پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)

بازدید
٥,٨٠٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عادی سازی مثال: The visit signaled the normalization of relations between the two countries. این دیدار عادی سازی روابط بین دو کشور را نشان داد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. مدیر امور مالی ۲. رئیس حسابداری ۳. مدیر. مسئول ۴. مامور کنترل ۵. دستگاه تنظیم. دستگاه کنترل مثال: He is the new program controller for BBC. او ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. قدرتمند. پر قدرت. با نفوذ ۲. {معمولا صفت خداوند} قادر. قادر مطلق. متعال ۳. عظیم. فوق العاده زیاد. شدید. بی حد و حصر مثال: The most frequently use ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. شناخت ناپذیر. نشناختنی ۲. فهم ناپذیر. درک نشدنی. غیر قابل درک ۳. ناشناخته. نامعلوم. مجهول مثال: God is unknown and unknowable by definition. خدا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

طنین، پیچش صدا، ایجاد طنین مثال the resonance of Mostafa Banan's voice. طنین صدای مصطفی بنان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. شعف. وجد. سرخوشی. شادمانی ۲. ستایش. تحسین. تمجید مثال: the exaltation of money and material success in today's world. تمجید پول و موفقیت مادی در ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ناظر، رهگذر، عابر تماشاچی مثال: The police kept bystanders away from the scene of accident. پلیس ناظران را از صحنه تصادف دور نگهداشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. از نزدیک. صمیمانه ۲. با رابطه جنسی ۳. بطور خصوصی. بی پرده ۴. بطور محرمانه ۵. عمیقا. به شدت. سخت 6. کاملا مثال: God who is intimately connected wit ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

۱. تبعیض. جانبداری. طرفداری. سوگیری. غرض ورزی ۲. علاقه. دلبستگی مثال: It is difficult for me to judge my daughter's painting without partiality. بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. انرژی دادن. نیرو بخشیدن. شور و شوق ایجاد کردن ۲. به برق زدن. به برق ول کردن مثال: Food and rest energized the mountain climbers. غذا و استراحت ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سرقت ادبی. انتحال مثال: His book is full of plagiarisms. کتاب او پر است از سرقتهای ادبی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. خودیاری ۲. خودیار مثال: The Seven habits is not a pop psychology or trendy self - help {کتاب} هفت عادت یک روانشناسی عوام پسند یا یک {کتاب} خودیا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

الهام بخش مثال: Gandhi was an inspirational figure. گاندی یک انسان الهام بخش بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

{کتاب} راهنما. دستنامه ۲. کاتالوگ مثال: a handbook of Persian carpets. یک کتاب راهنما درباره فرشهای ایرانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تامل برانگیز مثال: I found this book stimulating and thought - provoking. من این کتاب را تامل برانگیز و مهیج یافتم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. با بصیرت. فرزانه. آگاه ۲. بخردانه. خردمندانه مثال: The counselor's insightful comments helped him understand the problem he was facing. توضیح خر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. چکیده {چیزی} بودن. در خود خلاصه کردن. به طور خلاصه بیان کردن ۲. شامل {چیزی} بودن. در بر گرفتن ۴. گنجاندن. وارد کردن مثال: Stephen Covey has encap ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

ملکه ذهن کردن. جذب کردن. درونی کردن مثال: One of the greatest habits you can develop is to learn and internalize the wisdom of Stephen Covey. یکی ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. ترکیب کردن. ساختن ۲. {با هم} تلفیق کردن ۳. بطور مصنوعی ساختن. بطور صناعی تولید کردن مثال: The spider can synthesize several different silk protei ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. چاپ ابی. چاپ اوزالید ۲. طرح. نقشه مثال: We now have a blueprint for opening the American mind. ما الان طرحی برای باز کردن ذهن امریکایی ها داریم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

۱. تاکید کردن. مورد تاکید قرار دادن. جای تردید باقی نگذاشتن ۲. زیر{واژه یا عبارتی} خط کشیدن مثال: The conclusions he draws in this book underscore t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. تشابه. توافق. سازگاری ۲. هم نهشتی. هم ارزی. انطباق. تساوی مثال: There isn’t any affective congruency between this couple. بین این زوج هیچ سازگار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. وراجی. ور ور ۲. وراجی کردن. ور زدن مثال: I think if I were home sick for a day, they'd spend most of their time gabbing at the water fountain. من ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. فشی یا فسی کردن. فش فش کردن. ۲. {مایع گازدار} جوشیدن. کف کردن ۳. {عامیانه} فس {چیزی} در امدن. تق {چیزی} در امدن. شکست خوردن، ناکام شدن مثال: After ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. جر و بحث. یکی به دو. بگومگو ۲. عذاب. زجر. مصیبت ۳. بگومگو کردن. جر و بحث کردن ۴. زجر دادن. به ستوه اوردن مثال: He had some kind of hassle with hi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

{آتش} از نو روشن کردن. دوباره برافروختن ۲. {مجازی} زنده کردن. برانگیختن. شعله ور ساختن مثال: He blew hard on the ashes to rekindle the fire. او به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بد. بطور بدی. ۲. ناکافی. کم مثال: He was doing poorly academically. او داشت از نظر علمی بد عمل می کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از نظر علمی. از نظر دانشگاهی مثال: He was doing poorly academically. او داشت از نظر علمی و دانشگاهی بد عمل می کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از نظر ورزشی مثال: Physically and athletically they were very strong, and they pressured us very well at times. آنها جسما و از نظر ورزشی خیلی قوی بو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فوق العاده. بسیار بسیار مثال: He is shy and softly spoken but supremely confident in his ability. او خجالتی است و آهسته صحبت می کند اما در توانایی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. هر دو ماه یکبار. دو ماه به دو ماه. دوماهانه ۲. ماهی دو بار. دو بار در ماه. هر دو هفته یکبار مثال: The magazine is published bimonthly, with six is ...

پیشنهاد
٠

پیشگویی کامبخش مثال: This led me to a study of expectancy theory and self - fulfilling prophecies. آن من را به تحقیق بر روی نظریه انتظار و پیشگویی ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. تحقق ۲. فهم. درک ۳. نقد کردن. تبدیل کردن به پول مثال: I was shocked by the realization of what I had done. من از درک کاری که انجام داده بودم شوک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عمیق. ژرف. دقیق. کامل مثال: She understands the subject in - depth. او مطلب را عمیق و ژرف می فهمد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. چرک کردن. عفونت کردن ۲. فاسد شدن ۳. وخیم تر شدن. خراب تر شدن. بدتر شدن ۴. عقده شدن. بصورت عقده در آمدن مثال: The wound became inflamed and fester ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {جاده} روکش کردن. ۲. روی اب امدن ۳. دوباره ظاهر شدن. دوباره پیدا شدن. دوباره افتابی شدن مثال: the submarine resurfaced زیر دریایی روی اب امد. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. وفاداری. پایبندی ۲. صحت. درستی. دقت مثال: a dog's fidelity to its master. وفاداری و پایبندی سگ به صاحبش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. خویشتن داری. ۲. خودداری یا میانه روی {در مصرف مشروب الکلی} مثال: Temperance is the greatest of virtues. خویشتن داری، از بزرگترین پرهیزگاری ها اس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خودزندگی نامه. زندگی نامه خودنوشت مثال: His recently published autobiography contains several surprising confessions. خود زندگی نامه اخیرا منتشر شد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

عوام فریب. فریب کار ۲. عوام فریبانه. فریب کارانه مثال: He's extremely manipulative, so don't let him persuade you. او به شدت عوام فریب است پس بهش اج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فریبنده، فریبا، فریب امیز، گمراه کننده مثال: His deceptive words softened the girl's heart. حرفهای فریبنده و گمراه کننده اش قلب دختر را نرم کرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

۱. راه حل مقطعی ۲. نیم بند. شتاب زده. مثال: But it is just a quick - fix for solving your problem. اما این فقط یک راه حل مقطعی برای حل مشکل تو است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جدایی مثال: Most of the time she was thinking about their separateness. بیشتر اوقات او در حال فکر کردن به جدایی شان بود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

۱. کلون {موجودی که بطور مصنوعی یا ازمایشگاهی تولید شده} ۲. بدل. نسخه بدل. کپی. مشابه ۳. {کامپیوتر} مدل مشابه. مدل تقلیدی ۴. {زیست شناسی} بطور مصنوعی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. بیان نشده. اظهار نشده. برزبان اورده نشده ۲. ضمنی. تلویحی مثال: The air was suddenly thick with unspoken questions. جو ناگهان با پرسشهای بر زبان ج ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. {مربوط به} توسعه ۲. {مربوط به} رشد ۳. رو به رشد. رو به گسترش مثال: Higher education is a continuing developmental process . آموزش عالی یک فرایند ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

۱. بی ریا. صادق. یک رنگ ۲. معصومانه. صادقانه مثال: She had a guileless personality. او شخصیتی صادق و بی ریا داشت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستانه. بدون خصومت مثال: He was enabled to relate in nonthreatening ways to all kinds of people. او قادر شده بود با روشها و شگردهای دوستانه و بدون ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دارای نعمت غیر مترقبه مثال: It was a serendipitous chance when Tara chose that coffee shop where she met her future husband. آن شانس دارای نعمت غیرم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آموزشی مثال: a free instructional video. یک ویدئوی آموزشی رایگان