پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
۱. تغییر در جهت بهبود. بهبود. تحول ۲. افزایش ۳. چرخش رو به بالا مثال: the upturn in economic activity بهبود و تحول در فعالیت اقتصادی
بارور کننده مثال: And we send the fertilizing winds and send down water from the sky و ما بادهای بارور کننده می فرستیم و از آسمان باران نازل می کنیم.
ابلیس مثال: Thereat the angels prostrated, all of them together, but not Iblis. در آنجا فرشتگان همه با هم سجده کردند به جز ابلیس �فَسَجَدَ الْمَلائ ...
۱. تیزهوش. هوشمند. تیزبین. زیرک ۲. هوشمندانه. زیرکانه مثال: There are indeed signs in that for the percipient. براستی در آن نشانه هایی برای هوشمندا ...
خستگی. فرسودگی. بیزاری، فتور، خستگی، ستوه، ماندگی مثال: Therein neither weariness shall touch them, nor will they [ever] be expelled from it. در آنج ...
۱. دستور. فرمان ۲. ماموریت ۳. کار ۴. پادویی مثال: He said, o messengers, what is now your errand? او گفت: ای فرستادگان اکنون ماموریت شما چیست؟ �قَال ...
۱. تحمل. صبر. شکیبایی ۲. خودداری. خویشتن داری ۳. گذشت. چشم پوشی مثال: So forbear with a graceful forbearance. پس با صبری زیبنده {از آنان} چشم پوشی ...
استهزا کنندگان. مسخره کنندگان مثال: Indeed We will suffice you against the derider براستی ما تو را در برابر استهزا کنندگان و مسخره کنندگان کفایت می ک ...
۱. حریف. رقیب ۲. مدعی مثال: And, behold, he is an open contender و بنگر او حریف و رقیب آشکار است. �فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ�
۱. جشن. مراسم ۲. شکوه. شکوه و جلال ۳. زرق و برق
فرسایش. تضعیف مثال: They're trying to stop the attrition of their rights. آنها دارند تلاش می کنند از تضعیف حقوقشان ممانعت بکنند.
ناسپاس، حق نشناس مثال: Being unthankful for what we have given them. در برابر انچه به انها داده ایم ناسپاس اند. �لیکفروا بما ءاتینهم�
۱. بردبارانه. با بردباری. با ملایمت ۲. رام خویانه. با رام خویی ۳. از روی فروتنی یا افتادگی مثال: And follow meekly the ways of your Lord. و راههای ب ...
۱. خشنود کردن. بر سر مهر اوردن. استمالت کردن ۲. خشم {کسی را} فرنشاندن. ارام کردن. تسکین دادن مثال: Nor will they be asked to propitiate [Allah] و از ...
سازنده، جعل کننده، دروغ پرداز مثال: They say, “you are only a fabricator’. آنها می گویند تو تنها یک دروغ پرداز هستی. � قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مُفْ ...
۱. معامله به مثل کردن. دست به اقدام متقابل زدن. دست به کار تلافی جویانه زدن ۲. تلافی کردن. انتقام گرفتن ۳. قصاص کردن مثال: If you retaliate, retalia ...
۱. حومه ۲. اطراف. دور و بر حول و حوش. پیرامون مثال: Immaculate is He who carried His servant on a journey by night from the Sacred Mosque to The Fart ...
۱. زیر و رو کردن. جستجو کردن ۲. غارت کردن. به سرغت بردن مثال: And they ransacked [your] habitations. و آنها منازل شما را غارت کردند .
بسیار عجول. بسیار شتابزده. بسیار بی صبر مثال: Man prays for ill, as [avidly as] he prays for good, and man is overhasty. انسان همان اندازه مشتاقانه ...
با اشتیاق. مشتاقانه. با شور و شوق مثال: Man prays for ill, as [avidly as] he prays for good, and man is overhasty. انسان همان اندازه مشتاقانه درخوا ...
درخشان، روشن. آشکار مثال: And made the sign of the day lightsome و نشانه روز را روشن و آشکار قرار دادیم. �وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً�
تسریع کردن. تسهیل کردن. ( نادر ) گسیل کردن، ( برای انجام کاری ) فرستادن مثال: this road will expedite traffic این جاده ترافیک رو تسهیل و تسریع خواهد ...
۱. سزاوار سرزنش. در خور ملامت مثال: Do not set up another god besides Allah, or you will sit blameworthy, forsaken خدای دیگری در کنار الله قرار ندهید ...
۱. خوشبختانه ۲. با دل رحمی. با مهربانی مثال: Lower the wing of humility to them mercifully. با مهربانی بال های تواضع و فروتنی را برای آنها فرود بیا ...
مسرفانه، با ولخرجی. توام با اسرف. اسراف گرایانه مثال: But do not squander wastefully. و مسرفانه اسراف نکن. �وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا�
۱. شادمانه. با شادی. شادی کنان ۲. پیروزمندانه. سرمستانه ۳. متکبرانه. مثال: Do not walk exultantly on the earth. بر روی زمین متکبرانه و سرمستانه راه ...
نفرت انگیز. زشت. زننده. مکروه مثال: The evil of all these is detestable to your Lord. بدی همه اینها نزد پروردگار تان زشت و مکروه است. �کُلُّ ذَٰلِک ...
افسون شده. طلسم شده. جادو شده مثال: [If you follow him] you will be following just a bewitched man اگر شما از او تبعیت کنید جز مردی جادو شده را پیرو ...
۱. صفت. لقب. عنوان ۲. برچسب. انگ مثال: Look, how they coin epithets for you بنگر چگونه صفات و القابی برای تو می سازند. {بنگر چگونه برای تو اوصافی بی ...
۱. مایه شگفتی ۲. درس عبرت. هشدار. مثال: We gave Thamud the she - camel as an eye - opener و ما به قوم ثمود ماده شتری به عنوان درس عبرت و هشدار دادیم ...
۱. یوق ۲. {حیوان} جفت ۳. {لباس} سرشانه ۴. سلطه ۵. قید. بند 6. یوغ زدن به. بستن به ۷. جفت کردن با مثال: I will surely lay my yoke on his progeny, [al ...
فریادرس. مصلح مثال: Then you will not find for yourselves any redresser against us. پس از آن شما برای خود هیچ فریادرس و مصلحی در برابر ما نخواهید یا ...
زیاد، زائد، نافله، بیش از حد لزوم مثال: And keep vigil for a part of the night, as a supererogatory [devotion] for you. قسمتی از شب را برای احیا و ش ...
پراکندن. پخش کردن. پاشیدن مثال: We have certainly interspersed for the people in this Quran with every [kind of] parable. ما بدون شک انواع مثل ها ر ...
۱. تاکید کردن. پافشاری کردن ۲. تصریح کردن. به یقین اظهار داشتن مثال: Or until you cause the sky to fall in fragments upon us, just as you have averre ...
۱. محکوم {به} ۲. محکوم به شکست. محکوم به فنا ۳. محتوم. مقدور مثال: And I, O Pharaoh, indeed think you are doomed. و من ای فرعون براستی تو را محکوم ...
جدا. مجزا. منفصل. گسسته. ناپیوسته مثال: We have sent the Quran in [discrete] parts ما قران را در قسمتهای مجزا نازل کرده ایم. �وَقُرْآنًا فَرَقْنَاه ...
تکه تکه. کم کم. به تدریج. تدریجی مثال: we have sent it down piecemeal. ما آن را به تدریج نازل کرده ایم. �وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلًا�
بزرگ نمایی. تجلیل، تکریم. بزرگداشت مثال: And magnify Him with a magnification [worthy of Him] و او را با بزرگداشتی که سزاوار اوست به بزرگی یاد کن. { ...
کجی، عوج. نادرستی مثال: All praise belongs to Allah who has sent down the Book to His servant and did not let any crookedness be in it. همه ستایش ها ...
به مخاطره انداختن مثال: You are liable to imperil your life تو مستعد هستی زندگی خود را به مخاطره بیاندازی. �فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ�
۱. {از هم} جدا کردن. تفکیک کردن. فرق قائل شدن بین ۲. {خود را} کنار کشیدن. دوری جستن از مثال: When you have dissociated yourselves from them وقتی شما ...
ظاهری. نمایان مثال: So do not dispute concerning them, except for a seeming dispute پس در مورد آنها بحث و جدل نکن، مگر برای یک بحث ظاهری و نمایان �فَ ...
اسراف. تبذیر. ریخت و پاش. ولخرجی مثال: And whose conduct is [mere] profligacy. و رفتار آنها یک اسراف و تبذیر محض است. �وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا�
به جای {کسی یا چیزی} مثال: Will you then take him and his offspring for friends in My stead آیا شما سپس او و فرزندانش را به جای من برای دوستی اتخاذ ...
اهل جر و بحث. اهل مشاجره. جدلی مثال: But man is the most disputatious of creatures. اما انسان اهل مشاجره ترین {و جدلی ترین} موجودات است. � وَکَانَ ...
بطور فریبنده، بطور مغالطه امیز. بطور گمراه کننده مثال: مثال: But those who are faithless dispute fallaciously to refute thereby the truth, اما کافر ...
۱. رد کردن. باطل کردن. نادرستی {چیزی را} ثابت کردن ۲. تکذیب کردن. مردود شمردن ۳. انکار کردن مثال: But those who are faithless dispute fallaciously to ...
محل تلاقی. نقطه تلاقی. تلاقی مثال: I will go on [journeying] until I have reached the confluence of the two seas من به سفر ادامه خواهم داد تا اینکه ...
درستی. صداقت. درستکاری مثال: Moses said to him, may I follow you for the purpose that you teach me some of the probity you have been taught? موسی به ...