پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
۱. تجدید فراش کردن. دوباره ازدواج کردن ۲. دوباره ازدواج کردن با مثال: Do not hinder them from remarrying their husbands. مانع آنها نشوید از دوباره ...
پیمان، نامزدی، نامزد کردن، نامزد مثال: But do not make troth with them secretly. با آنها مخفیانه و در نهان نامزدی نکنید. �وَلَٰکِنْ لَا تُوَاعِدُو ...
۱. مرفه. پولدار ۲. در وضعیت خوب ۳. خوشبخت مثال: The well - off according to his capacity مرفه بر حسب توانایی اش �وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ �
صرف نظر کردن از. منصرف شدن از. خود را محروم کردن از مثال: Unless they forgo it مگر آنکه آنها از آن صرف نظر کنند. �إِلَّا أَنْ یَعْفُونَ�
لطف. فضل. بخشش. مهربانی. بزرگواری مثال: So do not forget graciousness among yourselves. پس فضل و بخشندگی را در میان خود فراموش نکنید. �وَلَا تَنْس ...
۱. سواره ۲. نصب شده. کار گذاشته شده مثال: Then [pray] on foot or mounted پس پیاده یا سواره نماز بخوانید.
۱. {زن} مطلقه. بیوه ۲. {مرد} بیوه ۳. جدا. منفک. مجزا. بی ارتباط ۴. بی خبر. بی اطلاع مثال: For the divorced women و برای زنان مطلقه و بیوه �وَلِلۡمُط ...
{و} سپس، {و} در پی آن. {و} به دنبال آن، که پس از آن مثال: Whereupon Allah said to them, die. و سپس خدا به آنها گفت بمیرید. �فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ ...
چند برابر مثال: That He may multiply it for him several fold. که او {خدا} آن را برای او چند برابر افزایش دهد. �فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیر ...
عبرانی، یهودی، اسرائیلی، کلیمی، عبرانی. بنی اسرائیل مثال: Have you not regarded the elite of the Israelites after Moses? آیا به برگزیدگان بنی اسرائی ...
در انجیل �شاول� در قرآن �طالوت� مثال: Allah has appointed Saul as king for you. خداوند طالوت را به عنوان یک پادشاه برای شما برگزید. �إِنَّ اللَّهَ ...
سفره ماهی مثال: a manta ray can do somersault. یک سفره ماهی می تواند پشتک و معلق بزند.
بسیار. بی اندازه. فوق العاده مثال: He said indeed Allah has chosen him over you, and enhanced him vastly او گفت: براستی الله او را بر شما برگزیده و ...
۱. {مربوط به} آسیا ۲. اهل آسیا. آسیایی مثال: The Asiatic Cheetahs or the Iranian Cheetahs mostly live in Iran. یوزپلنگهای آسیایی یا یوزپلنگ ایرانی ب ...
اسم خاص مذکر، هارون برادر موسی مثال: And the House of Aaron اهل بیت و خاندان هارون �و ءال هارون�
جالوت مثال: They said, We have no strength today against Goliath and his troops. آنها گفتند ما امروز توانایی رویارویی جالوت و لشکریانش را نداریم. ...
برپادارنده، نگهدارنده، زنده نگهدارنده، قیوم مثال: Allah - there is no god except Him – is the Living one, the All - sustainer الله، خدایی جز او نیست. ...
خواب آلودگی. چًرت مثال: Neither drowsiness befalls him nor sleep نه خواب آلودگی و نه خواب برای او اتفاق نمی افتد. �لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْم ...
۱. مداری ۲. جاده کمربندی Her orbital speed must be a few hundred meters per second. سرعت مداری او باید چند صد متر در ثانیه باشد.
صداقت. شرافت. درستی مثال: Rectitude has become distinct from error. درستی از گمراهی متمایز و مشخص شده است. �قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی ...
تکذیب کردن. انکار کردن. رد کردن مثال: So one who disavows fake deities پس هر کس خدایان دروغین را تکذیب کند. �فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ�
خدا، الهه، رب النوع مثال: So one who disavows fake deities پس هر کس خدایان دروغین را تکذیب کند. �فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ�
بریدگی، شکستگی. گسست. گسیختگی مثال: For which there is no breaking که در آن هیچ گسیختگی و گسستی نیست. � لَا انْفِصَامَ لَهَا�
شوکه ، متحیر ، مات و مبهوت مثال: There at the faithless one was dumbfounded. از آن بابت آن کافر متحیر و مبهوت مانده بود. � فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ�
{خون} پلاکت مثال: Blood is made up of red cells, white cells and platelets floating in plasma. خون از گلوبول قرمز، گلوبول سفید و پلاکتهای شناور در پ ...
رگبار. باران تند مثال: A downpour strikes it, leaving it bare بارانی تند به آن بخورد و آن را عریان رها کند. {بشورد و ببرد} �فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَ ...
۱. جبران کردن ۲. تاوان دادن. خسارت پرداختن ۳. کفاره دادن مثال: And it will atone for some of your misdeeds. و آن پاره ای از گناهانتان را جبران خواه ...
۱. آشفته. پریشان ۲. دیوانه ۳. دیوانه وار مثال: Deranged by the devil’s touch {کسی که} بوسیله تماس شیطان آشفته و دیوانه {است} �الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ...
۱. کودن. ابله. کم عقل ۲. ابلهانه مثال: But if the debtor be feeble - minded or weak اما اگر بدهکار کم عقل یا ناتوان باشد. �فَإِنْ کَانَ الَّذِی عَ ...
۱. {دادگاه. مسابقه} حاضر نشدن. غایب بودن ۲. {بدهی} نکول کردن. نپرداختن ۳. {تعهد} عمل نکردن. ایفا نکردن ۴. قصور کردن. کوتاهی کردن / ۱. {دادگاه. مسابقه ...
۱. خسته کننده. فرساینده ۲. ملال آور. کسل کننده مثال: And do not consider it wearisome to write it down و نوشتن آن را خسته کننده و ملال آور در نظر نگی ...
۱. انجام دادن. به انجام رساندن ۲. معامله کردن، داد و ستد کردن مثال: You transact between yourselves. که شما بین خودتان داد و ستد و معامله می کنید. ...
قتل غیر عمد. قتل نفس مثال: Without [its being guilty of] manslaughter بدون گنهکار بودن به سبب قتل نفس{ غیر عمد}
خدا ترس مثال: Said two men from among those who were God fearing دو تن از مردان از بین خداترسان گفتند �قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِینَ یَخَافُونَ �
۱. بخت آزمایی ۲. قرعه کشی ۳. {چیزی را} جایزه بخت آزمایی قرار دادن. {بر سر چیزی} قرعه کشی کردن مثال: and that you should divide by raffling with arrow ...
۱. محراب ۲. قربانگاه. مذبح. مثال: and which is sacrificed on stone altars [to idols] و آنچه که بر روی سنگ قربانگاه ها برای بتها قربانی شده.
۱. لت و پار. متلاشی شده. تکه تکه شدن. مچاله شده ۲. مثله شده. تحریف شده. مغلوط
۱. متلاشی کردن. لت و پار کردن. تکه تکه کردن ۲. {مجازی} مثله کردن. تحریف کردن مثال: and that which is mangled by a beats of prey و آنچه که توسط ضربه ...
۱. خون. خون لخته ۲. خون و خونریزی. کشت و کشتار
۱. تحقیر آمیز. موهن ۲. متنفر. بیزار ۳. پرنخوت، مغرور مثال: But those who are disdainful and arrogant و اما کسانی که مغرور هستند و استکبار می ورزند. ...
گروه سه گانه. گروه سه تایی. ثلاثه. {مجازی} مثلث {مسیحیت} تثلیث مثال: And do not say, [God is] a trinity. � وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ� �و نگویید خد ...
۱. زبل تر بودن از. زرنگ تر بودن از ۲. کلک زدن به مثال: But it is He who outwits them اما او {خدا} است که به آنها کلک می زند. �وَهُوَ خَادِعُهُمْ�
استراق سمع کننده، شنودگر مثال: Eavesdroppers with the aim of [telling] lies. استراغ سمع کنندگانی با هدف دروغگویی �سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ�
۱. بی خیال. سر به هوا. بازیگوش. شوخ ۲. سرسری. سطحی ۳. سبک. سبک سر. کم عقل. بچه ۴. احمقانه. بچگانه ۵. جزئی. بی اهمیت. بیهوده مثال: Allah will not tak ...
۱. نفرت. انزجار. بیزاری ۲. مایه نفرت. عمل شنیع. پلیدی مثال: Are abominations of Satan’s doing پلیدی ها و اعمال شنیعی از کارهای شیطان هستند �رِجْسٌ م ...
۱. غیرعادی. خارق العاده ۲. غیر مترقبه. دور از انتظار ۳. نامطلوب. ناخواسته مثال: That he may taste the untoward consequence of his conduct تا باشد که ...
۱. کاروان. قافله ۲. دلیجان. ارابه. گاری ۳. کاراوان. واگن مثال: A provision for you and for the caravans توشه ای برای شما و کاروانها و قافله های شما
نگهداری، حفظ. مثال: A means of sustentation for mankind وسیله ای برای حفظ بشریت
۱. مدعی. طلبکار ۲. خواهان مثال: From among those nearest in kinship to the claimants از میان آنهایی که در خویشاوندی و قرابت به طلبکاران و مدعیان نزدی ...
۱. خویشاوندی ۲. قرابت. نزدیکی ۳. تشابه. همانندی مثال: From among those nearest in kinship to the claimants از میان آنهایی که در خویشاوندی و قرابت به ...