پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٧٩٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{شیمی} پتاسیم مثال: Fruits have many vitamins and minerals including vitamin C, Vitamin E, and Potassium میوه ها ویتامین ها و مواد معدنی زیادی شامل و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ذوالقرنین {نام شخصیتی در قرآن که در آیه 83 سوره کهف به آن اشاره شده است که خداوند به او قدرت فراوانی عطا کرد که به جنگ با یاجوج و ماجوج می رود. در ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یاجوج و ماجوج مثال: Indeed Gog and Magog are causing disaster in this land. براستی یاجوج و ماجوج در این سرزمین باعث مصیبت و بدبختی هستند. �إِنَّ یَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. حصار. دیوار {برای دفاع یا حفاظت} ۳. حافظ. محافظ. سپر. نگهبان مثال: And I will make a bulwark between you and them و من میان شما و آنها دیوار ی خو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فردوس مثال: They will have the gardens of Firdaws for abode آنهایی باغهایی از فردوس برای سکنی گزیدن خواهند داشت. �کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. دوباره پر کردن ۲. دوباره تهیه کردن ۳. جایگزین کردن مثال: Though We replenish it with another like it. هر چند ما آن را با یکی دیگر شبیه آن جایگزین ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی نوا مثال: Yet never have I, my lord, been unblessed in my supplications to you پروردگارا، تابحال هرگز در تقاضاهایم از تو بینوا نبوده ام. �وَلَمْ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خویشاوند {مرد} مثال: Indeed I fear my kinsmen, after me براستی من از خوشاوندان مرد بعد از خود بیم دارم. �وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مربوط به صورت. سیمایی، چهره ای، رخساری مثال: The twins had exactly the same facial features. دو قلوها دقیقا ترکیب چهره ای مشابهی داشتند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هم اسم. هم نام مثال: Never before have We made anyone his namesake ما پیش از ان هیچ کس را هم نام او قرار ندادیم. �لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نافرمان. سرکش. یکدنده. خودسر مثال: And good to his parents, not self - willed or disobedient. و نسبت به والدینش نیکو بود و خودسر یا نافرمان نبود. � ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

منزوی کردن. جدا کردن، گوشه انزوا اختیار کردن. از نظر پنهان کردن مثال: Thus did she seclude herself from them بدین سان او خود را از نظر آنها پنهان نمو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی عفت، الوده دامن، بی عفاف مثال: No human being has ever touched me, nor have I been unchaste? هیچ بشری تا کنون با من تماس نداشته است و هرگز بی عفت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

تبار. دودمان. خاندان ۲. {کتاب و غیره} شماره سطرها. تعداد سطور مثال: O sister of Aaron[‘s lineage]! ای خواهر ِ خاندان هارون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شریک جرم. همدست مثال: And you will become Satan’s accomplice. و شما همدست و شریک جرم شیطان خواهید شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. شهرت. اسم. ۲. حسن شهرت. نام نیک ۳. اعتبار ۴. مرغوبیت. کیفیت خوب مثال: And We gave them out of Our mercy, and conferred on them a worthy and lofty ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حضرت ادریس نبی ( ع ) مثال: And mention in the Book Idris. و در این کتاب از ادریس یاد کن. �وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {خود را} بالا کشیدن از ۲. تقلا کردن. تلاش کردن. تو سر و کله هم زدن ۳. به هم ریختن. قاطی کردن ۴. {تخم مرغ} زدن و پختن ۵. {مکالمه تلفنی و غیره} به ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. زشت. کریه. شنیع ۲. هولناک. دردناک. تلخ مثال: You have certainly advanced something hideous! شما قطعا چیزی زشت اقامه کرده اید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مشاهده کردن. دیدن ( از راه دور ) مثال: Can you descry any one of them? می توانی هیچ کدام از آنها را مشاهده کنی؟ �هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. بالا کشیدن ۲. بستن ۳. گره زدن. قلاب کردن ۴. مجانی سوار شدن. اتو استاپ زدن. اتو کردن ۵. تکان . هل 6. خفت. گره . اشکال. مشکل مثال: Remove the hitch ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. عذاب ۲. ازمایش سخت. آزمون سخت. محک تجربه مثال: And We tried you with various ordeals. و ما شما را با آزمونهایِ سختِ گوناگونی می آزماییم. �وَفَت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. محو کردن. زدودن ۲. از میان بردن. نابود کردن مثال: Or He will obliterate you with a punishment. یا او شما را با عذابی نابود خواهد کرد. �فَیُسْحِ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. سبقت گرفتن از. گرفتن ۲. غافلگیر کردن ۳. مستولی شدن بر مثال: He pulled out to overtake a truck. او کنار کشید تا از کامیون سبقت بگیرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عصبانی. متغیر. براشفته. خشمگین مثال: Thereupon Moses returned to his people, indignant and grieved بی درنگ موسی برآشفته و محزون به سوی قوم خود بازگش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. شکاف. ۲. اختلاف. نفاق مثال: You have caused a rift among the children of Israel تو سبب شکاف و اختلاف در بین بنی اسرائیل شده ای. �فَرَّقْتَ بَیْن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. گوش دادن. توجه کردن. اعتنا کردن ۲. دقت. توجه. اعتنا مثال: And did not heed my word [of advice] و شما به نصیحت من گوش ندادید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناهمواری، تغییر پذیری، ناهمسانی مثال: You will not see any crookedness of unevenness in it. تو در آن هیچ اعوجاج و ناهمواری نخواهی دید. �لَا تَرَىٰ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تحقیر. انتقاد. بدگویی. مذمت مثال: Will fear neither injustice nor disparagement. ما نه از بی عدالتی و نه تحقیر و مذمت نمی ترسیم. �فَلَا یَخَافُ ظُ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مسئولیت. وظیفه. بار مثال: Each man among them bears [the onus for] his part in the sin هر مردی از میان آنها بار ِ سهم گناه خود را تحمل می کند. �لِک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

زنا. زنای محصن. زنای محصنه مثال: As for those who accuse their wives [of adultery] در مورد آنهایی که همسرانشان را به زنای محصنه متهم می کنند. �وَال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زناکار زن. زنی که زنا می دهد. مثال: As for the fornicatress and the fornicator. و اما زن زناکار و مرد زناکار �الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زانی. زناکار. مثال: As for the fornicatress and the fornicator. و اما زن زناکار و مرد زناکار �الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوره مثال: this is a surah which We have sent down این سوره ای است که ما آن نازل کردیم. �سُورَةٌ أَنْزَلْنَاهَا�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی هدف. سرگردان مثال: Did you suppose that We created you aimlessly? آیا گمان کرده اید که ما شما را بی هدف و سرگردان آفریدیم؟ �أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اصرار. پافشاری. چانه. ۲. تلقین، اشاره. وسوسه مثال: I seek Your protection from the prompting of devils من به حمایت تو پناه می برم از تلقین {و وسوسه} ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. مشتاق. علاقه مند. پر شور. با حرارت. دو آتشه ۲. استوار. خلل ناپذیر مثال: It is they who are zealous in [performing] good works, آنها کسانی هستند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قصه عامیانه مثال: And We turned them into folk - tales. و ما آنها را به قصه های عامیانه تبدیل کردیم. �وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

۱. بعید. دور از ذهن. دور از واقع ۲. مبالغه آمیز. باور نکردنی مثال: far - fetched, far - fetched is what you are promised! بعید است بعید است آنچه شما ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اجداد. آبا و اجداد. نیاکان. پدران مثال: We never heard of such a thing among our forefathers. ما هرگز چنین چیزی در میان اجداد و نیاکان خود نشنیده ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. پریدن. جستن. جست زدن ۲. قاپیدن ۳. {مجازی} بُل گرفتن. با چنگال ربودن. ( مثل پرنده ی شکاری ) فرود آمدن و در ربودن مثال: The eagle pounced on the rab ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ابطال. بی اعتباری. فقدان اعتبار قانونی ۲. بطلان ازدواج. باطل شمردن ازدواج ۳. پوچی. بی معنایی مثال: And what they invoke besides Him is nullity و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ابطال ۲. تکذیب. انکار مثال: And how was My rebuttal. و انکار و تکذیب من چگونه بود؟ �فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. خودکار. تودار ۲. خودکفا ۳. مستقل مثال: And feed the self - contained needy and the mendicant و به فقیران تودار و {نیازمندان} سائل غذا دهید. �وَأ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سائل. سوال کننده. درخواست کننده مثال: And feed the self - contained needy and the mendicant و به فقیران تودار و {نیازمندان} سائل غذا دهید. �وَأَطْعِ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. محترم شمردن. حرمت گذاشتن به ۲. گرامی داشتن مثال: And whoever venerates the sacraments of Allah, و هر کس آیین دینی خدا را گرامی بدارد. �وَمَنْ ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شلختگی. به هم ریختگی. ۲. ریخته پاشیده. شلوغ. به هم ریخته. نا منظم. آشفته مثال: Then let them do away with their untidiness. پس بگذار آنها از شر شلخت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. فقیر. تهی دست. بینوا ۲. فاقدِ مثال: And feed the destitute and the needy و به تهی دست و مستمند غذا دهید. �وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. رقیب ۲. مخالف مثال: These two contending groups این دو گروه رقیب و مخالف � هَٰذَانِ خَصْمَانِ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. تدبیر ۲. زیرکی. ابتکار. خلاقیت ۳. مکر. حیله گری. شیادی ۴. ترفند. حیله. حقه مثال: If his artifice would remove his rage آیا مکر و حیله ی او خشم و ...