: Rivalry and vainglory distracted you. رقابت و خودستایی و تفرعن شما را سرگرم کرده.
گشوده. باز. کشیده مثال: In outstretched columns. در ستون هایی باز و کشیده �فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ�
بسط یافتن، پهن شدن، روی چیزی گستردن مثال: It is the fire of Allah, set ablaze, Which will overspread the heart. آن آتشی است شعله ور شده از طرف خدا ...
۱. مشتعل. شعله ور. سوزان ۲. درخشان. براق. یکپارچه نور ۳. برافروخته. عصبانی مثال: It is the fire of Allah, set ablaze آن آتشی است شعله ور شده از طرف خ ...
شایعه پراکن. هو چی. مثال: Woe to every scandalmonger and slanderer. وای بر هر شایعه پراکن و افترا زننده
( زمین شناسی ) پَلمه سنگ. سنگ رستی. ماسه سنگ مثال: Pelting them with stones of shale سنگهایی از ماسه سنگ بر آنها پرت کردند. �تَرْمِیهِمْ بِحِجَارَةٍ ...
حیله. ترفند. کلک. حقه مثال: Did he not make their stratagems go away? آیا او حیله آنها را از بین نبرد؟
۱. بی وفا ۲. بی ایمان ۳. پیمان شکن ۴. غیر قابل اعتماد مثال: The faithless from among the People of the book and the polytheists were not set apart ( ...
۱. راستی. به راستی. در واقع ۲. واقعا. جدا. مسلما مثال: His refuge will indeed be paradise. براستی ملجا و پناهگاه آنها بهشت خواهد بود. �فَإِنَّ الْج ...
۱. بخشاینده. بخشایشگر. ۲. رئوف. مهربان ۳. معتدل. ملایم مثال: indeed he is all - clement به راستی او بسیار بخشاینده و مهربان و رئوف است.
۱. دزدکی. یواشکی. مخفیانه ۲. فریبکارانه. موذیانه ۳. اب زیرکاه. موذی
۱. عالی مقام ۲. مطلق، بی چون و چرا ۳. مستقل. خودمختار ۴. عالی. برتر ۵. موثر. کارآمد ۶. شاهانه ۷. پادشاه، فرمانروا، حاکم ۸. شخص قدرتمند مثال: Sovereig ...
فزاینده. روزافزون مثال: He will let him into an escalating punishment. خداوند او را در عذابی روزافزون و فزاینده رها خواهد کرد.
۱. منحرف. ۲. لجباز. لجوج ۳. لجوجانه. عمدی ۴. نامعقول. نادرست. اشتباه ۵. نابهنجار مثال: As for the perverse, they will be firewood for hell. و اما م ...
۱. بی توجه، بی فکر . بی عقل و شعور ۲. مکانیکی. خسته کننده. بی روح ۳. کور. خارج از کنترل مثال: Once I was perceived to be an inanimate object, a mind ...
۱. کور. نابینا ۲. نامرئی مثال: Allah took away their light, and left them sightless in a manifold darkness. خداوند روشنایی را از آنها می گیرد و آنه ...
۱. متعدد. بسیار ۲. متنوع. گوناگون ۳. چند جانبه. دارای جهات مختلف ۴. چندکاره ۵. لوله چند شاخه. شیر چند راهه 6. {ریاضیات} خمینه ۷. تکثیر کردن مثال: Al ...
رگبار. باران سیل آسا مثال: Or that of a rainstorm from the sky wherein is darkness, thunder, and lightning, they put their fingers in their ears due ...
نگران. دلواپس. بیمناک ۲. حاکی از نگرانی ۳. تیزهوش. تیز مثال: Or that of a rainstorm from the sky wherein is darkness, thunder, and lightning, they p ...
۱. قاپیدن. قاپ زدن. بردن. ربودن ۲. به چنگ اوردن ۳. قاپ زنی. چنگ اندازی ۴. تکه. پاره. قطعه مثال: The lightning almost snatches away their sight, نزد ...
۱. حالت استراحت. استراحت. ارامش ۲. خواب ۳. استراحت کردن. ۴. قرار داشتن. بودن ۴. دفن شدن ۵. تکیه کردن به مثال: He who made the earth a place of repos ...
۱. با وقار. بامتانت ۲. جدا. با جدیت ۳. رسما مثال: Those who break the covenant made with Allah after having pledged it solemnly آنهایی که عهدی که با ...
۱. پاک. پاکیزه. تمیز ۲. بی عیب و نقص. بی خدشه. کامل. منزه مثال: They said, ‘immaculate are you’. We have no knowledge except what you have taught me. ...
با تکبر. با نخوت. خودخواهانه مثال: He refused and acted arrogantly او نپذیرفت و با تکبر رفتار کرد.
مثال: And eat thereof freely whence so ever you wish. و آزادانه از هر جایِ آن که دوست دارید بخورید. �وَکُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا�
ـ ِ آن ( کسره اضافه به علاوه آن ) . از آن مثال: And eat thereof freely whence so ever you wish. و آزادانه از هر جایِ آن که دوست دارید بخورید. �وَکُ ...
۱. در آوردن. بیرون آوردن. بیرون بردن ۲. از جا در آوردن. از جا کندن ۳. بیرون راندن. بیرون کردن. بیرون انداختن مثال: And he dislodged them from what [s ...
از روی بخشندگی مثال: And He turned to him clemently و خداوند از روی بخشندگی به {سوی} او بازگشت. {کنایه از آنکه توبه او را پذیرفت}
۱. ناچیز. کم. اندک. بی مقدار. ۲. بی ارزش. بی اهمیت. پیش پا افتاده ۳. پست. حقیر مثال: and do not sell My signs for a paltry gain و آیات مرا برای یک من ...
۱. طایفه. ایل ۲. جماعت. فرقه. دار و دسته مثال: recall when we delivered you from Pharaoh’s clan {و به یاد آورید} زمانی که ما شما را از طایفه فرعون ن ...
از روی پشیمانی و توبه مثال: Now turn penitently to your Maker. اکنون به سوی خالقتان از روی پشیمانی و توبه بازگشت کنید. �فَتُوبُوا إِلَی بَارِئِکُمْ ...
۱. بلافاصله. فورا. سپس. پس از آن ۲. در نتیجه. متعاقبا مثال: Thereupon a thunderbolt seized you. پس از آن صاعقه شما را ربود. �فَأَخَذَتْکُمُ الصَّا ...
در آنجا مثال: Thereat twelve fountains gushed forth from it در آنجا دوازده چشمه از آن جوشید. �فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْنًا�
پرهیزگارانه، از روی عدالت، درست کارانه. به درستی مثال: Those of them who have faith in Allah and the last day and act righteously کسانی از آنان که ب ...
۱. بعد ۲. آینده مثال: For the present and the succeeding [generations] برای حاضرین و {نسل های} آینده
۱. کشت و زرع. زراعت ۲. زمین زیر کشت مثال: Not broken to till the earth, or water the tillage نه رام که زمین را شخم زند یا زراعت را آب دهد. �لَا ذَ ...
بدان وسیله، با آن مثال: So that they may argue with you therewith before your lord برای اینکه آنها شاید بدان وسیله با تو نزد پروردگارتان محاجه کنند.
۱. شهادت دادن ۲. نشان {چیزی} بودن. گواه {بر چیزی} بودن ۳. گواهی کردن مثال: And you testify [to this pledge of your ancestors] و شما بر این عهد و پیم ...