پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٨٠١
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. در بر گرفتن. شامل {چیزی} بودن. تشکیل شدن از ۲. تشکیل دادن. به وجود آوردن مثال: Comprising jinn, human and birds شامل جن و انسان و پرندگان �مِنَ ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{پرنده} هدهد مثال: And said, why do I not see the hoopoe? و گفت: چرا هدهد را نمی بینم؟ �فقال ما لی لا اری الهدهد�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. باور کردنی. قابل قبول. پذیرفتنی ۲. موثق. معتبر. در خور اعتماد ۳. صدیق. صادق مثال: Unless he brings me a credible excuse. مگر اینکه دلیلی قابل قبو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. ویران کردن. تخریب کردن. ۲. نابود کردن. تباه کردن. از بین بردن ۳. مبهوت کردن. گیج و منگ کردن مثال: Indeed when kings enter a town, they devastate ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرافکنده مثال: And we will expel them from it, abased and degraded و ما آنها را از آنجا سرافکنده و تحقیر شده بیرون خواهیم کرد. �وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

خوار، تحقیر شده مثال: And we will expel them from it, abased and degraded و ما آنها را از آنجا سرافکنده و خوار بیرون خواهیم کرد. �وَلَنُخْرِجَنَّهُم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عفریت ( واژه ی عربی ) مثال: An afreet from among the jinn said عفریتی از میان جنیان گفت. �قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. بصیر. موشکاف. نکته سنج ۲. خبره. کارآزموده ۳. ظریف ۴. با سلیقه مثال: So that we may see whether she is discerning or if she is one of the undiscer ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناآگاه. فاقد بصیرت و آگاهی مثال: So that we may see whether she is discerning or if she is one of the undiscerning ones. برای اینکه ما ممکن است متوج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {با سنگ و غیره} فرش کردن ۲. هموار کردن. صاف کردن مثال: He said, it is a palace paved with crystal او گفت آن کاخی است که با کریستال فرش شده است. { ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. خلاف. خلاف کاری. تخلف ۲. گناه ۳. بزه. بزهکاری مثال: And the word [of judgement] shall fall upon them for their wrongdoing. و فرمان داوری بر آنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ثابت. غیر متحرک. ساکن مثال: You see the mountains, which you supposed to be stationary و تو کوه ها را می بینی و می پنداری که ثابت و ساکن اند. �وَتَ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. ظالمانه حکومت کردن ۲. مستبدانه رفتار کردن مثال: Indeed Pharaoh tyrannized over the land براستی فرعون در زمین ظالمانه حکومت می کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. ویران کردن. مخروبه ساختن ۲. غمگین کردن. افسرده کردن. غصه دار کردن مثال: The heart of Moses’ mother became desolate قلب مادر موسی غمگین و افسرده ش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خجولانه. باکمرویی، باخجالت مثال: Then one of the two women approached him, walking bashfully سپس یکی از آن دو زن که خجولانه و با کم رویی راه می رفت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {مالیات} وضع ۲. تحمیل. اجبار ۳. چیز تحمیلی. بار ۴. حقه. کلک. کلاه ۵. سوء استفاده مثال: There shall be no imposition upon me هیچ تحمیل و اجباری بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سر هم شده. جعلی. ساختگی مثال: They said, this is nothing but concocted magic آنها گفتند این چیزی جز یک جادوی ساختگی نیست. �قَالُوا مَا هَٰذَا إِلَّا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قارون مثال: Korah indeed belonged to the people of Moses براستی قارون متعلق به قوم موسی بود. �إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَی�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. رشید. تنومند. هیکل دار ۲. شجاع. با جرات ۳. مصمم. قرص. پر و پا قرص. محکم ۴. طرفدار دو آتشه. طرفدار پر و پا قرص مثال: That their chests indeed prov ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مباهات کننده. خودستا مثال: Indeed Allah does not like boasters براستی خداوند خودستایان و مباهات کنندگان را دوست ندارد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. دستور دادن. فرمان دادن. تحکم کردن ۲. سلطه داشتن بر. زیر نفوذ خود درآوردن مثال: Who do not desire to domineer in the earth not to cause corruption ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. آغاز. سرآغاز ۲. تولد. خلقت. پیدایش ۳. مبدا. منشاء. خاستگاه مثال: Then Allah will bring about the genesis of the Hereafter. سپس خداوند آغاز و پید ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تباه کننده، فساد امیز، مستعد تباهی مثال: Help me against this corruptive lot. مرا در مقابل این گروه تباه کننده یاری ده. �انْصُرْنِی عَلَی الْقَوْمِ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. تیزهوش. زیرک. تیزبین ۲. هوشمندانه. زیرکانه ۳. ادراکی. {مربوط به } ادراک ۴. بینا مثال: Though they used to be perceptive. با وجود آنکه آنها پیش از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. نادرست. اشتباه ۲. غیر قانونی مثال: Indeed the prayer restrain from indecent and wrongful conduct. براستی نماز از رفتارهای ناپسند و نادرست باز می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تکذیب کنندگان. مورد تردید قرار دهندگان مثال: For then the impugners would have been skeptical. برای آن زمان {قیامت} تکذیب کنندگان، شکاک خواهند بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {سیالات} گران رو. چسبنده. لزج ۲. غلیظ مثال: indeed We created them from a viscous clay براستی ما آنها را از گلی چسبنده و لزج خلق کردیم. �إِنَّا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

برگزیدگان اسمانی. برگزیدگان الهی. برگزیدگان عرشی مثال: They do not eavesdrop on the Supernal Elite آنها نمی توانند از برگزیدگان آسمانی و الهی استراق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گذرا. زوددگذر. ناپایدار. فانی مثال: Everyone on it is ephemeral, همه بر روی آن ناپایدار و فانی هستند. �کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. خوشبو. معطر. عطرآگین ۲. {مجازی} خوش. دلنشین. دلپذیر. شیرین مثال: fragrant herbs. گیاهان خوشبو و معطر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. حساب شده. با نقشه قبلی. عمدی ۲. طراحی شده {برای} . در نظر گرفته شده {برای} مثال: the calculated use of violence and torture to achieve their goal ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. رام. سر به راه. مطیع ۲. راه شدنی. مهار شدنی ۳. نرم. چکش خوار مثال: And we made them tractable for them, و ما آنها را برای آنان رام و مطیع ساختیم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

به عقب برگشتن. سیر قهقرایی پیمودن. عقب رفتن مثال: We cause him to regress in creation ما باعث شدیم او در خلقت اش سیر قهقرایی کند. {کنایه از اینکه خد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. تندتر دویدن از. ۲. فراتر رفتن از ۳. پیش افتادن، پیشی جستن مثال: Nor may the night outrun the day و نه ممکن است شب بر روز پیشی بگیرد. �وَلَا اللَّ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. اسف انگیز. تاسف بار. رقت انگیز ۲. جای تاسف. مایه تاسف ۳. دریغ مثال: it is regrettable if Iran is ruined دریغ است ایران که ویران شود. / جای تاسف اس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. نقل کردن. ذکر کردن. آوردن ۲. مثال زدن. مثال آوردن ۳. استناد کردن به ۴. تقدیر کردن. تشویق کردن ۵. {حقوقی} احضار کردن. فراخواندن مثال: Cite for the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. بی مهری. بی لطفی ۲. نارضایی. ناخشنودی مثال: His political programs were disfavored by most people. برنامه های سیاسی اش توسط بیشتر مردم مورد بی م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. ورشکسته ۲. ورشکست کردن ۳. بیچاره کردن. به خاک سیاه نشاندن. خالی از. بی بهره از. فاقد مثال: Most of the former employees became bankrupt, not bein ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. ناراحت بودن. نگران بودن. عصبانی بودن ۲. بی تابی کردن. ناراحتی کردن ۳. بدخلقی کردن. نق زدن ۴. ناراحت کردن ۵. ساییدن. فرسوده کردن. خوردن 6. جویدن. گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. فوت. درگذشت ۲. سقوط. ورشکستگی. اضمحلال. مرگ مثال: Nor restores anything after its demise و نه چیزی بعد از مرگ اش بازگردانده خواهد شد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. دور ۲. دور دست. دور افتاده ۳. قدیم. گذشته. گذشته دور مثال: But how can they attain it from a far off place. اما آنها چگونه از مکانی دور دست به آن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

۱. یک به یک. یکی یکی ۲. تنها. دست تنها. به تنهایی مثال: That you rise up for Allah’s sake, in pairs or singly برای خاطر خدا دو تایی یا به تنهایی قیام ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

آبادی. دهکده مثال: Hamlets prominent from the main route آبادیهای در معرض دید در فاصله جاده اصلی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنک. نامتراکم. پراکنده. متفرق . کم تراکم مثال: And sparse lote trees و درختان سدر پراکنده �وَشَیْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنار، درخت کنار، درخت سدر مثال: And sparse lote trees و درختان سدر پراکنده �وَشَیْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِیلٍ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درختچه گز مثال: Bearing bitter fruit, tamarisk دارای میوه تلخ و درختچه گز. �ذَوَاتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ�

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. گاز زدن. جویدن ۲. تحلیل بردن. فرسودن. از بین بردن ۳. ازار دادن. عذاب دادن ۴. با جویدن {کاری را} انجام دادن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. منبع اب. مخزن اب. تانکر. تانک ۲. {توالت} سیفون ۳. قدح بزرگ مسی مثال: They built for him as many temple as he wished, and figures, basins like cist ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مثال: O mountains and birds, chime in with him! ای کوه ها و مرغان با او همنوا شوید. {آیه اشاره به همنوایی کوه ها و پرندگان با حضرت داوود در تسبیح کرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. ناقوس. زنگ ۲. صدای ناقوس. صدای زنگ ۳. توافق. سازگاری ۴. {زنگ} به صدا در امدن. زدن ۵. زنگ زدن 6. {زنگ} به صدا در اوردن. زدن ۷. توافق داشتن. جور بود ...