پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٨٠٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کنگره امریکا مثال: Legislators have begun to arrive at the Capitol. نمایندگان پارلمان شروع به وارد شدن به کنگره آمریکا کرده بودند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. {کتاب و غیره} در دست انتشار. زیر چاپ. در دست تهیه ۲. اینده. اتی ۳. موجود. اماده . در دسترس. دم دست ۴. مایل به همکاری. اماده جوابگویی مثال: Everyon ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. حساس ۲. احساساتی ۳. مستعد ۴. قابل ۵. اسیب پذیر مثال: People with weakened immune systems are particularly susceptible to this flu. افرادی که سیس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

قابل اعتراض. قابل بحث مثال: They are deeply contestable. آنها عمیقا قابل بحث و اعتراض هستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مبنی بر رضایت طرفین، رضایتی مثال: a consensual contract یک قراداد توافقی {مبنی بر توافق طرفین}

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ظاهرا. در ظاهر. به ظاهر مثال: Ostensibly he was on a business trip, but he spent most of the time on the beach. ظاهرا او در یک سفر تجاری بود اما بی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعبیری. تفسیری. تفسیرگرانه مثال: You could put it in a range of different interpretative frameworks. شما می توانستید آن را در یک دامنه ای از قالبها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. باور نکردنی. غیر واقعی. دور از حقیقت ۲. غیر قابل قبول. ناپذیرفتنی. ناموجه مثال: Fear is not an implausible reaction with a war. ترس یک عکس العمل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سازگار. هماهنگ. جور مثال: Your old printer may not be compatible with your new computer. چاپگر قدیمی شما ممکن است با رایانه جدید شما سازگار نباشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. قویا. شدیدا. بی نهایت ۲. عمدتا. بیشتر ۳. {رای گیری} با اکثریت قاطع مثال: The news from overseas is overwhelmingly negative. اخبار خارج از کشور ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عملا. در عمل. از لحاظ عملی مثال: The company responded pragmatically to local conditions. این شرکت در عمل، به شرایط محلی پاسخ داد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. چکش خوار ۲. تربیت پذیر. انعطاف پذیر مثال: Copper is a malleable metal. مس یک فلز چکش خوار {و انعطاف پذیر } است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سازگاری. هماهنگی. توافق مثال: The compatibility of brothers and sisters depends on their personalities. سازگاری بین برادران و خواهران به شخصیت آنها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. فوق العاده۲. بطور استثنایی ۳. غیر عادی. بطور غیرعادی. عجیب ۴. بیش از حد معمول مثال: Because they would have been done extraordinarily well. چون ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. چکش خواری ۲. تربیت پذیری. انعطاف پذیری مثال: The softness and malleability of gold makes it perfect for making jewelry. نرمی و چکش خواری { انعطا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

۱. انجامیدن به. منتهی شدن به. منجر شدن به ۲. به اوج رسیدن ۳. به اوج رساندن. به کمال رساندن مثال: The celebration will culminate in fireworks. جشن ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

راگبی {نوعی بازی فوتبال} مثال: It’s about the size of a rugby ball. آن تقریبا اندازه یک توپ راگبی است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. اخلاقا. از لحاظ اخلاقی ۲. طبق موازین اخلاقی ۳. احتمالا. عملی مثال: Can her actions be morally justified? رفتارهای او از لحاظ اخلاقی می تواند قابل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. نتیجه کلی گرفتن. حکم کلی صادر کردن ۲. تعمیم دادن. عمومیت دادن. تسری دادن ۳. عمومی کردن. همگانی ساختن. رواج دادن ۴. کلی گویی کردن. کلی بافی کردن م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. {کسی را} سرمشق قرار دادن. پیروی کردن. تقلید کردن ۲. رقابت کردن با. همچشمی کردن با مثال: She tried to emulate her elder brother in sports. او سعی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. همگرایی. تقارب ۲. نقطه تلاقی. تلاقی ۳. وحدت. یکپارچگی. اتحاد مثال: the convergence of rays in the focus of the lens همگرایی و تلاقی پرتو ها در کا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

متحول کننده. تحول آفرین مثال: Serving in the military is often a transformative experience for young people. خدمت در ارتش اغلب برای مردان جوان یک تج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جشن. جشن و سرور. شادمانی مثال: He too participated in the festivities او هم در جشن و سرور {و شادمانی} ها شرکت کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. واژگون شدن. افتادن. فرو افتادن ۲. واژگون کردن. به زیر کشیدن مثال: The older buildings toppled during the earthquake. ساختمانهای قدیمی تر در زمان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

{در ادبیات} اغراق مثال: It was not hyperbole to call it the worst storm in twenty years. اغراق نبود اگر آن را بدترین طوفان در بیست سال گذشته بنامی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چند مذهبی، چند اعتقادی، چند دینی مثال: Iran was a multicultural and multi - faith state. ایران یک کشور چند فرهنگی و چند مذهبی بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. سلسله. دودمان. خاندان ۲. دوره حکومت. دوره فرمانروایی. دوره سلطنت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. بمب قوی. بمب مخرب ۲. {فیلم یا کتاب} جنجالی . بسیار موفق مثال: This is beyond any blockbuster exhibition in the west. این چیزی مافوق هر نمایشگاه ج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مصادره کردن ۲. سلب مالکیت کردن از ۳. سرقت کردن. دزدیدن ۴. از تملک در اوردن. مثالک lands expropriated for the construction of a hospital زمین ها ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. نمایش تاریخی. نمایش ۲. مراسم ۳. رژه، بالماسکه، مراسم مجلل مثال: The Romans were fond of contests and pageants. رومی ها مشتاق مسابقه ها و نمایش ها ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. مدل ۲. کپی. نسخه بدل ۳. {نقاشی} اثر تکراری ۴. المثنی، نسخه عین مثال: A replica of the famous airplane hangs in the museum. یک مدل از این هواپیمای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

هفت تیر. تپانچه. اسلحه کمری مثال: every one of them has a handgun. هر یک از آنها اسلحه کمری دارند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. شیطانی. اهریمنی ۲. شنیع، زشت، پلید مثال: The pirate was hanged for his nefarious deeds. دزد دریایی برای اعمال شیطانی و شنیع اش به دار آویخته شده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بازپرسی کردن. بازجویی کردن. استنطاق کردن ۲. سوال پیچ کردن ۳. ( پیگیرانه و دقیق ) مورد پرسش قرار دادن مثال: They sent a couple of detective to cros ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عادی ساختن. عادی شدن. مثال: The two countries are trying to normalize relations with each other. دو کشور دارند تلاش می کنند که روابط خودشان را با ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سرکوب گرانه. زورگویانه ۲. قلدرانه، زورگویانه مثال: The police resorted to coercive measures against the students. پلیس به اقدامات سرکوب گرانه علیه د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. {صورتحساب و غیره} پرداخت نشده ۲. {قرض} بازپرداخت نشده. تادیه نشده ۳. هیجانی. رایگان ۴. بدون دستمزد. بدون حقوق ۵. سوخت شده مثال: unpaid bills صورت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بلغم ۲. مخاط ۳. لعاب ۴. ماده لزج ۵. خیم، بلغم، ماده مخطی. مثال: The floor and the walls were lined with blood and mucus کف اتاق و دیوارها با خون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تویی ۲. شیر{اب و غیره} ۳. {در اتصال لوله} سر گشاد یک لوله که وارد سر گشاد لوله دیگر می شود. مثال: I washed up under a spigot I found out front. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. چانه زدن. چک و چانه زدن ۲. جر و بحث کردن. یکی به دو کردن مثال: The two countries' representatives haggled over trade for weeks. نمایندگان دو کشو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بطور مزمن ۲. جدا. به شدت مثال: He was chronically hungry. او به شدت گرسنه بود. Most of them were chronically ill. بیشتر آنها بطور مزمن بیمار بو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

{عامیانه} گدایی کردن. دسته ماهی تابه مثال: Homeless people forced to panhandle in subway stations. مردم بی خانمان مجبور به گدایی کردن در ایستگاه های ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پیرا پزشک. کمک پزشک، بهیار مثال: So they called the paramedics and they went to the cell. بنابراین آنها پیرا پزشکها {و بهیار ها} را صدا کردند و آنه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غیر عادی مثال: Before the changes were made at the school, such high test scores had been anomalous. قبل از تغیراتی که در مدرسه ایجاد شده بود چنین ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. مضحک. مسخره. ۲. عجیب و غریب ۳. باورنکردنی. نامعقول ۴. شنیع. مشمئز کننده ۵. زشت. کریه 6. {هنر} گروتسک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سیاه چال. دخمه مثال: I heard all these stories about this grotesque dungeon. من همه این داستانها را درباره این دخمه {و سیاه چال} گروتسک شنیدم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. به لحاظ اماری. از نظر اماری ۲. بطور اماری. شیوه اماری مثال: Such a structure is said to be statically determinate. چنین تشکیلاتی گفته می شود از ل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زندانی سیاسی مثال: They gathered all the detainees in one place. آنها همه زندانیان سیاسی را در یک مکان جمع کردند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واقعیت مثال: You should better accept the painful actuality of the real world بهتر است واقعیت دردناک جهان واقعی را بپذیری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زندان. حبس. حبس بودن مثال: There have been angry protests about his arrest and incarceration. اعتراضهای خشمناک درباره دستگیری و زندان او وجود داشته ...