پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٩٠)
۱. آرام کردن. خشم {کسی را} فرو نشاندن ۲. دل {کسی را} بدست اوردن. دلجویی کردن. استمالت کردن ۳. اشتی دادن. سازش دادن. میانجی گری کردن ۴. اشتی کردن. مصا ...
چپ چپ نگاه کردن. با شک و تردید نگریستن. از گوشه چشم نگریستن مثال: Furtively looking askance پنهانی از گوشه چشم به آن نگاه می کنند. �یَنْظُرُونَ مِنْ ...
۱. نازا. عقیم. سترون ۲. نابارور. بایر. لم یزرع ۳. بی نتیجه. بی حاصل. بی سرانجام ۴. ضد عفونی شده. گندزدایی شده. استریل مثال: And makes sterile whomev ...
۱. دور از انتظار. بدون جلب توجه ۲. ناآشکار. نامشخص. نامشهود. ناپیدا. پنهان ۳. عادی. معولی مثال: He is inconspicuous in contests او در مشاجره ها دور ...
پلکان. نردبان. راه پله مثال: this stairway has ten steps این راه پله ده تا پله دارد.
۱. شلاق زدن. ۲. مجازات کردن ۳. بلا {بر سر کسی} آوردن ۴. شلاق ۵. تنبیه 6. مصیبت. بلا مثال: We will indeed be guided when the scourge is removed و ما ...
۱. اسکورت ۲. محافظ. محافظان. ۳. محافظت. حفاظت ۳. همراهی ۴. همراه ۵. اسکورت کردن 6. همراهی کردن. مشایعت کردن. بدرقه کردن ۷. {کسی را} رساندن. با {کسی} ...
۱. نشانه. علامت. گواه. پیش آگاهی. فال بد ۲. زنگ خطر ۲. اخطار. هشدار ۳. اهمیت. تاثیر مثال: indeed he is a portent of the Hour. براستی او علامت و نش ...
۱. شکوه و شکایت. آه و ناله. گریه و زاری ۲. شکایت. دادخواست ۳. اتهام مثال: And his plaint: My Lord indeed these are a people who will not have faith و ...
۱. خروشان. ۲. پر از. مملو از مثال: Seething like boiling water خروشان مانند آب در حال جوشیدن. �کَغَلْیِ الْحَمِیمِ�
۱. ازدواج کردن ۲. ازدواج کردن با . به نکاح در اوردن مثال: And We shall wed them to black - eyed hories. و ما آنها را به ازدواج حوریان چشم مشکی در خ ...
۱. کارکنان. کارمندان ۲. خدمه ۳. {نظامی} افراد ۴. کارگزینی. اداره کارگزینی مثال: This list comprises the names of all the military personnel who died ...
۱. بارداری. حاملگی. ابستنی ۲. دوره بارداری. دوره جنینی ۳. {مجازی} دوره تکوین. مرحله شکل گیری مثال: And his gestation and weaning take thirty months. ...
ثابت. بدون تغییر . تغییر ناپذیر مثال: And stream of milk unchanging in flavor و جوی هایی از شیر که طعم آن ثابت و تغییر ناپذیر است. �وَأَنْهَارٌ مِنْ ...
۱. برنامه مسافرت ۲. خط سیر. مسیر ۳. سفرنامه مثال: Allah knows your itinerary and your final abode. و خداوند از خط سیر و منزلگاه پایانی شما آگاه است ...
۱. بد رفتاری کردن. بد تا کردن ۲. خشونت کردن. اذیت کردن مثال: And ill treat your blood relations? و با خویشاوندان خونی خود بد رفتاری کنید؟
۱. گسترده. وسیع ۲. دامنه دار . ۲. دور. دور دست. اقصی مثال: And he had given them far - flung hopes. و او به آنها امیدهای وسیع و گسترده داده بود.
۱. غنائم جنگی ۲. اموال دزدی مثال: When you set out to capture booty [in the near future] زمانی که شما برای گرفتن غنائم جنگی در آینده نزدیک می روید. ...
بذر افشان، تخم افشان مثال: Impressing the sower بذرافشان را تحت تاثیر قرار می دهد. �یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ�
۱. پاکیزه. تمیز. سالم. بهداشتی ۲. اعیانی. اشرافی. ابرومند مثال: We send down from the sky salubrious water. ما از آسمان آبی پاکیزه و گوارا فرو فرست ...
۱. تغییر ناپذیر. ثابت ۲. راسخ. استوار مثال: Once this serious decision is made, it will be unalterable. هر گاه این تصمیم جدی گرفته شود تغییر ناپذیر ...
۱. وظیفه شناس ۲. مطیع. سر به راه. فرمانبردار مثال: [it is] for every penitent and dutiful [servant] آن برای هر بنده توبه کار و مطیع و فرمانبرداری اس ...
۱. تا انجایی که. تا جایی که ۲. چون. زیرا. به این دلیل که
بنابر این مثال: Insomuch that they ransacked the towns! بنابر این آنها در شهرها جستجو و کاوش کردند. �فَنَقَّبُوا فِی الْبِلَادِ�
منبسط کننده. بسط دهنده مثال: And we are indeed its expanders. و ما براستی بسط دهنده آن هستیم. �وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ�
۱. پخش کن ۲. انتشار دهنده. مروج. گستراننده. مثال: And how excellent spreader we have been. و ما چطور گستراننده ای بسیار خوب بوده ایم. �فَنِعْمَ ال ...
کوه سینا مثال: By the Mount [Sinai] سوگند به کوه سینا
۱. نوشتن ۲. ثبت کردن ۳. نقش کردن ۴. کندن. حک کردن ۵. {کتاب}امضاء کردن 6. {هندسه} محاط کردن مثال: Their names were inscribed on a large metal plate. ...
۱. خروشان ۲. {قیمت و غیره} مهار گسیخته. رو به افزایش ۳. اتشین. زبانه کش. مثال: By the surging sea. با دریای خروشان و آتشین �وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُ ...
آراسته. مرتب شده. منظم مثال: They will be reclining on arrayed couches. آنها بر تخت های آراسته و منظم تکیه خواهند زد. �مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مَ ...
۱. بوی عفن ۲. فضای نا سالم. جو مسموم مثال: And He saved us from the punishment of the [infernal] miasma. و او ما را از عذاب بوی عفن جهنمی حفظ کرد. ...
مبهوت. مات. گیج مثال: When they will be thunderstruck. زمانی که آنها مبهوت خواهند بود
۱. پرده برداری کردن از. افتتاح کردن ۲. برای اولین بار به نمایش گذاشتن. ۳. اشکار کردن. پرده برداشتن از ۴. نقاب از چهره برداشتن مثال: There is none wh ...
موعظه. نصیحت، پند، اگاهی مثال: There have already come to them reports containing admonishment. پیش از این برای آنها اخباری حاوی موعظه {و نصیحت} آمد ...
مغرور، خود پسند مثال: No, he is a self - conceited liar. نه، او یک دروغگوی مغرور و خودپسند است. �بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ�
۱. اصطبل {روباز} ۲. در اصطبل کردن. به طرف اصطبل بردن مثال: he kept the cows in one corral and the horses in another او گاوها را در یک اصطبل رو باز ...
۱. مقتدر. قدرتمند. با نفوذ ۲. قادر مطلق. ۳. صاحب قدرت مطلق مثال: Who denied all of our signs, so we seized them with the seizing of one [who is] all ...
مصیبت بار. اسف بار. فجیع. هولناک مثال: Indeed the Hour is their tryst, And the Hour will be most calamitous and bitter. براستی ساعت {قیامت} میعادگا ...
۱. درخور توجه. چشمگیر. برجسته. مهم ۲. آدم مهم. چهره سرشناس مثال: Her teacher feels that she has notable artistic ability. معلم اش احساس می کند که ا ...
۱. {رنگ} زرشکی. ارغوانی ۲. {مجازی} سرخ ۳. سرخ شدن ۴. به رنگ سرخ در آوردن. سرخ کردن مثال: her face turned crimson صوتش سرخ شد a crimson dress یک پیر ...
بی خار مثال: Amid thornless lote trees. {آنان که} در میان درختان سدر بی خار اند. �فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ�
همیشه جای مثال: And ever - flowing water و آبی همیشه جاری �وَمَاءٍ مَسْکُوبٍ�
۱. دور از دسترس. غیر قابل دسترس ۲. غیر قابل فهم. مفهوم نشدنی مثال: Parts of the forest are still dense and inaccessible. قسمتهایی از جنگل همچنان مت ...
۱. {گیاه، میوه و غیره} پرورش دهنده. رویاننده ۲. گیاه. رستنی مثال: Is it you who make it grow, or are we the grower? آیا این شما هستید که آن را می رو ...
۱. لطف. محبت. احسان ۲. نعمت. موهبت. مزیت مثال: And a boon for the desert - dwellers. و موهبتی برای صحرا نشینان � وَمَتَاعًا لِلْمُقْوِینَ�
۱. خوشه چینی کردن ۲. ذره ذره جمع کردن. جمع آوری کردن. گرد آوردن ۳. نتیجه گیری کردن. برداشت کردن مثال: Please wait, so that we may glean something fro ...
۱. پژمرده کردن. خشک کردن ۲. پژمرده شدن. خشک شدن ۳. به یاس مبدل شدن. تباه شدن ۴. بر باد دادن. تباه کردن ۵. سراسیمه کردن. خجل کردن مثال: Then it wither ...
رهبانیت مثال: But as for monasticism, they innovated it. اما در مورد رهبانیتی که آنها ابداع کردند. �وَ رَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا �
۱. مغرضانه. غرض الود. بدخواهانه. ناشی از سوء نیت ۲. مغرض. بدخواه. خبیث مثال: Indeed malicious secret talks are from Satan براستی صحبتهای پنهانی مغرضا ...
آغاز. اول. ابتدا. شروع مثال: Everyone was happy and excited at the outset of the trip. همه در آغاز سفر خوشحال و هیجان زده بودند.